ایمن الظواهری مطابق قطعنامه ۱۲۶۷ شورای امنیت سازمان ملل به دلیل آنچه که عضویت مؤثر گروه القاعده نامیده شد، در فهرست سیاه و تحریم شده بود.

ایمن الظواهری رهبر القاعده در حمله پهپادی امریکا کشته شد. به روایت دولت امریکا، او هنگامی که در بالکن خانه‌ای در کابل ایستاده بود مورد هدف پهپاد امریکایی قرار گرفت. با این اتفاق، دومین رهبر القاعده هم در ماجرایی شبیه نخستین رهبر این سازمان، حذف شد.


بیشتربخوانید


۱- ارتباط طالبان و القاعده

دولت امریکا می‌گوید ایمن الظواهری رهبر القاعده در خانه‌ای در منطقه دیپلمات نشین کابل، مورد هدف قرار گرفت و حذف شد. اگر این خبر واقعیت داشته باشد دو نتیجه می‌توان گرفت.

اول: طالبان به رهبر القاعده پناه داد و امریکا هم متوجه این موضوع شد و او را کشت. دوم: دولت طالبان خود زمینه را برای شکار رهبر القاعده توسط امریکا فراهم کرد.

در گزینه نخست، این اتفاق، نشانه‌ای از پناه دادن طالبان به الظواهری است. با وجود اینکه طالبان قول داده بود به گروه‌های تروریستی و مسلح ضدامریکایی همچون القاعده پناه ندهد یا همکاری نکند، اما حالا مشخص شد رهبر القاعده در پناه طالبان بوده است. طالبان حتی روز وقوع این حادثه یعنی شنبه گذشته، از انتشار خبر آن خودداری کرد تا اینکه روز سه شنبه امریکا آن را اعلام عمومی کرد.

حمله پهپادی 

حمله پهپادی امریکا به کابل برای کشتن رهبر القاعده ایمن الظواهری - این عکس در شبکه‌های اجتماعی منتشر و توسط بی بی سی بازنشر شده است

منطقه دیپلمات نشین و گران قیمت کابل که حمله هوایی امریکا در آن روی داد از جمله مناطقی است که نظامیان طالبان آن را در محاصره و تحت نظر کامل خود دارند. به یاد دارم در سفر کابل وقتی به همراه دوستان قصد داشتیم از این منطقه عبور کنیم هنگام ورود مشخصات و وضعیت افراد در خودرو، بررسی و به هنگام خروج، خودرو‌ها را بازرسی می‌کردند.

می‌گفتند، چون این محله محل سکونت بسیاری از مقامات ارشد دولت سابق و شمار زیادی از اتباع خارجی از جمله دیپلمات‌ها بوده در نتیجه هم اکنون بسیاری از خانه ها، پر از وسایل و خالی اند و صاحبان آن‌ها فرار کرده اند.

نیرو‌های طالبان می‌گفتند نظارت می‌کنند تا کسی دزدی نکند یا کالا و وسیله‌ای را از خانه‌ها خارج نکند. مشخص بود طالبان آمار همه خانه‌ها و ساکنان آن را در این منطقه دارند.

اینکه طالبان از حضور رهبر القاعده در این محل خبر نداشته بیشتر شبیه شوخی است. این اتفاق نشان داد به احتمال بسیار، رهبران و اعضای کلیدی القاعده پناهگاه امنی در قلب افغانستان و زیرسایه دولت طالبان، یعنی هم پیمانان خود پیدا کرده اند. فرصتی که خروج عجولانه ارتش امریکا از افغانستان در اختیار القاعده و گروه‌های همسو قرار داد.

خروج ارتش امریکا از افغانستان، نه تنها طالبان را به کابل برگرداند بلکه رهبران القاعده را از غار‌های تورآبورا به خانه‌های ویلایی و لوکس محلات گران قیمت کابل کشاند. حالا که جهان تسلیم انتقال قدرت در افغانستان شده باید در انتظار حملات بیشتری از سوی گروه‌های مسلح و تندرو باشد؟ گروه‌هایی که نه تنها ترسی از تعقیب دولت افغانستان ندارند که حالا از امکانات دولتی هم برخوردارند. البته دولت طالبان سعی می‌کند این اتهامات را رد کند و خود را بری و به دور از گروه‌های مسلح و تروریستی می‌داند.

اما اگر گزینه دوم صحیح باشد؛ این احتمالی است که محمدحسین جعفریان کارشناس امور افغانستان با نگارش یادداشتی آن را مطرح کرد. به نظر او، طالبان، رهبر القاعده را به قربانگاه امریکا فرستاده و در مقابل، امریکا راه را برای ارسال پول‌های بین المللی به کابل باز کرده است. همزمان، این کمک بزرگی به دموکرات‌ها قبل از انتخابات پارلمانی در آمریکا است.

 جعفریان با طرح این موضوع نتیجه می‌گیرد، طالبان بر خلاف سال ۲۰۰۱ که در برابر تحویل بن لادن به امریکا مقاومت کرد، "این‌بار طالبان حاضر است برای بقای خود دست به هر معامله غیر ممکنی بزند ... طالبان واقعا تغییر کرده است".

۲- در سالگرد حمله صدام به کویت

قتل رهبر فعلی القاعده و دومین چهره این تشکیلات بعد از بن لادن، در روز‌هایی صورت گرفت که ۳۲ مین سالگرد حمله صدام به کویت است. شاید سوال کنید این دو چه ارتباطی به یکدیگر دارند. حمله صدام به کویت، یکی از عواملی بود که باعث شد تشکیلات القاعده بعد از موفقیت در شکست ارتش شوروی در افغانستان (در کنار مجاهدین که طالبان بخشی از آن بود)، به سمت حمله به امریکا و کشور‌های جنوب خلیج فارس تغییر مسیر دهد. همان کشور‌هایی که مستقیم و غیرمستقیم در حمایت و پشتیبانی تسلیحات و مالی از "مجاهدین" در افغانستان علیه ارتش سرخ نقش داشتند.

ماجرای اشغال کویت به دست صدام و سپس ایجاد ائتلاف نظامی متشکل از کشور‌های غربی و عربی به رهبری امریکا برای بیرون راندن ارتش عراق از کویت، تاثیرات مهم و اساسی در منطقه داشت.

یکی از آن‌ها گسیل ارتش امریکا به خاورمیانه و باقی ماندن آن‌ها در منطقه بود. تا قبل از حمله صدام به کویت، ارتش امریکا در منطقه خلیج فارس، حضور گسترده زمینی نداشت، اما بعد از این حمله، این استقرار انجام شد و به دلیل نگرانی‌های بعدی، نیرو‌های زمینی ارتش امریکا در خلیج فارس به ویژه کویت ماندگار شدند و مشروعیت و موضوعیت یافتند.

جنگ آزادسازی کویت

ارتش امریکا در جنگ آزادسازی کویت از اشغال عراق

در بیان خاطرات مقامات سعودی در زمان حمله عراق به کویت در سال ۶۹ شمسی آمده است که، مقامات سعودی از امریکا خواستند با دخالت نظامی، ارتش عراق را به عقب براند. ارتش امریکا هم شمار زیادی از نیرو‌های خود (چند صد هزار نظامی) را به عربستان سعودی منتقل کرد تا در جنگ مشارکت داشته باشند.

عربستان سعودی مسیر اصلی استقرار نظامیان ائتلاف به رهبری امریکا و حمله آن‌ها به ارتش عراق در کویت بود. در این جنگ، حدود ۷۰۰ هزار نظامی امریکایی مشارکت داشت.

شاهزاده بندر بن سلطان سفیر پر قدرت سعودی در امریکا در خاطرات خود از آن دوران می‌گوید استقرار هزاران نظامی امریکایی در کشور سعودی، به چالش بزرگ و معضلی تمار عیار تبدیل شده بود. او می‌گوید تصمیم گرفتیم نظامیان ارتش امریکا در شهر‌های سعودی مستقر نشوند بلکه در شهرک‌های نیمه آماده یا تازه ساز و مکان‌هایی دور از شهر‌ها مستقر شوند تا کمترین ارتباط و تماس را با مردم عادی سعودی داشته باشند.

 این شاهزاده سعودی درباره استقرار نیرو‌های امریکایی دراین کشور به نکات مهمی اشاره می‌کند. از جمله اینکه آن‌ها از حضور چند صد هزار نظامی امریکایی در شهر‌های سعودی نگرانی داشتند هم به لحاظ فاصله و تفاوت‌های فرهنگی و ... هم به لحاظ اینکه احساسات مردم تحریک نشود.

نکته دیگر اینکه او می‌گوید ما نگران بودیم به جای اشغال عراق، با اشغال جدیدی روبه رو شویم یعنی اشغال کشور از سوی ارتش امریکا. نگرانی ما از ورود ارتش صدام به خاک سعودی بود، اما حالا هزاران هزار نظامی امریکایی وارد خاک سعودی شده بودند.

حوادث بعدی و استقرار دائمی نظامیان امریکایی در کشور‌های جنوب خلیج فارس به ویژه کویت وسعودی از نظر برخی‌ها رنگ و بوی اشغالگری می‌داد. این همان نتیجه گیری بود که القاعده ا هم به آن رسید و نوک پیکان را به سمت امریکا چرخاند.

۳- اصولگرایی و ۱۱ سپتامبر

محافظه کاران ایران که هم اکنون نام اصولگرایی را برای برگزیده اند، در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۰ شهریور ۱۳۸۰) از حمله به برج‌های دوقلو نیویورک خوشحال شدند و شادمانی خود را بروز دادند، گرچه دولت اصلاح طلب وقت سیدمحمد خاتمی، به سرعت آن را محکوم کرد و شماری از نوجوانان و جوانان هم به نشانه همدردی با ۳ هزار کشته این حادثه، در بلوار میرداماد و میدان معروف آن (میدان مادر) جمع شدند و شبانه شمع روشن کردند.

چند روز گذشت و امریکایی‌ها اسم القاعده را به عنوان متهم حملات اعلام کردند. اصولگرایان از اینکه نام القاعده به عنوان عامل حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اعلام می‌شد ناراحت شدند و دوست نداشتند جز ایران، نیروی ضدامریکایی دیگری در جهان مطرح باشد.

درنتیجه از همان سال ۲۰۰۱ تلاش کردند از ارزش و اهمیت حادثه ۱۱ سپتامبر بکاهند یا در اصل وقوع آن تشکیک کنند یا آن را ساخته و پرداخته هالیوود یا مافیا و گروه‌های پشت پرده در امریکا و ... بدانند و با کلید واژه همیشگی و مورد استقبال و کاربردی " کار خودشونه" به تفسیر و تحلیل اتفاقات بپردازند.

اسامه بن لادن و ایمن الظواهری

اسامه بن لادن و ایمن الظواهری، رهبر و معاون القاعده 

شاید اتفاق اخیر تلنگری باشد برای این نوع تفکر که تعداد آن‌ها در ایران و جهان هم اندک نیست. امریکا از القاعده به هنگام حمله شوروی به افغانستان، حمایت می‌کرد، اما بعد از این مرحله، ارتباط دو طرف تغییر کرد.

اتفاقات مختلف، چون حلقه‌های یک زنجیر به هم متصل اند. از حمله شوروی به افغانستان در سال ۱۳۵۸ شمسی تا حملات ۱۱ سپتامبر و حمله امریکا به افغانستان در سال ۸۰ ... تا سال ۱۴۰۱ که پهپاد امریکایی، جان ایمن الظواهری رهبر ۷۱ ساله القاعده را گرفت.

۴- فناوری‌های نظامی

آمریکا در کشتن بن لادن در سال ۲۰۱۱ مجبور به استفاده از چند بالگرد و شماری از نیرو‌های نظامی و انجام عملیات فیزیکی شد تا بتواند اسامه بن لادن را در مخفیگاهش در منطقه ابوت آباد پاکستان بکشند و پیکرش را با خود ببرند و در آب بیاندازند؛ اما ۱۱ سال بعد در سال ۲۰۲۲، سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (سیا) و نه ارتش این کشور، توانست با استفاده از هواپیمای بدون سرنشین (پهپاد)، از فاصله ۱۳ هزار کیلومتری، یک مخالف را هدف بگیرد و بکشد.

این خود نشانه‌ای از تحول در فناوری‌های تسلیحاتی است. این حمله فارغ از حذف الظواهری، در خدمت تبلیغات برند امریکا در جهان و قدرت نمایی این کشور برای افکارعمومی، دولت‌ها و مردم جهان هم بود. گرچه البته مخفیگاه اسامه بن لادن در ابوت آباد پاکستان با خانه‌ای که محل زندگی الظواهری بود تفاوت‌هایی داشتند.

البته همزمان یورش تانک‌ها و بمب ریزان جنگنده‌ها و موشک پراکنی ارتش روسیه در اوکراین ادامه دارد تا کسی فراموش نکند پوتین و موشک و گلوله و بمب و جنگنده هنوز هم در جنگ حرف می‌زنند.


۵- تکلیف گرایی مسلمانانی

ایمن الظواهری مانند اسامه بن لادن اسلامگرایی تندرو و افراطی بود. البته اگر با خودشان صحبت می‌کردیم قطعا این توصیف را قبول نمی‌کردند. آن‌ها خود را مسلمانانی می‌دانستند که برای کمک به دیگر مسلمانان و مقابله با اشغالگران غیرمسلمان روس در سرزمین اسلامی افغانستان جنگیدند و سپس این دایره را توسعه دادند و از نگاه خود به دنبال مبارزه با دولت‌های غیرمسلمان (آمریکا و متحدان غربی) بودند که به اعتقاد آنها، سرزمین‌های اسلامی (به ویژه کشور‌های جنوب خلیج فارس) را در اشغال و کنترل خود دارند و برای رفع این اشغال هم باید جنگید و مبارزه کرد.

افرادی که چنین افکار و دیدگاه‌هایی دارند کم نیستند، اما افرادی که می‌توانند چنین ایده‌هایی را اجرا کنند قطعا اندک و محدودند. افراط گرایی و تندرویی از جایی آغاز می‌شود که افرادی تلاش می‌کنند شریعت را به عنوان باید ونباید‌های اسلامی  به طور کامل و به دور از توجه به "اولویت بندی"، "نتیجه گرایی"، "مصلحت"، "انسان و جمع انسانی" و "شرایط روز" اجرا کنند.

چنین رویکردی قطعا منجر به تولید القاعده و داعش و ... می‌شود. گرچه درباره القاعده، انگیزه ابتدایی مثبت و خیرخواهانه بود یعنی کمک به مردم مسلمان افغانستان برای جنگ با ارتش اشغالگر شوروی، اما سپس به انحراف کشیده شد. انحراف از جایی آغاز شد که واقعیت، جای خود را به تفسیر و تحلیل داد؛ تحلیل و تفسیری نادرست که می‌تواند چارچوبی برای توجیه قتل انسان‌های بی گناه باشد.

۶- قتل پهپادی

امریکا بدون مراجعه به هیچ مرجع قانونی و صرفا براساس تصمیم گیری خود، شهروند کشوری دیگر را به عنوان "فرد تحت تعقیب" قرار داد. او را تعقیب کرد و در نهایت در کشور سومی، وی را به وسیله پهپاد خود مورد هدف قرار داد و کشت.

کسی که همیشه مغز متفکر القاعده بود و مظنون به دخالت در حملات مختلف علیه منافع و تاسیسات امریکا. از انفجار مرگبار سفارتخانه‌های آمریکا در افریقا در سال ۱۹۹۸ تا انفجار ناو ارتش امریکا در ساحل یمن در سال ۲۰۰۰ و حمله به برج‌های دوقلوی نیویورک در  ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ با ۳ هزار کشته. القاعده و رهبرانش در جهان اسلام و جهان عرب، حامی و پشتیبان کم ندارند با این حال افکار عمومی جهان آن‌ها را تروریست و قاتل می‌داند که دستشان به خون بسیاری از افراد بی گناه آغشته است.

 رهبران القاعده خود حملات بالا را برعهده گرفته اند و به آن‌ها افتخار می‌کنند و از برنامه خود برای ادامه حملات و کشتار نیز خبر داده بودند در نتیجه کشتار آن‌ها به این شیوه، توجیه می‌شود.

به دور از داستان القاعده و رهبرانش، سوال اینجاست آیا یک دولت (امریکا) حق دارد بر اساس تفسیر و بررسی و نظر یکطرفه خود، شهروندان دیگر کشور‌ها را در مناطق مختلف جهان هدف بگیرد و بکشد؟ شاید و البته "شاید" درباره القاعده و داعش و الشباب سومالی و بوکو حرام نیجریه و ... این منطق و روش، کارآمد باشد، اما به شکل عام، مبنای حقوقی، حقوق بشری و منطقی این اقدام چگونه است؟

اگر هر دولتی برای خود این حق را قائل باشد که شهروندان کشور خود یا دیگری را در مناطق مختلف جهان، هدف بگیرد و بکشد در این صورت چگونه جهانی داریم یا خواهیم داشت؟ اگر دامنه این هدف گیری شامل مخالفان سیاسی شود چگونه خواهد شد؟ با پیشرفت فناوری، احتمالا در آینده نزدیک دولت‌های بیشتری به این شیوه متوسل خواهند شد.

منبع: عصر ایران

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.