شهره پیرانی با انتشار تصویری از همسر و دخترش، خاطره ای از ترور شهید داریوش رضایی نژاد را در صفحه مجازی‌اش نوشت.

به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، شهره پیرانی همسر شهید هسته‌ای داریوش رضایی نژاد با انتشار تصویری قدیمی از این شهید در کنار دخترشان آرمیتا، خاطراتی از دوران نقاهت او و ناراحتی‌های خودش برای همسرش را در صفحه مجازی‌اش با مخاطبان به اشتراک گذاشت. پیرانی در این پست درباره هم صحبتی‌اش با همسر شهید شهریاری و ترور همسر او نیز نوشت.

در ادامه خاطره همسر شهید رضایی نژاد را مشاهده می‌کنید:

" به غیر آن خانم محافظ صبح یک خانم دیگر هم می‌آید. نمی‌دانم چرا یاد روز گزینشم برای کار می‌اندازند مرا. همچنان بی‌صدا اشک میریزم. در باز می‌شود همکاران خانمم در اداره یک به یک وارد می‌شوند. هرآنچه بغض که شب تا صبح در گلو نگه داشته بودم با دیدن دوستانم یکباره می‌شکند. دیگر نمی‌توانم بی صدا گریه کنم. آن‌ها هم نمی‌توانند. آن‌ها می‌دانستند چقدر نگران داریوش بوده‌ام، حالا تمام نگرانی‌ها به واقعیت پیوسته... احتمالا به آن‌ها گفته‌اند ملاقات باید کوتاه باشد. زود می‌روند.

به فاصله‌ کوتاهی خانم دکتر شهریاری می‌آیند. اولین بار است که ایشان را می‌بینم. هنوز آثار جراحت، ترور هفت ماه پیش شهید شهریاری روی صورتشان نمودار است. همین جراحت‌ها، همان غم عمیق در چهره‌شان برای من مسجل می‌کند که ایشان باید خانم شهید شهریاری باشند. بالاخره یک نفر آمده که داغ دیده، آن هم به همان کیفیتی که من دیده‌ام، به‌همان دلیلی که من دیده‌ام. ایشان هم در صحنه ترور همسرشان بوده‌اند. ولی بسیار بسیار بیشتر از من زخمی شده بودند. هرچند زخم روحی‌مان همسان عمیق بود. می‌گوید بی‌معرفت چرا نیامدی به من سر بزنی این مدت؟ آخ راست می‌گوید خانم دکتر. می‌گویم خانم دکتر نگذاشتند. (داریوش برای تشییع شهید علیمحمدی بدون اجازه رفته بود. برای تشییع شهید شهریاری بال و پر می‌زد برود، تاکید کرده بودند نباید بروند). شاید همین باعث می‌شود خیلی مسائل در ذهنم یادآوری شود. دوباره عصبانی می‌شوم. خانم دکتر شهریاری متوجه خشمم می‌شود. می‌گوید خودت را خالی کن هرچه دلت می‌خواهد بگو. در نهایت استیصال می‌گویم شما هم گفتید؟ لبخندی معنادار می‌زند...!

خانم دکتر که می‌رود، می‌گویند باید برویم. نمی‌پرسم کجا. اصلا هم مهم نیست کجا قرار است برویم. همان لباس‌های خونی و سوراخ‌شده دیروز را تنم می‌کنم. چون مانتو و شلوارم سورمه‌ای هستند زیاد مشخص نیست. وارد سالن انتظار بیمارستان شهید چمران شده‌ام قرار است از در خارج شوم. پسرعمویم را دورتر میبینم. برادر‌همسرم (عمو شهاب) از رامسر رسیده. اصلا مهم نیست آن‌همه آدم دارند نگاهم می‌کنند....

ولی بعد‌ها می‌فهمم هر حرکت و حرف من زیر نظر بوده و توهماتی ایجاد کرده. به ویژه برای کسانی که می‌خواستند کم‌کاری‌های خود را فرافکنی کنند "

شهره پیرانی


بیشتر بخوانید


انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.