به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، کم باخت ندادند، زندگی آنها فراز و نشیبهایی داشته که به مرحلهای از زندگی رسیده اند که خسته و نالان از ادامه زندگی اند. روزها را شب میکنند و شبها را صبح، کیفیتش مهم نیست. آنها اسیر شده اند، اسیر مادهای افیونی که افسارشان را به دست گرفته و به هر طرف که میخواهد آنها را میکشاند.
بدنهای لاغر و نحیف، زیر چشمهای گود افتاده، لباسهای ژولیده و کارتن خوابی در پارک ها، وجه مشترکی بین همه آنها است. چندباری برای تهیه گزارش به این منطقه رفته ام، دفعه اول هیچوقت از یادم نمیرود که چقدر استرس داشتم تا خدایی ناکرده اتفاق ناجوری رخ ندهد، ولی همان سال گذشته که برای اولین بار به آن جا رفتم، متوجه شدم تمام تصوراتم اشتباه است.
در گذشته جزو قشرهای مختلفی بوده اند، از دانشجوی پزشکی و نمایشگاه دار گرفته تا بوتیک دار و حتی کسانی که چشمشان با مواد مخدر به روی دنیا باز شده است. اما حالا همه مثل هم هستند، همه سر و وضعشان یک مدل است و همه معتادند. انگار تفاوت جنسیتی هم دیگر در آن جا تفاوت ندارد.
تنها وجه تمایزشان یک چیز است آن هم نوع مواد است، برخی شیشه و برخی هم هروئین مصرف میکنند. اگر هم برایشان ماده دلخواه فراهم نباشد، به سراغ مواد دیگر میروند.
دوباره برای تهیه گزارش پا به این منطقه گذاشتم، منظورم همان شوش و هرندی خودمان است، در دل شهرمان که برخی فقط کریستال و بلور آن را دیده اند. علی رغم اینکه میدانستم پارک شوش، جای خطرناکی برای ما نخواهد شد، اما به اصرار همکاران با کلانتری مولوی هماهنگیهای لازم را انجام دادیم تا در صورت بروز اتفاقی غیر قابل پیش بینی به ما کمک کنند.
از کلانتری به سمت پارک شوش آمدیم، چشمم درگیر نگاه کردن به نردهها و درب جدید نصب شده بود که صدای آژیر و فریاد جمع کن، برو بیرون نظرم را جلب کرد، فهمیدم که نیروهای پلیس به آن جا آمده اند و معتادان را از پارک به بیرون هدایت میکنند. نمیدانم به کجا؟ فقط پارک خالی از معتاد شد. این خالی شدن پارک نگرانم کرد که دیگر نتوانم با آنها هم کلام شوم.
ده دقیقهای گذشت دیدم که دوباره همانهایی که به بیرون از پارک هدایت شده بودند، برگشتند. اولین نفری را که دیدم جلویش را گرفتم تا با هم صحبت کنیم، به محض دیدنم احساس کرد که پلیسم و گفت:داداش میخوام برم گرمخونه، اینجا کاری ندارم.
در آن جا گرمخانهای هم ساخته شده تا این معتادان مجبور نباشند شب را در خیابان بگذرانند و هزاران اتفاق ناگوار رخ دهد. به او توضیح دادم که خبرنگارم و میخواهم با او گپی بزنم، به محض اینکه شروع به صحبت کردیم از او درباره حضور نیروی انتظامی پرسیدم، چون احساس کردم به خاطر هماهنگی اولیه ما پلیس به آنجا آمده، اما او گفت:نه اینطوری نیست، روزی چند نوبت به پارک میآیند و افراد را به بیرون هدایت میکنند و برخی از موادفروشان و خلافکاران را دستگیر میکنند، اما زمان زیادی نگذشته دوباره پارک به همان وضعیت اولیه بر میگردد.
به محض اینکه دوربین و میکروفن را آماده کردیم، حدود ۵، ۶ نفری از معتادان دورمان جمع شدند و موضوع گزارش را میپرسیدند. موضوع برای تهیه گزارش درباره دسترسی به مواد مخدر، زمان لازم برای تهیه آن و تغییرات قیمت این ماده افیونی است. از قیمت شروع کردیم به اتفاق نظرشان این بود که گرانی و تورم تمام اقلام خوراکی و مصرفی هر چقدر که بیشتر شود این میزان افزایش در مواد مخدر یک پنجم است. یعنی درصد گرانی مواد مخدر بسیار ناچیز است.
یکی از آنها که سر زبان بهتری داشت حتی این موضوع را رد میکرد که گرانی در مواد وجود دارد، او که قبلا در یکی از محلههای خوب شهر بوتیک لباس داشت، میگفت:سال ۸۰ قیمت هر گرم شیشه حدود ۲۰۰ هزار تومان بود، اما حالا هر گرم شیشه را میتوان با قیمت ۵۰ تا ۶۰ هزار تومان تهیه کرد.
او ادامه داد:البته این ارزانی بیشتر مربوط به شیشه و هروئین است و موادهای دیگر قیمتشان کمی افزایش پیدا میکند. آنهایی که خطرناکتر هستند، ارزان ترند!
به حرفهای این فرد اعتماد نکردم، به همین دلیل از بقیه آنها هم این سوال را پرسیدم و همه آنها تایید کردند. یکی از آنها جملهای گفت که بسیار تامل برانگیز است. آقا ماستی که ده هزار تومان بوده، الان شده ۳۰ هزار تومان! ولی شیشه قیمتش همانقدر مانده است.
از مقدار زمانی که برای خرید مواد مخدر لازم است، پرسیدم. زیر ۵ دقیقه زمانی بود که لازم میدانستن تا بتوان مواد مخدر تهیه کرد. یکی از آنها داوطلب شد تا برود مواد مخدر بخرد تا ما هم مقدار زمان لازم برای خرید مواد مخدر در آن منطقه را از نزدیک ببنیم. در کمال ناباوری ۳ دقیقه زمان ببرد تا در منطقه شوش مواد مخدر تهیه کنیم.
زنی ۶۰ ساله در جمع این افراد بود، یک خاطره از دسترسی آسان به مواد مخدر در تمام شهر «تعریف کرد. یک روز میدان ونک بودم و و میدانستم باید زمان زیادی را در اینجا باشم، موادم را به همراه نداشتم، هنوز خمار نشده بودم به محض رسیدن به آنجا خواستم جنسم را بخرم که خیالم راحت باشد. فقط کافی بود کمی به دور خودم خوب نگاه کنم با ۵۰ پنجاه قدم پیاده روی شیشه کف دستم بود.
برای اثبات بیشتر صحبتهای این معتادان تصمیم گرفتم تا خودم مواد مخدر تهیه کنم، فقط کافی بود به مواد فروش زنگ بزنم. علی ساقی مواد مخدر با ظاهری شیک بعد از فقط چند دقیقه ماده مخدر گل را آورد. علی تا من رسید از کیفیت مواد مخدرش گفت و ادامه داد: «این گل خیلی خوبه، از یک نژاد خوبه، اگه بکشی مشتری میشی، من همیشه تو این محله هستم بهم زنگ بزنی سریع میام»
من که در مرکز شهر بودم، توانستم با یک تلفن ساده مواد مخدر را خریداری کنم. تنها فرقش با شوش این بود که ساقی موادمخدر در مرکز شهر با ظاهری شیک و خودرو مواد را میآورد. نقاط دیگر هم زمان تفاوتی ندارد و حتی این افراد در فضای مجازی هم فعال هستند و مواد مخدر از آن چیزی که فکر میکنید به ما و خانوادهها نزدیکتر است.
بیشتر بخوانید
انتهای پیام/
گزارش از قدیر نظری
خدایی خیلی باتجربه ای خخخ
ای لعنت به سیگار