![ترامپ: معامله با ایران و چین ممکن است](https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1403/11/23/20339192_610.jpg)
«تو به اوباما رای دادی یا مککین؟!» اگر بگویم که محمد این سوال را از تمام آمریکاییهای فرودگاه دبی پرسید از نظر آماری خیلی هم از واقعیت پرت نشدهام. خوب موضوع هم داغ بود، تازه انتخابات آمریکا تمام شده و اولین رئیس جمهور سیاه به کاخ سفید رفته بود. از بین آن همه تیزی تلفظ سین از کلمه سولجرز دختر لاغری که توی اسموکینگروم با ما حرف زد، اما هنوز توی گوشم زنگ میزند، یک جوری جواب داد که تا عمر دارم فراموش نمیکنم. از پشت هیکل درشت محمد سر کشیدم که ببینم این که دارد فقه شیعه را به زبان انگلیسی برای ما پرزنت میکند چه ریخت و قیافهای دارد؟
پیراهن نخی گشاد سفید، شلوار جین معمولی، کلی گردنآویز و چند مچبند بدلی با سنگهای رنگی، ساعت بدلی جواهرنشان، موهای بلوند تا روی شانه، ناخنهای لاک مشکی خورده نامرتب، یک کفش سفید کف سبز (از آنهایی که یک زمانی به آنها کتونی چینی میگفتیم) و صورت ککمکی که به او میخورد اصالتا اروپایی باشد، اما لهجه آمریکاییاش کاملا نیتیو بود.
«من در خون سربازهایی که به دستور رئیس جمهوری که من انتخاب کردهام راهی عراق و افغانستان میشوند شریک هستم. ترجیح میدهم توی این کثافتکاری شرکت نکنم!» دستم میلرزید، من و شما توی خون چند نفر شریک هستیم؟
خیابان دولت، منزل مقتول!
حدود ساعت ۸ شب در خیابان دولت، مهران مهام با سرایدار ساختمان وارد آپارتمان زهرهفکور صبور شدند. روی تخت دراز کشیده بود و اگر ۱۵ خشاب خالی قرص را کنارش نمیدیدید تصور میکردید خوابیده است. پیکرش را به سالن خانه کوچک انتقال دادند. اما وقتی اورژانس بالای سر خانم بازیگر رسید گفت به علت تعداد زیاد قرصها خیلی طول نکشیده که تمام کرده. این آخرین سکانس زندگی بازیگر زن سریالی است که زندگی نام دارد.
مادرش میگفت که آخرین تماسها را ساعت ۲ گرفته بود. میگفت خیلی تلاش کرده که قانعاش کند که دست به کار عجیب و غریب نزند. میگفت وقتی چند بار تماساش را پاسخ نداده با دامادش مهران مهام تماس گرفته که زهره در حالت مناسبی نیست و مهام با سرایدار تماس میگیرد که به او سر بزند. سرایدار هم گفته است که در را باز نمیکند.
اینهایی که به همین سادگی تعریف میکنیم دمار از روزگار یکسری درآورده، یکسری مادر و همسر و دوست و خلاصه یکسری آدم که دیگر به زندگی سابق برنمیگردند. یکسری آدم که از الان به گناهان خودشان فکر میکنند، هی فکر میکنند که کاش زودتر به او زنگ زده بودند، کاش زودتر به او پیام داده بودند، کاش تماسش را پاسخ میدادند، کاش آن حرفها را نزده بودند، اما شاید بزرگترین مقصران ماجرا هیچ وقت به این فکر نکنند که چقدر توی این قتلها شریک هستند!
بله، قتلها! هر آدمی که خودکشی میکند خیلی زندگیها را از بین میبرد و این کلمات هستند که میتوانند آدمها را بکشند. همان طور که میتوانند آدمها را از مرگ حتمی نجات دهند! چقدر به حرفهایی که میزنیم فکر میکنیم؟
کلمات کشنده
به زندان همپشایر انگلستان برویم. به سال ۱۸۱۵. به سلول انفرادی یک زندانی که قرار است فردا به دست جلادی با پیشبند چرمی و نقابی روی سر اعدام شود. کار تمام است. دادگاه رای به اعدام داده و متهم جبری را که در انتظارش نشسته پذیرفته است و دارد طولانیترین شب عمرش را سپری میکند. فقط یک معجزه میتواند ورق را برگرداند، معجزهای که هیچکس نمیداند چه چیزی است.
در این بین صدای پچپچ سلول بغلی هم شنیدنی است. زندانی سلول کناری که از قضا جرم بزرگی مرتکب نشده و حکم سنگینی ندارد تمام شب توی گوش محکوم به اعدام حرف میزند که تو فردا میمیری، چرا اجازه میدهی یک نفر بابت کشتن تو دستمزد و احتمالا پاداش بگیرد؟
صبح، وقتی نگهبانها بالای سر جنازه محکوم به اعدام رسیدند هیچ کس باورش نمیشد که کلمات یک زندانی اینقدر امید را از لوح یک زندانی دیگر پاک کرده باشد که توی تاریکی روح، خودش را خلاص کند! اما این اتفاق افتاد. کلمات زندانی سلول کناری رگ امید را زدند و با تشویق او همه چیز تمام شد، پیش از اینکه نوبت به معجزه برسد.
دادگاه انگلستان نتوانست ثابت کند که حرفهایی که از سلول مجاور روی سر مقتول میریخت او را به کشتن خودش وا داشته است، حتی شهادت زندانبانان هم کافی نبود. اما همه میدانستند که آن زندانی به دستهای نامرئی کلمات کشته شده، نه با چوبه دار، نه با هیچ چیز دیگر!
قتل در فضای مجازی
زهره فکور صبور هم قربانی کلمات است، کلماتی که به اسم افشاگری در مورد او در فضای مجازی پخش شد و ما دیدیم، دست زدیم و برای هم فرستادیم، آدمهایی که از سایتهای قماربازی کسب درآمد میکردند این بار یک دختر ایرانی را روی میز قمار خودشان گذاشتند. دلمان نسوخت؟
تصور کنید یک نفر به اشتباه یک خبر از کسی منتشر کند که با آبروی شخص بازی شود. دست آن آدم به کجا بند است؟ به چند نفر از آدمهایی که آن ویدئو یا متن را دیدهاند دسترسی دارید که خبر را تکذیب کنید؟ اصلا به دادگاه شکایت کنید. کدام دادگاه میتواند آبروی رفته یک آدم را برگرداند؟ کدام قاضی میتواند نقشی که آن خبر راست یا دروغ در پس ذهن آدمها شکل گرفته را پاک کند؟
یک خبرنگار در حوزه ورزش را به خاطر دارم که بارها از این دست اخبار کار میکرد و وقتی میگفتیم تحقیق کرده یا نه خیلی راحت میگفت اگر خبر دروغ است تکذیب کند! خیلی ساده است. تکذیب یک خبر باعث میشود مردمی که خبر تکذیبشده را هم ندیدهاند بروند و پیگیری کنند و خبر اصلی را پیدا کنند. این یعنی دوبرابر کردن اثر خبر! بعد ما که سواد رسانهای کمی داریم به سادگی میگوییم حتما چیزی بوده که خبری شده است!
آدمی که خبرهایی از این دست منتشر میکند آیا به خانواده مقتول فکر میکند؟ آیا به آینده یا گذشته او فکر میکند؟ یا فقط لایک و کامنت و بازدید است که اهمیت دارد؟ شاید فکر کنید که در پاراگراف قبلی اشتباها از کلمه مقتول استفاده شده است. اما آدمی که در این سطح خبری زندگی میکند بعد از اینکه آبرویش برود میمیرد. در دنیای رسانهها بردن آبرو با قتل چقدر فرق دارد؟
کلماتی که میشل به کنراد شلیک کرد
کنراد روی، وقتی اولین بار موضوع خودکشی خودش را با دوستش میشل مطرح کرد اصلا به نظر نمیرسید که ماجرا جدی باشد. اما سه هفته بعد میشل ۱۵ ساله مثل یک خانم معلم تعاملی به کمک پسر نوجوانی آمد که راههای خودکشی را بررسی میکند.
یک طوری با هم صحبت میکردند که انگار در مورد یک مدل موی جدید یا استایل لباس صحبت میکنند، اما مساله واقعی بود و کنراد داشت راههای خودکشی را بررسی میکرد و میشل در مورد نحوه این کار با او تبادل نظر میکرد. حتی جستوجوهایی کرده بودند که میزان درصد موفقیت در روشهای مختلف را نشان میداد.
کنراد چهار روز بعد پیغام داد مصمم به اجرای برنامه است، عجیب اینکه میشل با او تندی کرد که تو داری شوخی میکنی و هی برنامه را عقب میاندازی! بعد راهحلهای جدید را از شلیک گلوله و حلقآویز کردن و مرگ با منوکسیدکربن در حالی که توی ماشین خوابیده است، پیشنهاد کرد.
روی آخرین مورد تفاهم نظر داشتند، اما میشل پیام عجیبی برای کنراد فرستاد: «بهتره چرت و پرت بار من نکنی و جایی این کار را انجام بدهی که بعدا بیان بگیرنت!» و سوال عجیب دیگری پرسید: «بعد از مردن تو میتونم بگم من دوستدختر تو بودم؟!»
هفته بعد، کنراد روی با یک موتور آب و یک وانت به پارکینگ کی مارت رفت، دوبار با میشل تلفنی حرف زد و تماسها قطع شد، بعد از ظهر فردا پدر کنراد با همسر سابقش تماس گرفت و اینطور گفت: «دور ماشین پسرمون نوار زرد کشیدن!»
زهره بعدی کیست؟
پاپاراتزی یک اصطلاح ایتالیایی است، به عکاسانی گفته میشود که عکسهای جنجالی از آدمهای سرشناس مثل هنرمندان و ورزشکاران میگیرند و به مجلات مختلف میفروشند!
ما در این پرونده حتی با پاپاراتزی هم طرف نیستیم، اگر نویسنده را به خاطر استفاده از این ضربالمثل به تبعیض جنسیتی متهم نمیکنید این یک «خاله زنک بازی» رسانهای است. حرفهایی که از دوست و دشمن پخش شده را میگیرند، دستهبندی میکنند و تحویل ما میدهند و به قول یکی از خبرنگاران ورزشی با درصد کمی از واقعیت آن را اسکلتبندی میکنند که حرفهای خلاف واقع هم توی آن شاکله قرار بگیرند و واقعی به نظر برسند.
تصور کنید تمامی حرفهای گفته شده در مورد این بازیگر هم واقعیت داشتهاند، چقدر عمر میکنیم که وقت خودمان را صرف پی بردن به رابطه جنجالی فلان بازیگر و فلان خواننده کنیم؟ دانستن این اخبار چه کمکی به ما میکند؟ آیا برای امنیت روانی خودمان ارزش قائل نیستیم؟ زهره فکور صبور بعدی چه کسی است؟ دوست کدام یکی از ماست؟
قتل بدون حضور در صحنه
شانزدهم ژوئن آخرین جلسه دادگاه میشل کارتر در ارتباط با خودکشی کنراد روی برگزار شد، در تمام دادگاه یک صندلی خالی پیدا نمیشد و همه آمدهبودند ببینند این ماجرای عجیب به کجا ختم خواهدشد.
قاضی مونیز، قاضی دادگاه ایالتی میشیگان دستور داد همه سکوت کنند، وقتی پچ پچها تمام شد، جملههایش را اینطور شروع کرد: «دادستان ایالتی ثابت نکرد پیامهای متنی منجر به مرگ کنراد شده باشد...» این خبر خوبی بود و باعث شد وکیل مدافع انگار که دارد جام قهرمانیاش را تمیز میکند تا بالا ببرد، با افتخار دست خودش را روی شانههای موکل نوجوان خودش میشل کارتر بگذارد. میشل، اما توی گوش وکیل مدافع پچ پچی کرد و صورتش را با دو دست پوشاند و طوری که به وضوح تکان میخورد. به نظر میرسید گریه میکند.
اما قاضی مونیز ادامه داد این درست است که کنراد مستعد خودکشی بود، این درست است که قبلا هم برای خودکشی اقدام کرده بود و ممکن بود بعد از این هم خودکشی کند، اما آن مساله هیچ ربطی به عمل میشل ندارد. میشل میدانسته کنراد در معرض مرگ است و هیچ اقدامی نکرده و با خانواده کنراد یا پلیس تماس نگرفته و حتی از او نخواسته از معرض مرگ دور شود. کوتاهی این خانم توجیه ناپذیر و بیرحمانه است، بعد از متهم خواست که قیام کند.
میشل در حالی که دست وکیل مدافع تا آخرین لحظه پیش از ایستادن روی شانهاش بود چشم دوخته بود به لبهای قاضی مونیز و قاضی گفت من شما را گناهکار اعلام میکنم. روز سوم آگوست میشل برای مرگی که در صحنه وقوع آن حضور نداشت، به ۱۵ ماه حبس تعزیری و ۱۵ماه حبس تعلیقی محکوم شد، آن هم به خاطر پیامهایی که در تلفن همراه هر دوی آنها وجود داشت و قاضی با استناد به این مدارک، او را متهم کرد.
ترولهای بیرحم
ما بارها در طول زندگی با آدمهای آشنا و غریبه درگیر شدهایم، حتی گاهی کار به زد و خورد کشیده شدهاست، بارها از ذهنمان گذشته که از یک نفر انتقام بگیریم، اما آیا در دنیای واقعی کسی را کشتهایم؟ همیشه آن لحظه آخری که میخواستیم با تمام قوا مشتهای گره کردهمان را شلیک کنیم کمی صبر کردهایم و به عاقبت ماجرا یا به خاطرات گذشته رجوع کردهایم و منصرف شدیم، چقدر در ارسال یک کامنت اینطور رفتار میکنیم؟ آیا باورمان نمیشود یک کامنت یا یک پیامک میتواند از یک مشت محکم بیشتر اثر داشتهباشد؟ همانطور که در مثالها دیدیم، کلمات هم میتوانند آدمها را از پای در بیاورند. به بچهها فکر کنیم؛ حاصل تربیت نسلی که اینقدر ساده میبیند، باور میکند و تشویق و تایید میکند چیزی غیر از ترولهای بیرحم فضای مجازی خواهدبود؟
کدام کلمه؟
چیزی که در مورد داستان میشل کارتر نگفتیم سوالی بود که نماینده دادستان از مادر کنراد پرسید: «آیا پیش از این هم پسر شما برای خودکشی اقدام کردهبود؟!» و در حالی که همه فکر میکردند این سوال به نفع متهم است پاسخ مثبت دریافت کرد و توضیح داد در گذشته کنراد در چنین موقعیتی قرار داشته است، اما با یکی از دوستانش صحبت کرده و دوستش او را متقاعد کرده که خودکشی نکند. بار دوم، اما کسی که پشت خط بود به جای منصرف کردن او، بیشتر برای انجام این عمل او را تشویق میکرد. واقعیت این است که در طول مدت تماس تلفنی دوم، یک بار کنراد از ماشین پیاده شد گفت که سرش گیج رفته و نمیتواند ادامه بدهد، اما میشل در کمال ناباوری به او میگوید سریع به داخل ماشین برگردد!
بله، کلمات همانطور که میتوانند یک آدم را از پا در بیاورند و بکشند، میتوانند او را از مرگ نجات دهند. موضوع این است ما کدام کلمه را انتخاب میکنیم تا معلوم شود در کدام نقش تاریخی ظاهر میشویم، قاتل یا ناجی؟
نخی که ما به این پول میدهیم
به فرودگاه دبی برگردیم، به اسموکینگ روم کوچک یکی از ترمینالهای متعدد فرودگاه بزرگی که یک طوری چهارراه، ولی عصر دنیاست، انگار که تمام فرهنگها میآیند و اینجا به هم میرسند.
به این فکر کنم وقتی رای آن دختر لاغراندام و کم سن و سال آمریکایی میتواند چندین هزار سرباز را درگیر جنگ و چندین میلیون نفر را از خانه و کاشانه آواره کند، آیا لایکها، بازدیدها و کامنتهای ما هم میتواند یک آدم را از زندگی ساقط کند؟ آیا این ما نیستیم که به دیگران اعتبار میدهیم و با بازدید، کامنت و لایکهای خودمان کار آنها را تایید میکنیم؟ تصور کنید آدمهایی که دستشان به خون زهره و زهرهها آلوده است، اگر با استقبال ما مواجه نمیشدند، الان چه کار میکردند؟ از این افشاگریهای عمدتا بیریشه خبری بود؟
قدیمها برای تشخیص پول اصلی و تقلبی آن را در مقابل نور میگرفتیم که ببینیم نخ دارد یا نه، نخ پول آدمهای جنجالی از این دست توجهی است که ما به آن میکنیم، یک بار برای همیشه این نخ را از پول آنها بکشید، بدون شک دنیا جای بهتری خواهدبود.
منبع: جام جم
و قلم عفو بر خطاهایمآن بکش
هیچ کدوم از ماها بدون خطا و اشتباه زندگی نکردیم ولی آیا انصافه به دروغ یا راست کسی آبرومونو ببره؟ هرجا میری حرف از این شایعات باشه و همه ازت درمورد راست و دروغش بپرسن!!نه توی واقعیت ارامش داری نه توی فضای مجازی! از دوست و آشنا و فامیل و غریبه و همکار و همسایه همه دارن قضاوتت میکنن و به شایعات دامن میزنن...دیگه اصلا اعصابی برات میمونه؟ دیگه میلی به زندگی وسط جهنمی که این ادما با حرفا و سوالای پر از نیش و کنایه شون برات درست کردن داری؟؟؟
بنده هاش نمی بینن و جار میزنن...!!!
انسان جایزالخطاست و خدا بخشنده...
خدا گفته صدبار اگه توبه شکستی بازآآآ...
مطمعنم کسی که آبروی کسی رو ببره خدا آبروشو میبره...
به امید اینکه هر یک از ما در فضای مجازی هرچیزی رو که شنیدیم و دیدیم لایک و باز ارسال و.......نکنیم اول کمی فکر کنیم وتجزیه وتحلیل کنیم بعد اقدام کنم
اولین مورد حرفهای پوچ دیگران برای خودم البته ربطی به مسائل ناموسی و... نداشت که خیلی مرا رنجانید فقط خدا پدر معلم پرورشیمان را بیامرزد که گفت یک گوش در و یک گوش دروازه باشد تو برای خودت و زندگی ات ارزش قائل باش نه برای حرف دیگران (آب سردی بر روی آتش بود)
در مورد دوم شخصی که بر اثر شغل بنده مرا می شناخت با من تماس گرفت و با گریه فراوان گفت شخصی می خواهد مزاحمش شود و از من کمک خواست .بنده پس از کلی دوندگی و حتی اعلام موضوع (مزاحمت و باج گیری شخصی برایش) به رییس وقت دادگستری و رییس کلانتری محل(حدود یکساعت یا کمی بیشتر به صورت حضوری و تلفنی) و عدم پاسخ مناسب از ایشان برای یاری او، فقط یک جمله به آن شخص گفتم ، گفتم به همسرت واقعیت را بگو که قبلا کسی به بهانه خواستگاری مرا مورد هتک قرار داده و اکنون هم خودم پشیمانم هم پس از ازدواج با تو خیانت نکرده ام و فلان شخص مزاحمم شده . اگر مسلمان واقعی باشد با آن شخص برخورد کرده و از تو می گذرد.
نیم ساعت بعد با من تماس گرفت و آنچنان تشکر می کرد که گویی تمام دنیا را به او داده ام و بنده هم خدا را شکر کردم و به او گفتم همسرت را گرامی بدار که مسلمان واقعی تویی ولا غیر
خواهران محترمه اگر خدای نکرده گناهی مرتکب شده اید توبه کنید و قبل از ازدواج به همسرتان واقعیت را بگویید
اگر رفت که رفت ولی مطمئنا اگر از گناهتان گذشت بدانید او یک همسر ایده آل و مسلمان واقعی است با تمام وجود او را دوست بدارید حتی اگر فقیرترین شخص روی زمین باشد و متقابلا خانمهای عزیز اگر از همسرتان موردی را شنیدید ضمن بیان موضوع با ملایمت او را ببخشید و آرامش خود و زندگیتان را حفظ کنید و سعی کنید محبتتان را بیشتر از پیش به او عرضه کنید تا از کرده خودپشیمان گردد.(درصورت تکرار به مشاور دلسوز مراجعه فرمایید)
مسلمان گناهش رو اعتراف نمیکنه، کسی که از گناه مردم باید بگذره خداوند است و اگر هم حق الناسی هست در همون حد باید جبران و طلب بخشش کرد که البته مسائل پیش از ازدواج فقط تا یک حدی باید گفته شود مثل بیماری یا نامزد داشتن یا ازدواج های قبلی و یا این چنین مسائل ضروری که حق طرفین هست اگاهی داشته باشند. وبیشتر از اون اصلا ارتباطی به همسر اینده ندارد و گذشته است و او ان زمان نبوده که بخواهید ازش طلب بخشش کنید یا نه.
هرزمان گرفتار مزاحمت شدید همان موقع به همسرتان یا نهایتا به مشاور و مددکار واقعی بگید نه مثل همکار ایشون که به این مرد غریبه (یاحتی زن غریبه) بیشتر از شوهرش اعتماد کرده و وارد ماجرای زندگیش کرده.(باتوجه به اینکه گفته خواهران محترمه احتمال زیاد مرد هست)
. قبل از اون هم اگر ترسی دارید از ازدواج و یا گذشتتون دارید با مشاور و مددکار واقعی صحبت کنید که چه مقدار مجاز هستید به همسرتون بگید و چجوری برخوردکنید ، نه با این چنین ادم هایی که نه از دین سررشته ای دارند و نه راه درستی نشون می دهند. صرفا با یک تجربه شخصی زندگی دیگران رو به نابودی می کشند.
چرا باید اینقدر وابسته و مهرطلب باشیم که مدام محتاج این باشیم که دیگران ما رو تایید کنن؟
تا آدمای دوزاری مثل فردین از این موقعیتا سواستفاده و اخاذی کنن!
بهتر نیس خودمون قوی تر بشیم و جانانه از خودمون همه جا دفاع کنیم؟
یا بیخیال حرفای چرت این آدمای سودجو بشیم یا با مشاورای عالی و دانا، برای گذر از این بحران ها مشورت کنیم تا ناهمواری های زندگیمونو هموارتر کنیم!
باور کنیم بحران های مختلفی برای همه ادمای پیش میاد و ما تنها نیستیم!!!
باور کنیم اینجور ادمایی که دنبال سوتی گرفتن از اینو اون هستن از لحاظ روان مشکل دارن! چون همه ما آدمیم و انسان جایزالخطاس!
همه ماها با ازمون و خطا و تجربه یاد میگیریم و دانا تر میشیم و میفهمیم که چطور زندگیمونو بهتر کنیم و راه رو از چاه بشناسیم!
همه ماها توی انتخابامون اشتباهاتی داشتیم ولی اگه همه با کوچکترین اشتباهی خودمونو میکشتیم الان کی زنده بود؟؟؟
بهتره همه مون باور کنیم که ما هزاران خوبی و بدی داریم و نباید بخاطر حرف پوچ دیگران (چه راست و چه دروغ)، جان عزیز خودمان را از زندگی کردن محروم کنیم!
ما باید یاد بگیرم که انتقادپذیر باشیم ولی در کنارش جانانه از خودمون دفاع کنیم.
چون گاهی ممکنه با کوچکترین خطا، غریبه ها که هیچ، حتی عزیزترین افراد زندگی مون مثل پدر و مادر و همسر و فرزندانمون هم رها یا سرزنش مون کنن.
بنظرم اگه خودت بشددددت هوای خودتو داشته باشی و اعتمادبنفس داشته باشی هیچ حرف و ضربه ای تورو از پا در نمیاره.
همیشه با خودت فکر کن حالا این مشکل پیش اومده و الانراه حل منطقی چیه؟ چجوری و با چه حرفایی میتونم از خودم دفاع کنم و حق اون ادمای متجاوز به حریم خصوصیم رو کف دستشون بزارم؟
باید محکم ترین و پروپاقرص ترین طرفدار خودت باشی و همه جا جانانه از خودت دفاع کنی وگرنه همه زندگیتو با یه تلنگر ممکنه از دست بدی...
به خداوندی خدا اگر من مسئول بودم هرطور شده این رو برمیگردوندم به خاطر نشر اکاذیب دادگاهیش میکردم.
تا کی باید تاوان این موجودات همه چیز دون رو بدیم؟ اون از مهناز افشار که با تویئت یه اکانت فیک باعث شد یه نفر کشته بشه اینم از فردین که با حرف هایش باعث شده یه خانم که از نظر ما تو زندگیش همه چی داشته به جایی برسه که هیچ چیز تو این دنیا براش جاذبه نداشته باشه.
اگر هرکدومون یه به من چه و یه به تو چه به جا میگفتیم دنیا جای راحتتری برای زندگی بود
بخدا من اینقدر ادمای نزدیکم فقط از سر حسادت دشمنم هستن که نگو و نپرس و از تهمتهای دروغین تا مانع موفقیت هام بودن . مدتهای زیادی ضعیف بودم ولی یاد گرفتم که مقابله بمثل کنم و قوی باشم و بهترین و بزرگترین مدافع و طرفدار خودم باشم بخدا توی این دنیا اگه خودت هوای خودتو داشته باشی ضربات هیچکس تورو از پا درنمیاره...
بیایم قوی و محکم باشیم و بشدت طرفدار و مدافع خودمون و خواسته هامون باشیم و بیخیال چرت و پرت اطرافیانمون باشیم چون خیلی وقتا آدما از موفقیت هم احساس شکست میکنن و با اراجیف سعی میکنن دیگرانو تخریب و خودشونو اروم کنن
ایکاش از این مطالب اموزنده بیشتر باشه
ولی لطف کنید ِکوتاه و مختصر بنویسید
چونکه متاسفانه حوصله خواندن مطلب طولانی را ندارند
بهش تلفن خط قرمز میگویند و
اگر کسی قبل از خودکشی با این خط قرمز تماس گرفت
شما با جملاتی کلیدی که یاد گرفتی
از خودکشی ایشان جلوگیری کنی
در این دوره اموزشی .بهت یاد میدهند که حرفهای شخص که تمایل به خودکشی دارد
نه تایید کنید و نه تکذیب
فقط بگویی از حرفهایت اینجور برداشت میکنم که
از فلان حرف و. ناراحتی هستی
اجازه بدهید .هر چه میخواهد بگوید .فقط یک گوش شنوا باشید و بس
ایکاش در وطن مان پیاده شود .اگر موفق بوده
البته بعد از تحقیق
هیچ مومن مسلمانی خودکشی نمی کند چرا که خوب می داند جایگاهش جهنم است و از گناهان کبیره محسوب می شود و خداوند جل جلاله در قرآن کریم فرموده هرگز خودکشی نکنید و خودتان را به دست خودتان به هلاکت نی افکنید که از گنهکاران و اهل جهنم خواهید بود اگر که خودکشی کرده بدا به احوالش و شایدم بهش قرص خوراندند که خودکشی جلوه دهد و قتلی مرموزانه موذیانه رخ داده است الله اعلم !!!! باید پلیسهای و بازپرسان باتجربه آگاهی و قوه قضائیه مجدانه ورود کنند و ته توی این مرگ مشکوک را دربیاورند . والسلام و صلوات التماس دعا و اتماس تفکر خردمندانه عادلانه خداپسندانه .