عصرهای کریسکان خاطرات امیر سعید زاده از رزمندگان جنگ ایران و عراق به قلم کیانوش گلزار راغب است، این کتاب در سال ۱۳۹۹ در ۲۷۲ صفحه و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده ، راوی این کتاب یکی از خاصترین رزمندگان نیروهای دفاع مقدس، امیر سعیدزاده است، چرا که در هیچ سازمانی عضویت ندارد و نیروی آزاد محسوب میشود با این حال در مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی حضور پیدا میکند.
سعید زاده قبل از انقلاب، توسط ساواک، مورد مواخذه قرار گرفته و فرار میکند و اسیر کومله میشود که در نهایت از آنجا نیز فرار میکند، سال بعد از جنگ، او به وسیله حزب دموکرات کردستان عراق به اسارت درمیآید، این دوران از روزهای آغازین انقلاب تا سال ۷۴، یعنی یک دوره ۱۵ ساله به درازا میکشد.
کریسکان نام محدودهای در کوه سنجاق در کردستان عراق است که پایگاه اصلی حزب دموکرات ایران به شمار میرفت، امیر سعیدزاده بالغ بر شش سال در زندانهای گروه کومله و دموکرات مورد شکنجه قرار گرفت، او تقریباً تنها نجاتیافته از زندان هولناک کریسکان است و دیگر هم بندیهای وی همگی بدون محاکمه اعدام شدهاند، به این دلیل که اغلب رخدادها در آن منطقه روی داده، این نام برای این کتاب انتخاب شده است.
در این اثر مخاطب با سرنوشت غمناک و حزنآلود او رو به رو خواهد شد تا به عمق فجایع ضد انقلاب دموکرات و کومله پی ببری، راوی در این اثر با یک سبک جدید، خاطرات چند روایی را طراحی کرده است، او وارد یک تنش و ناآرامی میشود ، در یک فصل واکنش خانوادهاش نسبت به این موضوع نشان داده میشود و از زبان همسرش همان خاطرات کامل میشود، حوادثی که پیرامون خانواده روی میدهد یعنی راوی اصلی خود اطلاع ندارد، اما خانواده کاملاً به تمامی جنبهها تسلط دارند، در یک بخش همسر او وارد روایت میشود و نقاط ابهامآمیز را کامل میکند.
مجدداً در فصلی دیگر راوی اصلی به بیان ماجرا میپردازد و همسر راوی وارد قصه میشود و ادامۀ خاطرات را شرح میدهد. راوی دوم رویدادهای جانبی که برای خانواده اتفاق میافتد همچون شهادت دیگر برادران، اسارت پدر، بمبارانهایی که در شهر رخ میدهد را بازگو میکند. به عبارتی وظیفۀ راوی دوم تکمیل روایتهای اصلی است.
اگر به خواندن خاطرات دوران انقلاب و جنگ علاقهمند هستید، این کتاب را بخوانید تا با ابعاد و گروههای مختلف آن دوران بیشتر آشنا شوید.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
با پر رویی وارد خانه شد. کلت سعید را گذاشته بودم لای متکای بچه. همین که وارد خانه شد متکا را از پنجره اتاق انداختم توی حیاط پدرشوهرم و او متوجه نشد. تمام اثاثیه منزل را بهم ریخت و آلبوم عکس شوهرم را ورق زد. عکس سعید و بچه های سپاه را درآورد و خواست با خودش ببرد که جلویش را گرفتم و نگذاشتم. گفتم: «اگه تو نظامی هستی چطور بدون مجوز وارد منزل من شدی؟ لعنت به اون دولت و نظامی که مأمورانش بدون مجوز وارد خونه مردم بشن. الان زنگ میزنم سپاه تا ببینم با چه مجوزی وارد خونه یه زن نامحرم شدی»
«کلی به نظام و سپاه و ارتش و مملکت بد و بیراه گفتم. باورش شد طرفدار نظام نیستم. خندهاش گرفت و گفت: «بابا شما که از خودمانین. ضد انقلابین! در این موقع سفره پهن بود و مختصر نان و ماستی داشتیم. سقف خانه چکه میکرد و سطل و کاسه و بشقاب روی فرشها چیده بودم تا آبها جمع شود. شُرشُر روی فرشها آب میچکید. همین که اوضاع آشفته ما را دید، خندید و گفت: «بابا شما اگه طرفدار دولت بودین که این وضعتان نبود.»
پشیمان شد و رفت. از طرف حزب دموکرات آمده بود وضع ما را بررسی کند و ببیند چه امکاناتی داریم و آیا عکس مسئولین نظام را به دیوار خانهمان نصب کردهایم یا اسلحه و وسایل دولتی در خانهمان پیدا میشود، وابسته به نظام هستیم یا نه. چون سعید در طول اسارت زیر بار نرفته بود که طرفدار نظام جمهوری اسلامی بوده و با سپاه همکاری داشته است، دائم جاسوسان دور و برمان میپلکیدند. چند بار کمیته امداد خواسته بود خانهمان را تعمیر کند، ولی نگذاشته بودم. چون میترسیدم گزارش تعمیرات به دموکرات برسد و برای سعید گران تمام شود.
معسومیت در اولین نگاه، اشتباه نوشتاری یک لغت را یادآور میشود، اما این کلمه با این مدل نوشتن عنوان داستان کتابی است که به قلم مصطفی مستور در سال ۹۸ روانه بازار شده است، مصطفی مستور خالق موقعیتهای تامل برانگیز و کاراکترهای غریب، در این کتاب تنوانسته چهرهای جدید از روایت را نشان دهد، سبک روایت گونه مستور برای مخاطبانش آشناست و در این کتاب به خوبی توانسته سبک همیشگی اش را حفظ کند.
مستور، کلمه را تلف نمیکند و از حداقلِ کلام برای انتقالِ حداکثرِ احساس استفاده میکند، کتاب معسومیت با محتوای داستان با ۲۳ بخش در ۱۹۱ صفحه است که شهریور سال ۹۸ توسط نشرمرکز به چاپ رسیده است.
این کتاب بیان کنندهی یک زمستانِ طولانی از زندگیِ یک جوانِ خسته، کلافه و البته جستجوگر که عشق به سینما را از پدرش ارث برده و دیدارِ تصادفیِ دوستی قدیمی، او را از کارگری در کارواش به نویسندگی در رادیو رسانده، نویسندهای که البته استادِ غلط نوشتنِ کلمات و نادیده گرفتنِ قواعد املایی است.
سراسرِ «معسومیت»، از عنوان تا پاراگراف آخر، پر از غلطهای املاییِ راوی است که البته به شخصیت پردازی «مازیار» کمک کرده و امروزی بودنش را برای مخاطب، باورپذیر جلوه داده است، تشبیه و کنایههای عمیق دربارهی معنای زندگی، از زبان یک دختر خیابانی باعث شده تا مخاطب احساس شعاری بودن دربارهی جملات نکند، البته این هنر مستور است که میتواند عرفان، ادبیات، عشق را در ذهنش بریزد و از ترکیب آن ها، «داستان» را بیرون بکشد.
ماجرای «معسومیت» با ضرب آهنگ تند و کلمات تیز آغاز میشود، خشم راوی، از همان کلمات اول بند اول پیداست و در ادامهی ماجرا هم کم نمیشود، همچنین اختصار و گزیده گوییِ مستور به عنوان ویژگی ثابت قلم او در پاگرافهای این کتاب مشهود است، گفتنی ست شخصیتها ذهن مخاطب را قلقلک میدهند و تاثیری حتی لحظهای بر خواننده میگذارند.
در بخشی از کتاب معسومیت میخوانیم:
از حیاط خونه که زدم بیرون پیاده رفتم طرف خونه. چند قدم که برداشتم باز اون فکر همیشگی اومد سراغم. درست نمیدونم، اما از دو سال پیش که مامان و بابا از هم جدا شده بودند، هر وقت مامان را تو حیاط خونه میدیدم اون فکر مسخره میاومد سراغم. منظورم اینه که تا چند روز دلم میخاست رییس جمهوری، شهرداری، وکیلی وزیری چیزی بودم و میتونستم دستور بدم یک روز را به اسم «روز عروس» اسم گذاری کنند و تو اون روز همه زنهای شهر از پیر و جوون گرفته تا مجرد و متاهل تا بچه و بزرگ و سالم و مریض و آزاد و زندونی، همه لباس عروس بپوشند و بریزند تو خیابونهای شهر و همه جا را قرق نور کنند.
غلطهای املایی و شخصیت پردازیهای اشتباه در متن داستان به عنوان عاملی برای جذب مخاطب بوده که با منطق نویسنده نشان داده شده راوی او فقط ۱۰ کلاس درس خوانده و عاشق نوشتن است، اما املای خوبی ندارد، داستان «معسومیت» را میتوان داستان زوال زندگی اجتماعی حساب کرد، داستانی که در آن نویسنده تمامی مناسبات عادی و عامی شده در تفکر مخاطب خود را به چالش میکشد.
او جدای از اینکه در جای جای رمانش و به بهانههای مختلف موضوعاتی مانند زندگی، عشق، خانواده، ادبیات وحتی عرفان را به جالش جدی میکشد و برای اینکار از زبان راویان و شخصیتهایی که در دل داستان ظاهرا چندان جدی به ذهن نمیآیند در حالی که مشغول بازخوانی بسیار جدی و مهمی از روابط اجتماعی در زندگی هستند.
جسارت مستور در این اتفاق زمانی ستودنیتر میشود که وقتی رمان به پایان میرسد متوجه میشویم که با نویسندهای به شدت اندیشمند و متفکر در رمان روبرو هستیم که چالشهای فکری، روانی و اجتماعی فراوانی را برای مخاطبش به همراه دارد.
قصهای که انتخاب میکنیم، مجموعهی کتابهای کاربردی نشر اطراف در حوزهی «روایتدرمانی» است، در این کتاب تلاش شده تا راهی برای تاب آوری در برابر مشکلات پیش پای مخاطب بگذارد، دیوید دنبورو، نویسندهی کتاب قصهای که انتخاب میکنیم و استاد دانشگاه سیدنی استرالیا، سالها همکار و شاگرد مایکل وایت، پدر روایت درمانی، بوده است و علاوه بر تدریس دانشگاهی، در پژوهشکدههای معتبر و مراکز مشاورهی رواندرمانی مشغول کار است.
قصهای که انتخاب میکنیم کتابی است مملو از قصههای واقعی و شنیدنیِ کسانی که توانسته اند از تجربهای ناخوشایند گذر کنند، هویت و زندگیشان را از زیر سایهی سنگین داستانهای ساخته وپرداختهی دیگران بیرون بکشند، خود را در چهارچوب قصهای متفاوت درک و تعریف کنند، و تاب آورتر از پیش با مشکلات بعدی مواجه شوند؛ کتابی الهام بخش برای کسانی که میخواهند هنگام تلاش برای گره گشایی از مشکلات خود و دیگران، در عوض پیشنهادهایی خودساخته و نیازموده، گامی مبتنی بر پژوهشها و یافتههای روایتدرمانی بردارند
روانشناسی روایی حوزهای از علم روانشناسی است که بر سرشت قصه وار و حکایتشدهی خلقوخوی انسان متمرکز است، پژوهشگران روایت درمانی مسائلی، چون ذهن آدمی چگونه با ساختن قصه و شنیدن قصهی دیگران تجربههای گوناگون را ثبت میکند؟ تجربهها و فعالیتهای افراد چقدر بار معنایی دارند و ابزار انتقال این معانی قصه است یا مباحث منطقی و فرمولهای قاعدهمند هستند را بررسی میکند.
از نگاه کارشناسان روانشناسی روایی و روایتدرمانی، تجربه پدیدهای است که در قالب قصه در ذهن آدمی شکل میگیرد و فهمیده میشود. بنابراین، تغییر عوامل سازندهی قصههای زندگی هر فرد میتواند تجربههایی متفاوت را برایش رقم بزند.
قصهای که انتخاب میکنیم راهنمایی گام به گام است که به زبان ساده برای کمک به افراد، خانوادهها و گروههای مختلف، خصوصاً نوجوانان، نوشته شده تا بتوانند تجربههای ناخوشایند را در پرتوی نگاهی متفاوت به قصههای زندگی از سر بگذرانند، به تعریفی نو از هویتشان دست یابند و «با قصه» و «در قصه»ای زندگی کنند که خودشان انتخاب کرده اند.