به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، روز هشتم ماه محرم منسوب به حضرت علی اکبر(ع) است، به همین خاطر در شامگاه هفتم محرم و شب هشتم، ذکر مصیبت فرزند دلیر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) مرسوم است.
روضه شب هشتم در وصف حضرت علیاکبر علیهالسلام را در این گزارش بخوانید.
خدا نیاره یه جوونی از یه بابایی یه چیزی بخواد بابا نتونه برآورده کنه؛
اونم بعد از این همه عمر علیاکبر مگه چی میخواد؟
اومد مقابل بابا ایستاد از سر و روش داره خون میریزه؛
گفت: بابا تشنگی داره من رو از پا درمیاره؛ نوشتند ابیعبدالله زبان در دهانش گذاشت؛ یه معنیش این میتونه باشه: بابات از تو تشنه تره عزیزدلم؛ روانش کرد به سمت میدان؛ رجز خواند تا اینجایی که ابی عبدالله داره نگاه میکنه جوونش رو دوره کردند؛
" فقطعوه بالسیوف اربابا اربا "
صدای نالهی جوونش بلند شد
ابتا علیک منیالسلام
یعنی بابا منم رفتم، خداحافظ
ابیعبدالله با چه عجلهای خودش رو رسوند؛ نگاه کرد دید جوونش رو دوره کردند؛ این دوره کردن با اون موقعی که میزدند فرق داشت، داشتند غارت میکردند؛ یکی داره جوشن از تن درمیاره؛ این صحنه رو بابا دید از اسب پیاده شد؛ میخواد دنبال جوانش بره به سمت عزیزش بره؛ یه وقت همهی لشگر دارن نگاه میکنند؛ یه قدم برداشت؛ زانوانش لرزید؛ مرحوم شیخ حر میگه خورد زمین حسین؛ رو زانو داره میره، چه شد؟
صدای هلهله شنیدی؟!
صدای خنده شنیدی؟
تا حسین خورد زمین همه هلهله کردند
*عاقبت جان من از سینه به در میآید*
*بس که از جوشن تو پاره جگر میآید*
اینکه حسین صداش زد میخواست ببینه بچهش نفس میکشه یا نه!
صدا زد:.
ولدی علی،
ولدی،
ولدی، پسرم...
*برا اینکه مطمئن بشه صورت کنار *صورتش آورد گفت عزیز دلم!*
*نکشیدی نفس و من نفسم بند آمد*
*بی تو عمر نفسم زود به سر میآید*
این عبارت رو مرحوم شیخ مفید تو ارشاد آورده:
ابی عبدالله عباش رو گذاشت رو زمین؛ هی علیاکبر جمع میکنه...
تازه متوجه میشی چرا حسین زودتر از زینب آمد تازه سواره هم آمده بود اما زینب زودتر رسید"
آخه وسط میدان هی از اسب پیاده میشد؛
این عضو پسرمه؛ چقدر علی اکبر تو راه افتاده بود.
*به زمین ریختم از بس به زمین ریختهای*
*چه کنم از لب مقراض خبر میآید
*وضع زخم سر تو دیدم و گفتم تنها*
*این چنین زخم عمیقی ز تبر میآید.*
*وسط کف زدن و خنده روی صورت تو*
*با فزع، اشک من از دیدهی تر میآید
*به سر دوش کدامین پدری غیر از من*
*سالها بردن تابوت پسر میآید*
یعنی کی باورم میشد عبایی که رو دوشم مینداختم تابوت پسرم بشه
*آه ... حسین... حسین...*
*زندگی پای جوانی تو دادم، رفتی*
تو نگفتی که چه بر روز پدر میآید
حق بده! خب شده انگشت نما خواهر من
این همون عمته که وقتی میخواست سر قبر پیغمبر بره بابام سفارش میکرد، میگفت:
حسین تو یه طرف باش، عباسم تو هم اون طرف باش؛ حسنم تو هم جلو جلو برو؛ نکنه کسی باشه نگاهش به قد و بالای دخترم بیفته، بیین عمت وسط میدان آمده، میان این همه حرامی آمده
حق بده! خب
*شده انگشتنما خواهر من*
*اگر از پا، پدر پیر تو در میآید*
*بردنت رو به حرم کار من و زینب نیست*
*سخت تر هست از اینکه به نظر میآید*
مرحوم شیخ میگه دوباره زینب دوید تا دید ابیعبدالله نمیتونه این بدن رو برداره، زینب رفت کمک آورد
*جوانان بنی هاشم بیایید*
*علی را بر در خیمه رساند*
*عمهات رفت بیارد کمک از اهل حرم*
*سر تشییع تو با چند نفر میآید*
دلی که بیقراره تو آسمون کربلا پر در میاره
گاهی میره تو میدون میبینه یه بابایی پریشون
کنار گل پرپرش، اکبرش زمین گیره
*داره از غصه میمیره*
*دیگه از زندگی سیره*
صدا میزنه
*جوانان بین هاشم بیایید*
*علی را بر در خیمه رسانید
جوونا اومدن ابی عبدالله عباش رو درآورد، رو زمین انداخت، شماها تشییع زیاد رفتید، دو نفر این ور دو نفر اون ور رو میگیرن، وقتی میخواستن بدن رو بردارن، ابیعبدالله فرمودند:
صبر کنید؛
دست نزنید؛
اگه دست بزنید این بدن متلاشی میشه...
برا بار آخر صورتش رو گذاشت رو صورت جوونش
*" قتل الله قوم قتلوک"*
میوهی دلم، پسرم...
امام صادق علیهالسلام... وقتی ازشون سوال کردند شیرینترین لحظه برای بابا کدوم لحظه است؟
فرمود.: اون لحظهای که لباس دامادی میپوشه، با لباس دامادی جلوش راه میره؛ سختترین لحظه برای بابا چه لحظهای است؟
اون لحظهای که میاد کنار بدن عزیزش زانو میزنه میگه بابا قرار بود تو خاک رو بدن من بریزی...
اشکاتو رو دست بگیر دستاتو بالا ببر
*یا حسین...*
خدایا بحق امام حسین علیهالسلام در فرج امام زمان عج تعجیل بفرما
انتهای پیام/