یک ساعت گفتوگوی صمیمیِ آرشیو شده از سیدی که چشمهای زیادی را با رفتنشتر کرد یعنی رزق، یعنی برکت، یعنی خوشا به سعادت گوشهایی که بخواهند معنای حقیقت را از این دهان بشنوند.
مردی که بزرگیاش را هر چند دیر، اما تازه بعد از رحلتش و در پیام تسلیت مقام معظم رهبری متوجه شدم. همانجا که گفتند: «ایشان نقش ارزشمندی در همه عرصههای علمی و اجتماعی و دانشگاهی خوزستان ایفا میکردند و از امیدهای آینده بودند. فقدان این عالم پرتلاش و خدوم و بصیر، خسارتی است که جبران آنرا از خداوند متعال مسألت میکنم.»
نشستم کنار مزار حاج سید محسن، کنار خاکی که سرد بود، اما عطر گرم محبت میداد. میخواستم حالا که قسمت شد و قرعهی نوشتن این گفتگو به نامم افتاد کنار مزارش باشم؛ که اگر جایی صدا قطع و وصل شد از او بخواهم کلماتش را به دلم برات کند؛ و اینگونه بود که حاصل این استغاثه شد متن پیش رو، که روایت مکتوب گفتوگوی تقطیع نشده و مستندی از مرحوم حجتالاسلام سید محسن شفیعی است؛ گفتوگویی صمیمی و تحلیلی و رسانهای که برای اولین بار بعد از نشستن داغ فراق سید بر تن خوزستان به رشتهی تحریر درمیآید.
تمام تلاشم بر این بود که رعایت امانت در نوشتن بیانات ایشان محقق شود، به همین دلیل سوالات عینا بازنویسی شده و در پاسخهای سید، جز در چند مورد محدود که فعل جمله از حالت گفتاری به نوشتاری تغییر کرده، بقیه بیانات عینا نقل شده است تا چراغ راهی برای من و تمام جوانانِ در جستوجوی حقیقت باشد.
آقا زادهی سالم و خوب ماندن، سخت است حاج آقا؟
شفیعی: سال ۱۳۷۸، مسجد موسی بن جعفر (ع) اهواز نشریهای چاپ میکرد تحت عنوان «رهروان ولایت» که در آن برهه مصاحبهای با من داشتند. گفتند «آدم خوب است آقا باشد یا آقا زاده؟» گفتم «آدم خوب است آقا زادهای باشد که آقاست.» بله، به ازای هر نعمت و جایگاهی که خداوند متعال به بندهای میبخشد، مسئولیت و بار او سنگینتر خواهد بود.
زندگی در قالب آقا زادگی برای شخص شما، به ویژه با توجه به اینکه پدرتان از علمای بزرگ استان و کشور هستند آیا برایتان سخت بود؟ آیا چارچوبهای خاصی را تجربه کردید؟
شفیعی: اصولا محدودیت، همراه با سختی است، اما نکتهای که وجود دارد این است که ما محدودیتهای ناشی از زندگی در کنار پدر را در فضای تربیتی که ایشان در فضای خانه حاکم کرده بودند، به عنوان باورهای خودمان پذیرفته بودیم و، چون اینها باورهای خودمان بودند، برای من و دو برادر دیگرم به سختیهایی شیرین تبدیل شدند که هرگز از آنها احساس نارضایتی و ناخرسندی نداشتیم.
فارغ از سطح علمی و خانوادگیتان شما در جایگاه حساسی به نام دانشگاه حضور پررنگی دارید و در این خط مقدم مهم در حال جهادید، اما خیلیها مدعیاند که «شما محافظهکار هستید و اولا در خیلی از مواقع حساس شاید مواضع خود را به صورت علنی ابراز نمیکنید هرچند در مصادیق و پشت پرده به خوبی نقشآفرینی کردهاید.» شما این ادعا را تصدیق یا رد میکنید؟
شفیعی: ببینید وقتی که ما در یک جایگاه حقوقی قرار میگیریم در حقیقت مسیرمان بر مبنای شخصیت حقیقیمان شکل نمیگیرد.
من همیشه این را گفتهام که مبنای مشروعیت حضور منِ طلبه در دانشگاه، حکمیست با امضای رئیس شورای نمایندگان مقام معظم رهبری در دانشگاه. در آن حکم نوشته میشود که «شما منصوب میشوید برای این مدت که در چارچوب آییننامهها و بخشنامههای ابلاغی انجام وظیفه نمایید.» این در حقیقت یک تفاهم و توافقِ نه نانوشته که نوشته است.
خب در یک مقاطعی ممکن است انتظاراتی باشد، برای مثال در یک انتخابات، بخشهایی از جریانات سیاسی حتی با انگیزههای خوب و دلسوزانه انتظار داشته باشند منِ نوعی در آن موقعیتی که هستم نسبت به این موارد به صورت مصداقی اعلام موضع کنم، اما نگاه جامعه به من تفکیک شده نیست که این آقای سید محسن شفیعی، امام جماعت مسجد صاحبالزمان است نه سید محسن شفیعی مسئول نهاد نمایندگی. من وقتی که در همچنین موقعیتی ملزم هستم و به دفترم ابلاغ میشود که موضعگیری له یا علیه شخص یا موضوعی نداشته باشم موظفم که به تفاهمی که در چارچوب حکمم مکتوب شده، پایبند باشم؛ لذا امکان دارد در این موقعیت مورد نقد قرار بگیرم که چرا موضع گیری او با یک روحانی دیگر متفاوت بود که پاسخش همان بود که گفتم.
بنده تعبیر محافظهکاری را در رابطه با عملکردم نمیپذیرم، مگر اینکه کسی مستنداتی را ارائه دهد. بنده در مقاطع مختلف، موضعم را براساس اعتقادات و باورم و البته در نهاد نمایندگی با لحاظ چارچوبهایی که از شورای نمایندگی نهاد رهبری لحاظ میشود اعلام و عمل کردهام.
این محدودیتهای حقوقی که در پاسختان به آن اشاره داشتید آیا در برخی مواقع با انقلابیگری در تضاد نیست؟
شفیعی: مرجع تشخیص حرکت دفتر نهاد در دانشگاهها، شورای نمایندگان مقام معظم رهبری است که مجموعهایست که همهی منصوبین آن از جانب رهبری است؛ به این معنا که امکان دارد فضای انقلابی توقعی داشته باشد، اما مجموعهای که خواستار فعالیت در دانشگاه است توقع انقلابیگری را با لحاظ شرایط و مختصات دانشگاه انجام دهد.
آن مسئلهای که مهم است روح انقلابیگریست، اما امکان دارد در یک محیط صنعتی به شکلی و در یک محیط علمی و حتی حوزهای به شکلی دیگر اعمال شود. احساس خودم این است که دفاتر نهاد نمایندگی در آن چارچوبی که برایشان ترسیم میشود با توجه به اینکه در رأس، شایستگان و نخبگانی که معتمدین حضرت آقا هستند حضور دارند، این تعبیر محافظهکاری در موردشان صدق نمیکند.
عدهای میگویند برخی از علمای استان، روحانیون، موثرین و موجهین استان در بزنگاهها اعلام موضع نمیکنند و حتی پیش آمده که منافع مردم را در وقتی که باید و بدون تاخیر، مطالبه نکردهاند؛ منشا این چیست؟ بعد هم جوانان میاندار این مطالبهگری میشوند نظر شما در این رابطه چیست؟
شفیعی: من اینجا لازم است تا به صحبت شما حاشیهای بزنم؛ نگاه کنید اولا باید دید عالمی که از او انتظار اتخاذ موضعگیری داریم آن مسئله به آن گونه که برای ما مفهوم و معنا میشود برای او نیز معنا میشود؛ و نکتهی دوم آن است که آیا وحدت عملکرد و موضعگیری بین همه آحاد و افراد جامعه باید وجود داشته باشد؟ یا اینکه امکان دارد موضعگیری یک عالم به گونهای باشد که گوشی تلفن را بردارد و یک تذکری بدهد و دغدغهای را منعکس کند و موضعگیری یک تشکل انقلابی هم تجمع و بیانیه باشد.
به نظر من آنچه مهم است این میباشد که مجموعه حرکت جامعه اعم از جوانان و نخبگان در مسیر انقلاب باشد. شما نگاه کنید در میدان جنگ شاید برجستهترین فرماندهان را در قرارگاه حاضر میبینید، اما به او نمیگویید چرا رزمنده در خط مقدم است و شما اینجایید؛ شما صحنهی عملیات را باید به صورت پکیج ببینید. این صحنه، خط، پشت خط، قرارگاه و محورهایی دارد که همگی یک مجموعهاند. بله اگر یک روزی، عالمی یا شخصیت موجهی در خلاف مسیر انقلاب حرکت کند اصلا پذیرفته نیست.
مرز ما انقلاب است و انقلابیگری، اما این بدین معنا نیست که ملازمتا انقلابیگری آن عالم و انقلابیگری یک جوان دقیقا باید مثل هم به نمایش گذاشته شود؛ مهم این است که همافزایی صورت بگیرد.
در سیزدهم آبان ۱۳۵۸ یک عده جوان دانشجو از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند، بعد دیدند اینجا جاسوسخانه و محل توطئه است؛ امام (ره) در محل استقرار خودش بلافاصله ورود کرد و فرمودند «باز در ایران انقلاب است، انقلابی بزرگتر از انقلاب اول.» شما اینجا مجموعه را میبینید، حرکت جوانان دانشجویی که با تاکید و حمایت امام (ره) شکل میگیرد و گسترده میشود.
با توجه به اشارهای که به امام (ره) داشتید این سوال مطرح میشود که آیا تفاوتی بین خط امام (ره) و مقام معظم رهبری وجود دارد؟ و چرا امروزه و به ویژه در چند سال اخیر، برخی جریانهای فکری، سیاسی و اجتماعی تاکید ویژهای بر آرمانهای امام راحل دارند و آن را از خط و مشی مقام معظم رهبری جدا میدانند؟
شفیعی: من یک سوال از شما بپرسم و بعد سوالتان را جواب میدهم. آیا بین خط رسول الله (ص) و خط امیرالمؤمنین (ع)، شما تفاوتی قائل هستید؟ یعنی معتقدید رسول خدا به یک راه و امیرالمومنین به یک راه دیگر میرفتهاند؟
قطعا خیر. اما مختصات زمانی و مکانی به گونهایست که ممکن است در مقطعی شما امکان دارد یک رفتاری را از پیامبر (ص) ببینید و در مقطعی دیگر، رفتاری متفاوت از امیرالمومنین (ع) را متناسب با زمان، مکان و اقتضا شاهد باشید.
من به عنوان کسی که گوشت و پوست و خونم با مبانی امام (ره) عجین شده و در این زمینه خودم را بیگانه نمیدانم به شما عرض میکنم که اگر کسی مدعی شود بین خط امام (ره) و خط آقا تفاوت هست، یا خط امام (ره) را به درستی نشناخته، یا خط رهبری را نشناخته و یا حتی میتوان گفت ممکن است هر دو را نشناخته.
سال ۱۳۶۸ امام (ره) رحلت کرد و الآن سال ۱۴۰۰ایم؛ سی و دو سال گذشته است. از آغاز رهبری حضرت آقا سی و دو سال گذشته است. چه کسی را پیدا میکنید که بعد از گذشت سه دهه، هنوز ملتزم باشد که در صحبتهایش و دعاهایش نام، یاد و خطوط فکری رهبر قبلی وجود داشته باشد؟ یک سال، دو سال، یک دهه، در دههی چهارم است رهبریِ حضرت آقا، اما مقید است که بگوید مبانی انقلاب همان مبانی امام (ره) است. البته طبیعیست که وقتی آرایش دشمن عوض شد، روش مواجهه و مقابلهی با دشمن نیز عوض میشود.
شما بین رفتار امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مغایرت میبینید؟ خیر؛ و اینکه میگویم تفاوتی نیست بدین دلیل است که خط امام (ره) خط اسلام ناب است. من این را همیشه گفتهام که اگر کسی با قرآن و با ادبیات قرآن آشنا باشد میبیند که بخش عمدهای از صحبتهای حضرت امام (ره) گویی ترجمهی فارسی آیات قرآن است. این خط، خط اسلام است. خطی که براساس آموزههای اسلامیست. همان مبانی که امام (ره) داشتند، ظلمستیزی، استکبارستیزی، مردمدوستی، صداقت و درستگویی، زهد در زندگی، همهی این مواردی که در شخصیت امام (ره) دیدیم در شخصیت حضرت آقا نیز هست چرا که به قول خود حضرت آقا این یک مکتب است و بدینگونه نیست که بگوییم او یک شخص بود و به اقتضای ویژگیهایش و الآن دیگر تمام شده است، بلکه هر شخصی در این مسیر پای بگذارد باید همین راه را طی کند.
نظر شما در رابطه با منویات سالهای اخیر رهبری که به شکل خاص به آنها اشاره و تاکید داشتهاند چیست؟ مطالبهگری، عدالتخواهی و آرمانخواهی.
شفیعی: هر چه انقلاب جلوتر برود مانند حرکت کوهنوردیست که از دامنه به سمت بالا باید برود. طبیعیست، انقلاب در برابر اردوگاه و قرارگاهی ایستاده که به هیچ وجه نسبت به منافعی که از دست داده کوتاه نمیآیند. این همه تاکید آقا به این جهت است که انقلاب دارد جلو میرود و متوقف نشده، اما مسیر سنگلاخیتر است.
رهبری به عنوان قائد و دیدهبان، مدام توجه و گرا میدهد، رهروان نیز باید خسته نشوند تا بتوانند در این مسیر جلو بروند.
توجه کنید همانگونه که انقلاب رویش دارد ریزش نیز هست؛ کسانی که در راه خسته میشوند، کسانی که حاضر نیستند از منافعشان بگذرند؛ لذا این مسائل که پیش میآید، خود آقا نیز فرمودهاند و من از ایشان یاد گرفتهام که اینها طبیعیست و حرکت، حرکتیست که هرچه رو به جلو برود دشمنیها و سنگاندازیها نیز بیشتر خواهد شد، البته نیروی پای کار انقلاب هم مقاومتر خواهد شد؛ بنابراین مطالبهگری که ضرورت است، آرمانگرایی که ضرورت است، عدالتخواهی که رمز بالندگی انقلاب اسلامیست باید با لحاظ این نکته در نظر گرفته و انجام شود که ساختار نظام اسلامی، ساختاری است که ما به آن معتقد و پایبندیم. اگر این مطالبهگری به صورتی شد که اغتشاش و هرج و مرجی ایجاد کرد که برای ارکان نظام اسلامی خسارت و ضرر در پی داشت، این مطالبهگری که آقا خواستند نیست؛ حداقل در آن اندازهای که من میفهمم.
حاج آقا یک سوال شخصی میپرسم. از کوچک و بزرگ همه شما را به حسن خلق و مهربانی میشناسند، شما عصبانی هم میشوید؟
شفیعی: (با لبخند جواب میدهند) کم.
چه چیزی شما را بیشتر عصبانی میکند؟
شفیعی: (بعد از سکوتی کوتاه) پس یک مطلبی میگویم. دهه هفتاد من مسئول نهاد دانشگاه علوم پزشکی بودم. در یک مقطعی اطلاع پیدا کردیم که دفتر تحکیم وحدت در نظر دارد تا نشست سالیانهی اتحادیهاش را در اهواز برگزار کند و خروجی آن نشست بیانیهای باشد در راستای تحریم شرکت در انتخابات مجلس هفتم که در اعتراض به رد صلاحیتهای برخی از همفکرانشان در پایان مجلس ششم بود.
مجاری قانونی را پیگیری و بحث و صحبت کردیم، اما من متوجه شدم که ارادهای از تهران در استان در حال پیگیری این مطلب است که این نشست به هر شکلی شده در اهواز و به میزبانی علوم پزشکی انجام شود. من وقتی که از تلاشهای خیرخواهانه و ناصحانه برای ممانعت از این نشست ناامید شدم، سر نماز ظهر و عصر مسجد دانشگاه یک سخنرانی انجام دادم و گفتم که «ما اجازه نخواهیم داد که اینچنین نشستی در اینجا برگزار شود» و برگزار هم نشد؛ این یکی از موارد عصبانیت بنده بود. (میخندد) نه، عصبانیت که پیش میآید.
چرا برخلاف خیلی از علمای استان، آیتالله شفیعی (پدر) حوزهی علمیه تاسیس نکرد؟
شفیعی: این برای اولین بار است که در جایی پاسخش را میدهم. سال ۱۳۷۵ که ایشان از ریاست دادگستری استان خوزستان استعفا دادند، آقای مهندس مقیمی در آن مقطع استاندار خوزستان بودند و آقای دکتر مخبر که الآن رئیس ستاد اجرایی فرمان امام (ره) هستند آن برهه معاون استاندار بودند.
آقای مخبر که آن موقع مهندس مخبر بودند از طرف آقای مقتدایی به دیدار آیتالله شفیعی آمدند و به ایشان گفتند «الآن که شما از دادگستری فراغتی حاصل شده و فرصت دارید، اگر مایل هستید حوزهی علمیهای تاسیس کنید ما آمادگی داریم که از نظر مشارکت در تامین زمین همکاری کنیم.» من آنجا بودم و آیتالله جوابشان این بود که «آیتالله جزایری حوزه علمیه را تاسیس کردند و در حال فعالیت و حرکت هستند و در این زمینه کمبودی وجود ندارد که من بخواهم کاری موازی انجام دهم. الحمدلله عَلَم دست ایشان است و کار در حال انجام است.»
شما قائل به وحدت در انتخابات هستید؟ و اساسا دو قطبی صالح مقبول، اصلح نامقبول را قبول دارید؟ در مجموع نگاهتان نسبت به مسئلهی وحدت و نتیجهگیری مطلوب در انتخابات را توضیح دهید؟
شفیعی: اساسا انکار و نفی وحدت که خلاف عقل است؛ طبیعیست که وحدت امر مطلوبیست. در مسائل انقلاب نیز وحدت باید براساس معیارهای انقلاب اسلامی باشد. ما همهی مشکلاتی که در این هشت سال تلخ چشیدیم، به این دلیل است که کرسیها، کرسیهای انقلاب اسلامی و فرصتها، فرصتهای انقلاب اسلامی است، اما تصمیمات، تصمیمات مبتنی بر انقلاب اسلامی، حداقل در بخشی از این سالها نبوده است؛ بنابراین وحدت باید مطلوب باشد، اما در بحث انتخابات نظر خود من رأی به اصلح است. من اعتقادم در چارچوب تحلیلیام این است که ما موظفیم که به اصلح رأی بدهیم.
بهترین راه احصای کاندید اصلح را چه میدانید؟
شفیعی: بهترین راه احصا اصلح این است که رفتار، سابقه، عملکرد و مبانی فکری گزینه را با رئیس جمهور تراز انقلاب اسلامی بسنجیم.
آنچه که در حوزهی اختیارات رئیس جمهور در قانون اساسی وجود دارد کف است، اما سقف، رئیس جمهور تراز انقلاب اسلامیست. اصلح را به این شکل تشخیص بدهید. هر چند نفر که کاندیدا شدند، نسبت آنها را با آرمانهای انقلاب اسلامی بسنجیم؛ کاندیدی که نزدیکترین است و کمترین فاصله را دارد او اصلح است و به او رأی بدهیم.
آیا مقبولیت و انتخاب شدن جزو معیارهاب اصلحیت میباشد؟
شفیعی: به اعتقاد من، تکلیف ما این است که به اصلح رأی بدهیم.
از زندگیتان راضی هستید حاج آقا؟
شفیعی: از خدا راضی هستم، اما از خودم نه.
از فرزندانتان راضی هستید؟
شفیعی: الحمدلله، بله.
به رسم مصاحبههای صمیمی ما چند کلمه میگوییم و شما لطفا در حد چند عبارت کوتاه از احساستان نسبت به آن فرد یا عبارت بگویید. اولین کلمه، «آیتالله شفیعی» (پدر مرحوم حجتالاسلام سید محسن شفیعی)
شفیعی: عالم خدمتگذار سادهزیست
«آیتالله جزایری»
شفیعی: منشا خدمات بزرگ در استان خوزستان و تلاش خستگیناپذیر
«حجتالاسلام موسویفرد»
شفیعی: امام جمعهی تراز انقلاب اسلامی
«مسجد صاحبالزمان (عج)»
شفیعی: خانهی امید من و بهترین دفتر کار برای من
آیا به نظر شما، نسل جدید و جوان امروزی، توانایی پای کار انقلاب بودن را دارد؟
شفیعی: صد در صد؛ و چه بسا بهتر از جوانهای دیروز. عقیدهام را گفتم. این عقیدهی من است.
دلیل کاهش تابآوری مردم و به ویژه در خوزستان را چه میبینید؟
شفیعی: ما در سالهای جنگ تحمیلی و به ویژه در سالهای ابتدایی تحمیل جنگ، تقریبا هیچ چیزی نداشتیم. شاید شما باورتان نشود، اما تاب آوری و تحمل جامعه بالا بود؛ چرا؟ چون احساس بیعدالتی نبود. من به شما بگویم که آیتالله شفیعی از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۵ حاکم شرع و رئیس کل دادگستری خوزستان بود و من که فرزند ارشد ایشان هستم مثل آحاد مردم، روغن کوپنی، گوشت یخزدهی کوپنی، صابون کوپنی و شامپوی کوپنی میگرفتیم.
یعنی خیلی آدمها توی اهواز، بنده را که فرزند یک مسئول ارشد استانی بودم را توی صف مغازهای دیدهاند که مثلا در حال توزیع شکر کوپنی است؛ آن هم در شرایطی که در صف، ده نفر جلو و پانزده نفر پشت سر بنده منتظرند. اما چرا الآن تحمل و تابآوری کم میشود؟ چون انسان احساس میکند که برخی از کسانی که بر مجاری امور و بر مصدر کار مستقرند اصلا از شرایط مردم و اجتماع بیخبرند.
برخی اظهار نظرها تلختر از آسیب اجتماعی موجود است؛ یعنیای کاش به بعضی از مدیران و مسئولین اعلام کنند که سکوت کنید، صحبت نکنید و نمکی بر زخم نپاشید. این مسائل در خوزستان، تحمل را کم میکند.
نکتهی ناگفتهای که دوست دارید مردم بدانند
شفیعی: تنها چیزی که دوست دارم بگویم این است که هیچ گفتوگویی بدون یاد حاج قاسم حلاوت ندارد. داغ حاج قاسم در دل ما، التیام یافتنی نیست.
آیا این ارادت شما به حاج قاسم بعد از شهادت ایشان اوج گرفت یا از قبل وجود داشت؟
شفیعی: من کلا حاج قاسم را یک بار بیشتر ندیدم و آن هم در مراسم تشییع پیکر شهید تقویفر بود؛ که حاج قاسم به آنجا آمدند و در آن نقطهای که تشریف آورد و نشست، فاصلهی من با ایشان یک یا دو نفر بود و برای اولین و آخرین بار، حاج قاسم را در آن قامت دیدم.
خیلی وقتها در زمان حیات حاج قاسم به این فکر میکردم که مزد حیات پر مجاهدت حاج قاسم چه نوع شهادتی خواهد بود. برایم یقین بود که حاج قاسم بدون شهادت این دنیا را ترک نخواهد کرد.
من داغ قبل از حاج قاسم روی دلم، داغ شهید حججی بود. خیلی. شهادت محسن حججی، خیلی، آوار کرد من را. خیلی چیز عجیبی بود و در فکر بودم که این واقعه سقف شهادت است و بدنی که فرض کنید اینگونه شود، ولی معلوم شد که سقف شهادت خیلی سطوح و اندازهها و مراتب مختلفی دارد.
وقتی که حاج قاسم به آن شکل و به آن دستور و فرمان به شهادت رسید، فهمیدم که خدای متعال شهادت را در تراز حاج قاسم عنایت کرد. تقریبا نمیگذرد روزی که به حاج قاسم فکر نکنم. شب و روزی نمیگذرد. حالا به اشکال و اقسام و انواعی و به تناسب جلساتی که داریم.
حقیقتا. این جمله را بگویم که شود روضهی گفتوگوی ما. خب ما محرمها خیلی منبرها و روضهها خواندهایم. به قول حاج قاسم «گریستیم و گریاندیم»، اما من تصور دست بریده برایم مقدور نبود؛ که دست بریده به چه صورت است. تا این تصویر دست حاج قاسم را دیدم. حاج قاسم به ما فرصت داد بفهمیم که. من یک چیزی بگویم؟ در وزنهبرداری، در کشتی و در خیلی از ورزشها، یک شخصی میآید و نصاب را پشت سر میگذارد و رکورد جدیدی ثبت میکند. حاج قاسم رکورد جدیدی را ثبت کرد. اگر چه حاج قاسم به مثل منی فهماند که خیلی عقبم؛ ولی حقیقتا، اگر در آن روایاتی که دارد که «إن الله تعالی یباهی بالملائکه» یک جاهایی خداوند به ملائکه مباهات میکند؛ اگر بگوییم یکی از آن جاها وقتی بود که قامت حاج قاسم در حرکت بوده، حرف گزافی نگفتهایم.
آخرین حرف حاج سید محسن شفیعی به یادگار
شفیعی: اجازه بدهید از این فرصت استفاده کنم و همهی فرزندان انقلابی و عزیزم را به این سفارش وصیت کنم که قبل از هر حرکتی، جمعبندی کنید؛ قبلش بنشینید و سبک سنگین کنید؛ای بسا گاهی وظیفه فریاد و گاهی سکوت است؛ گاهی وظیفه قیام و گاهی قعود است. تشخیص وظیفه از سختترین کارهایی است که وجود دارد.
منبع : فارس