به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، با بهرام پروین گنابادی، نویسنده و استاد ادبیات فارسی درباره خاطرات دیدارهایش با اخوان ثالث، روز وداع با او و سبک شعری این چهره شاخص معاصر گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
آبان ۵۴، اولین دیدار در خانه پدربزرگ
دکتر بهرام پروین گنابادی، اخوان ثالث را در هفت سالگی در خانه پدربزرگ میبیند و از خاطره آن روز و علاقهمندیاش به شعر اخوان و ادبیات تا دیدارهای گاه و بیگاهش با این شاعر میگوید: از مدرسه آمده بودم و گفتند آقای اخوان میخواهد بیاید. ما همه با هم در خانه پدربزرگ زندگی میکردیم. آن روز اخوان ثالث پنج شش ساعتی مهمان پدربزرگ بود. بعدها کتابی را که همان روز به پدربزرگ تقدیم کرده بود، دیدم و طبق دستنوشته روی کتاب، متوجه شدم که تاریخ آن دیدار آبان ۵۴ بوده است. این گذشت تا اینکه در دوره دبیرستان با شعر «سگها و گرگها» اخوان و شعر نو آشنا شدم و علاقهام به شعرهای او بود که من را برای ادامه تحصیل روانه دانشکده ادبیات کرد.
نگاه نافذ و صفای دل اخوان
بعد از فوت پدربزرگ ارتباط ما با اخوان کم شده بود، اما دلبستگی من بیشتر. سال ۶۷-۶۶ و در دوران دانشجویی بود که از پدرم خواهش کردم وقتی بگیرد تا من بتوانم بروم پیش اخوان، ایشان هم وقت گرفتند و رفتیم به خانهاش. در آن دیدار، بیشترین چیزی که توجهم را جلب میکرد، نگاه نافذ و گیرای اخوان بود، یک صفایی داشت که کاملاً حس میکردید. به قول امروزیها انرژی مثبت داشت. شیوه صحبت، تعریف کردن و روایت کردنش جذاب بود. ابتدا خیلی رسمی برخورد کرد و سوالات معمولی پرسید مثل اینکه، چهکار میکنی؟ دانشجوی چی هستی و.... سپس درباره دلیل رفتنم به سراغ رشته ادبیات پرسید، که گفتم به خاطر شعر «سگها و گرگها» و گل از گلش شکفت. دفعه بعد گفت من کتاب جشننامۀ مرحوم پروین گنابادی را ندارم. شما دارید به من بدهید؟ گفتم بله برایتان میآورم. در صورتی که من هم نداشتم، ولی برای اینکه بهانهای برای دوباره رفتن داشته باشم، گفتم دارم! بعد رفتم پیش زندهیاد باقرزاده و از او خواهش کردم آن را برایم پیدا کند، او مدیر انتشارات توس و دوست پدرم بود که کتاب جشننامه را در سال ۵۴ یا ۵۵ منتشر کرده بود. یک هفته بعد رفتم مغازهاش و جشننامه را به من داد. من هم تقدیمنامچهای نوشتم و بردم برای اخوان. آن بار صحبتمان گل انداخت. نظریاتی داشتم درباره شعرهایش که با دقت و علاقه گوش میداد و من با ترس و لرز حرف میزدم....
کارت پستالی که به دل اخوان نشست
سال ۶۸ هم دو بار به دیدنش رفتم. یکبار درباره دو شعرش با او صحبت کردم و خیلی خوشش آمد و گفت حتماً بنویس و چاپش کن. عید سال ۶۹ هم کارتپستالی برایش فرستادم، این کار در آن زمان مرسوم بود و من هم شیکترین کارتی را که میتوانستم پیدا کردم و برای اخوان ارسال کردم. خیلی کنجکاو بودم که بدانم کارتپستالم به دست اخوان رسیده یا نه. روز دوم، سوم عید که شد، به پدرم گفتم ما هنوز برای تبریک عید به اخوان زنگ نزدهایم. پدر گفت بگذار من زنگ بزنم. تماس گرفت و هنوز درست احوالپرسی نکرده بود که اخوان گفت: «بهرام کجاست؟ گوشی را به او بده». گوشی را که گرفتم گفت: «چرا به عید دیدنی من نمیآیی؟...» وقتی به دیدنش رفتم، دیدم کارتپستال را روی قفسه کتابخانه بالای سرش گذاشته، احساس کردم کارتپستال خیلی به دلش نشسته بود. آنجا به من گفت قرار است کتاب «تو راای کهن بوم و بر دوست دارم» چاپ شود و مرتضی کاخی عکسی از من برای روی جلد گرفته است. بعدش هم گفت که میخواهد به دعوت «خانه فرهنگهای جهان» به آلمان برود. مرداد ماه برگشت و تماس گرفتم که گفت چند روزی کار دارم و باید ببینمت. نوشتهات هم خیلی خوب بوده.... خیلی خوشحال شدم و همان مقاله سال بعد در مجله دنیای سخن چاپ شد.
خاطرم هست اول شهریور سال ۶۹ که دکتر خانلری فوت کرد، اخوان از من درباره مراسم تشییع پرسید که چطور بوده و چه کسانی آمده بودند. درباره مراسم حرف زدیم و به او گفتم دوشنبه هم مجلس ختم برگزار میشود. گفت با کاخی قرار گذاشتهایم که به ختم برویم، تو هم بیا که با هم به خانه برگردیم و با کاخی آشنایت کنم. من به مجلس ختم دکتر خانلری رفتم و با شوق فراوان منتظر آمدن اخوان و کاخی بودم، اما ناگهان خبر رسید که اخوان فوت کرد....
فردای آن روز تشییع جنازه باشکوهی برای اخوان برگزار شد. آدمهای مختلفی از هر طیفی آمده بودند، همگی اندوهگین و شوکه بودند، چون واقعا فوت اخوان خیلی نابهنگام بود، حالش خوب بود، اما یکدفعه حالش بد میشود و قندش پایین میآید و. بعدها در کتابخانه اخوان، جشننامهای را که برایش برده بودم، دیدم. به زردشت (پسر اخوان ثالث) گفتم لطفا در وسایل اخوان بگرد و ببین یک کارتپستال عید نوروز را که من برایش فرستاده بودم هم پیدا میکنی، دلم میخواست آن را به یادگار حفظ کنم، اما افسوس که آن کارت پیدا نشد.
ارمغان اخوان برای نیما
بعد از گشت و گذار در خاطرات دکتر پروین گنابادی با اخوان ثالث، از وی درباره رهاورد اخوان برای شعر معاصر پرسیدیم که گفت: شعر اخوان در شعر معاصر ما یک حادثه خیلی مهم است. چون نیما برای اینکه بتواند روش پیشنهادیاش را اثبات کند، نیاز داشت اشعارش توانایی ارتباط با بدنه جامعه را داشته باشد و تمام تکنیکها و اصول شعری را هم رعایت کند. خود نیما این کار را نتوانست انجام دهد، ولی اخوان توانست. او واسطهای شد تا شعر نیما به درستی در جامعه ما شناخته شود. او دو مقاله دارد که بینهایت مهم هستند؛ یکی «نوعی وزن در شعر امروز فارسی» که درباره عروض نیمایی است. اخوان در این مقاله به صورت علمی نشان میدهد که عروض نیمایی ادامه منطقی عروض شعر فارسی است. این مقاله وقتی چاپ شد همه از دانش او تعجب کردند و همین دهان مخالفان نیما را بست که میگفتند شعرش بنا و پایهای ندارد. دیگر مقاله «عینیت و ذهنیت» است که نشان میدهد این آدم چقدر خوب شعر را میفهمیده. هر دو این مقالهها در کتاب «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» آمده که مانیفست شعر نیمایی به قلم اخوان است. تمام ظرافتها در شعر کهن به ویژه دو قالب قصیده و قطعه که قدمای ما به کار میبردند، شکل امروزیاش را اخوان وارد شعر معاصر میکند و این باعث غنای شعر نیمایی میشود و پیوند خواننده با آن را عمیق میکند. نکته دیگر نبوغ اخوان در زبان است که هیچکدام از شاعران معاصر این نبوغ و توانمندی را ندارند. اخوان امکانات بالقوه و بالفعل زبانِ فارسی را در خدمت شعر معاصر به کار گرفت. بین شاعران پس از نیما، کسی که واقعاً صاحب سبک است و شعرش اصالت دارد، اخوان ثالث است.
میراث ادبی اخوان برای شاعران جوان
پروینگنابادی مهمترین درسی را که میتوان از اخوان ثالث آموخت، رسالت او میداند و میگوید: شاید کسانی الان بتوانند به کمک شبکههای اجتماعی و مطبوعات و... به عنوان شاعر مطرح شوند، ولی فوری فراموش میشوند. از سال درگذشت اخوان (۱۳۶۹) تا الان ۳۱ سال میگذرد. در این مدت فروش کتابهای اخوان چندبرابر و طرفدارانش بیشتر شده. کسانی که متولد دهه هشتاد هستند، اشعار اخوان را حفظ میکنند. چه در گذشته و چه بعد از انقلاب خیلی درباره اخوان ثالث تبلیغ نمیشد، ولی شعرش در بین نسلهای مختلف رواج دارد؛ چون شعرش اصالت دارد و ناب است و روزنامهای نیست و به مدد رفیق و آشنا گل نکرده است. شعری با مخاطب ارتباط برقرار میکند که صادقانه باشد و اصالت داشته باشد.
منبع:خراسان
انتهای پیام/