به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، کتاب «فوکاماهی» اثر سجاد عزیزی آرام در انتشارات ایهام منتشر شد. این اثر مجموعه ترانههای این شاعر و ترانه سراست.
بیشتر بخوانید
در بخشی از مقدمه کتابش ترانه را اینگونه تعریف میکند:
«اما ترانه چیست؟ امروزه هر آنچه از ذهن آدمی بگذرد بیشک تعریفی دارد. اما بسیاری از مباحث هستند که تعریفشان دقیق و کامل نیست مانند تعریف ترانه. گذشتگان دوبیتی را ترانه میخواندند؛ هر آنچه که دو بیت باشد و مصرع اول و دوم و چهارم هم قافیه باشند چه رباعی چه دیگر دوبیتیهای مرسوم. اما در روزگار پس از مشروطه نمیتوان تعریف ترانه را فارغ از نقش موسیقی متصور بود. البته ناگفته نماند که در غزلیات حضرت حافظ هر جا نام ترانه به کار برده شده در کنار آن به یکی از اصطلاحات رایج در موسیقی نیز اشاره شده است همچون واژهی مطرب در بیت زیر:
مباش بی میو مطرب که زیر طاق سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد.
اما تعریف ترانه از نگاه من که حاصل همصحبتی و گفتمانهای فراوان در اینباره با کارشناسان ادبی و ترانهسرایان و اهالی موسیقی در کانون زمستان بوده این است؛ هر متنی که برای موسیقی و اجرای خواننده نگاشته شود ترانه نام دارد خواه از قواعد شعر پیروی کند یا خیر. یعنی هر متنی که با موسیقی تلفیق شده باشد و شما آن را از زبان خواننده و در تلفیق با ملودی بشنوید ترانه خواهد بود حتی اگر آن اثر یک شعر تمام و کمال باشد. بنده بر این باورم که انتخاب واژهی ترانه برای یک متن از دریچهی موسیقی قابل توجیه است نه از منظر ادبیات! پس اگر شعر حافظ که به خودی خود بینیاز از موسیقی برای خوانش و درک است در تلفیق با موسیقی شنیده شود در آن چهارچوب، نام ترانه به خود میگیرد و این نامگذاری، چون از زبان موسیقی است مبحث تنزل شعر به ترانه را منتفی میکند. چرا که موسیقی هر کلام در خدمت ملودی را ترانه مینامد. پس من شاعر و ترانهسرا را در یک مرز مشترک نمیبینم و معتقدم همانگونه که شعر و ترانه از پایه متفاوتند، شاعر و ترانهسرا نیز از یک قبیله نیستند و دو شخص متفاوتند، حتی اگر یک فرد به هر دو هنر مسلط باشد.
نکتهای که ممکن است برای خیلیها سوال به وجود آورد این است که...
با هم ترانهای از این کتاب میخوانیم:
قرار عاشقانه ساعت پنج
سر وصال کنار پارک لاله
مثل همیشه راس ساعت اونجام
بمیرمم دیر نمیام محاله
یادم میاد قرار اول ما
شنبهی آبان هزار و بارون
دوسِتدارمهاتو هنوز یادمه
تو شیب تند کوچههای شمرون
منو ببخش اگه برات نموندم
شاید که خاصیت عشق همینه
عشق مث خنجره، پس همیشه
بخوای نخوای تو سینهمون میشینه
تو راه کافههای دنج و خالی
قدم زدن تو کوچههای غمگین
گریهی بعد فیلمای رمانتیک
رو پلههای سینما فلسطین
جنوب شَهرو تا شمال تهرون
دنبال آرزوهامون دویدیم
چی شد مث خیابونای دربند
یهو بریدم و به ته رسیدیم
منو ببخش اگه برات نموندم
شاید که خاصیت عشق همینه
عشق مث خنجره، پس همیشه
بخوای نخوای تو سینهمون میشینه»
انتهای پیام/