علی شریعتی نامش میان اهالی ایران آشناست اما هنوز هم شخصیتش ناشناخته مانده حتی میان اهالی علم و روشنفکرانی که دم از شناخت او می زنند.
دوم آذر ماه سال ۱۳۱۲ روستای کاهک سبزوار شاهد چشم گشودن دانشمندی روشنفکر و انقلابی بود.
خانواده شریعتی خاندانی مذهبی در مزینان سبزوار بودند، پدر او استاد محمد تقی شریعتی مردی عالم و پارسا به علوم روز و استاد دانشگاه مشهد بود.
بیشتر بخوانید
کویر تفکراتی بزرگ را بر سر راه علی شریعتی جوان باز کرد، افکار و اندیشه های او ریشه کرد در خاک نرم کویر تا راه را برای روشنفکری در آسمان باز شود.
شاید کتاب کویر علی شریعتی را که فریاد انسان رنجدیده آن دوران است را کتابی فراتر از کویر مزینان و برای پژواک دادن به سکوت آن مردمان بدانیم.
علی شریعتی پس از دوران دبستان وارد دانشسرای مقدماتی در مشهد شد و در کنار آن در کلاسهای علمی پدرش هم شرکت میکرد.
در سال ۱۳۳۴ وارد دانشکده ادبیات در دانشگاه مشهد شد و در کنار معلمی به خواندن رشته ادبیات پرداخت.
ورود به دانشکده ادبیات علاوه بر شروع منظومه فکری دکتر باعث شد تا این معلم به ترجمه آثار مهم ادبی بپردازد.
ترجمه آثاری مانند کتاب ابوذر غفاری، کتاب نیایش اثر الکسیس کارل از جمله آثار ترجمه شده توسط دکتر شریعتی بود.
شاگرد اولی در دانشکده ادبیات راه ادامه تحصیل او را در فرانسه فراهم کرد، علی شریعتی در دانشگاه.. فرانسه به تحصیل جامعه شناسی و تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت و از علم اساتید بزرگی زمان خود مانند ماسینیون و ساتر بهرهها برد.
علی شریعتی را به عنوان نویسنده، جامعهشناس، تاریخشناس، پژوهشگر دینی، مبارز و فعال مذهبی و سیاسی و از نظریهپردازان انقلاب اسلامی ایران در دوران قبل از انقلاب میشناسند.
بیشتر بخوانید
تحصیل در رشته ادبیات و جامعه شناسی راه را برای علی شریعتی جوان باز کرد تا او توانست همزمان با جریان نهضت ملی ایران به رهبری محمد مصدق فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کند.
شریعتی به بیداری اسلامی اعتقاد داشت و غربستیز هم بود و آن نوگرایی و ماشینیسم و تمدن تازه و بهشتِ دنیایی را که غرب نوید میداد به سخره میگرفت.
احتمالا صحبت های دکتر علی شریعتی درباره آمریکا را خیلی ها نشنیده اند، او درباره آمریکا گفته بود: «آمریکا! آمریکا! این بلاهت عظیم و توحش متمدن و بدویت مدرن و خشونت با اتیکت و غارت قانونمند و خوشبختی زشت و آزادی لَش و دموکراسی احمق و اندیویدوآلیسم [فردگرایی]قالبریزیشده و استانداردیزه و بالاخره همان جاهلیت عرب».
رحیم خستو استاد دانشگاه درباره دکتر شریعتی میگوید: دکتر علی شریعتی از نسل روشنفکرانی است که سعی داشتند با تلفیق مفاهیم مدرن و دینی و فارغ از معایب و نقصان آن به سنتزی جدید دست یافته و بر پایه آن جامعه و سیاستی آرمانی را بنیان گذاری کنند.
این استاد دانشگاه میگوید: این اندیشه ورزان علاوه بر اینکه حداقل سپهر فکری چهار دهه را از خود متاثر ساخته اند، در شکل گیری انقلاب اسلامی و نهادهای بر آمده از آن نیز تاثیر گذاشته اند.
او میگوید: شریعتی نوشتههای خود را به سه گونه اجتماعیات، اسلامیات و کویریات تقسیم بندی میکند و بر این نظر است: که آنچه مردم میپسندند، اجتماعیات و آنچه من و مردم میپسندیم اسلامیات و آنچـه خودم را راضی میکند و احساس میکنم که با آن نـه کـار و نـه نویـسندگی، کـه زنـدگی مـی کـنم: کویریات است.
خستو میگوید: این سخن که تبلور شرایط عینی و ذهنی فضای عصر بر اندیشههای شریعتی اسـت نـشان دهنـده مختصات چند وجهی او نیز باشد و اگر نسبت آنها با هم تعریف و تبیین نشود، تعارضهای عمدهای در ساحت اندیشه او نمایان میشود.
او میگوید: رابطه شرق و غرب نیز در اندیشه او اینگونه دیده میشود: من اگـر بـه این فرهنگ پیوند نمیداشتم، اگر راز شرق در جانم تپش نداشت و اگر اسلام را نمیشناختم. اگر تشیع، در خون من گرمای عشق جاری نکرده بود و انسانی بودم بیگانه و بریده از همـه سرچـشمه هـا، کـسی، چون دیگری در غرب، آمریکای لاتین، بی شک آرزوهایم این بود: سوسیالیسم، اگزیستانسیالیسم، عشق(عدالت، انسانیت، پرستش) هیچ کدام را انتخاب نمیکردم، زیرا از این سه، از هیچ کـدام نمـی توانـستم چشم بپوشم.
این استاد دانشگاه میگوید: شریعتی در پی ایجاد نظم جدیدی مبتنی بر آموزههای دینی بود در عمـوم بود، آثـار او بـه عنـوان بهترین ارائه کننده برنامه برای اداره دنیای انسانهاست و سیاست تابعی از الگویهای دینـی بـو د کـه از متن او استخراج میشود، او سعی داشت بر اساس آموزههای دینی ایدئولوژی بنا نماید که تحقـقبخش جامعهای آرمانی باشد و البته در آن جامعه آرمانی با تعریفی کل گرایانه فرد تابعی از جمع بـوده و در غالب امت معنا وهویت پیدا میکرد.
خستو میگوید: شریعتی با استفاده از مفاهیم مدرن، ولی تغییر معنی آنها و تفسیر و تطبیقشان با زمینههای فرهنگی شیعه «فردیت» را حذف و با تاکیـد بـر وحـدت زمینـه هـای کـنش جمعی را فراهم میکند.
داریوش ارجمند که به خاطر هنرنمایی در نقش مالک اشتر در سریال امام علی (ع)، جایگاه ویژهای در ذهن مردم ایران دارد میگوید: در همه زندگیاش تحت تاثیر دو «علی» بوده است: علی خامنهای و علی شریعتی.
او گفت: شریعتی دانشجویانش را تشویق میکرد تا در جلسات سخنرانی آیتالله خامنهای شرکت کنند و تاکید میکرد: در مسجد کرامت یک روحانی جوانی است به نام سید علی خامنهای. بروید پای صحبتش بنشینید ببینید چه میگوید.
صدها کتاب، جزوه و سخنرانی از این روشنفکر باقی مانده است که بیش از ۴۰ کتاب او به زبانهای رایج دنیا مانند زبانهای انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی، عربی، اردو، ژاپنی، ترکی استانبولی، کردی و زبانهای جنوب شرقی آسیا، ترجمه شده است، همان کتاب ها و سخنرانی هایی که ساواک را عصبانی کرده بود و آن ها را به دنبال دکتر شریعتی تا ساوت همپتون انگلستان کشاند.
چرا دمشق سوریه؟!
۲۹ خرداد ماه سال ۱۳۵۶، ساواک اعلام کرد که علی شریعتی که تازه دهه پنجم زندگی اش را آغاز کرده بود در انگلستان بر اثر بیماری قلبی جان باخته است.این ادعا دوستان و خانواده دکتر را.. دچار شوک و بهت کرد.
سه هفته قبل از درگذشت علی شریعتی، او به بدلیل ممنوع الخروجی توسط ساواک با نام خانوادگی مستعار مزینانی راهی بلژیک و از آنجا به انگلستان رفت، اما اقامتش در ساوت همپتون انگلیس به کوتاهی گذشت و علت مرگ او همچنان در ابهام قرار دارد.
با وجودی که شریعتی وصیت کرده بود پیکرش در حسینیه ارشاد به خاک سپرده شود، شرایط طور دیگری پیش رفت تا دمشق، آخرین میزبان او در دنیا باشد.
یکی از بنیانگذران حسینیه ارشاد چند سال قبل در مراسم بزرگداشت سی و دومین سالگرد اسارت امام موسی صدر مرگ شریعتی را اینطور روایت کرد: مطلع شدیم که تیمی از ماموران و کارشناسان حرفهای ساواک (حدود ۴۰ نفر) عازم لندن شدهاند و هدفشان ربودن جسد شریعتی و انتقال آن به تهران به هر وسیلهای میباشد. آنها حتی به منزل آقای فکوهی مراجعه کردند و درخواست خود را اظهار داشته بودند.
ناصر میناچی گفت: هدف آنها که توسط شخص شاه و ساواک تعیین شده بود، انتقال جسد شریعتی به ایران و برپایی یک مراسم گسترده و پر سرو صدا برای شریعتی در مشهد بود. آنها میخواستند کاری را که در دوران حیات شریعتی نتوانستند با او انجام دهند، در این شرایط محقق سازند و او را بدنام و بیآبرو سازند.
او گفت: خودشان برایش مراسم بگیرند و از او تجلیل کنند! و پس از تشییع در حرم امام رضا و طواف او در حرم، در کنار ضریح، جایی او را دفن کنند و برای همیشه به خاطرهی شریعتی پایان دهند!
میناچی گفت: ما در آن روزها بسیار حساس و هوشیار بودیم و حتی تیمی از دانشجویان دائم کشیک میدادند که مبادا کسی بیاید و جسد شریعتی را از سردخانه برباید. در همین حال بود که افراد نظرسنجی میکردند و هرکس برنامهی خود را برای فرار از چنین موقعیتی شرح میداد... با استاد محمدتقی شریعتی تماس گرفتیم و نظر ایشان را پرسیدیم، که در جواب ایشان در جریان امور قرار گرفتند و با این نظریه که شریعتی را به سوریه برده و آنجا دفن کنیم موافقت کردند.
او گفت: ایشان همانجا گفتند که بدلیل علاقه دکتر شریعتی به زینب (س) و ارتباط خوب آقا موسی صدر با روحانیون شیعه، این امر میسر است و قابل قبول.
میناچی گفت: امام موسی صدر تلاشهای بیدریغ خود را برای کمک به علاقمندان شریعتی و خانواده و شاگردان او انجام داد و با نفوذ و اعتباری که در لبنان و کشورهایی نظیر سوریه و فلسطین داشت، توانست مستقیما با حافظ اسد رئیسجمهوری سوریه صحبت کرده و مراحل انتقال پیکر شریعتی را به آن کشور آسان گرداند.
از بنیانگذاران حسینیه ارشاد گفت: حافظ اسد ضمن حمایت از آقا موسیصدر در شرایطی که سوریه سه روز در تعطیلات بسر میبرد، یک هواپیمای اختصاصی برای ما در لندن ارسال کرد و تمام آن جمعیت حاضر در لندن را همراه با جسد دکتر شریعتی، بدون ویزا و مراحل امنیتی سوار هواپیما کرد و به مقصد سوریه فراخواند.
او گفت: امام موسی صدر از ما پرسید که آیا دکترشریعتی وصیتی کرده است یا خیر؟ پاسخ من مثبت بود و اعلام کردم که طبق وصیتی مکتوب که از شریعتی بجای مانده ایشان قبلا با مشورتی که با من و دوستان کردند، علاقمند به دفن خود، در همین حسینیه ارشاد بودند.
او گفت: از آنجا که این وصیت عهدی است در زمان حیات او، با این وصیت نیز موافقت شده است، بنابراین واجب است که پیکر این مسلمان نهایتا در همین محل دفن گردد و هرکس که با این موضوع به هر طریقی مخالفت کند، گناه بزرگی مرتکب شده است. امام موسی صدر نیز این موضوع را متذکر شدند و از این رو ایشان خود اقدام به برگزاری آن مراسمهای با شکوه برای شریعتی کردند و بخشی از فعالان و شخصیتها و احزاب سیاسی لبنان و فلسطین و سوریه نظیر «عرفات» نیز در مراسمهای شریعتی حضور پیدا کرده و اعلام حمایت کردند...»
روزنامه کیهان، ۲۹ خرداد ۵۹ در گزارشی درباره مراسم تدفین نوشت: «عدهای از بهترین و نزدیکترین دوستان دکتر علی شریعتی تابوت او را حمل کردند و در داخل قبر نهادند. امام موسی صدر نمازهای مختلفه آخرین لحظات را برای او خواند و دوستانش خاک ریختند و قبر را پر کردند. آقای دعایی با صدای گیرای خود قسمتی از کتاب «شهادت» دکتر شریعتی را قرائت کرد و بعد دکتر یزدی شرح زندگی شهید دکتر علی شریعتی را به تفصیل بیان داشت و بعد مصطفی چمران مرثیه معروفی را که جنبه احساسی و عاطفی و دوستانه و عرفانی داشت، خواند. بعد خانواده او - احسان، پسر او و نزدیکان و کسان او - جمع شدند و چند روزی حوالی زیبنیه سکونت داشتند.»
گزارشی از فاطمه بک زاده