به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، استان ایلام به دلیل همجواری با مرز با عراق، خط مقدم جنگ نابرابر تحمیلی با عراق بود که صدام به پشتوانه آمریکا و متحدانش به راه انداخته بودند. شهر دهلران در این استان نیز یکی از مناطقی که در زمان جنگ تحمیلی ۸ ساله شدیدا مورد بمباران هوایی و همچنین یورش زمینی قرار گرفت.
از جمله حملات هوایی انجام شده به دهلران حملهای بود که توسط رژیم بعث به دفتر حزب الدعوه در دهلران انجام شد که به کشته شدن دهها غیرنظامی از جمله کودکان انجامید. شهره پیرانی، همسر شهید داریوش رضایی نژاد در همین باره با انتشار خاطرهای از بمباران دلهران و کشته شدن تعدادی غیرنظامی بی گناه در صفحه اش در فضای مجازی نوشت: «آخر هفته بود، آخر هفته منتهی به پایان هفته. ۲۶ اسفند سال ۱۳۶۶. تازه ۸ سالم تمام شده بود. از وقتی خانهمان را از خانه داپیره سیما (داپیره یعنی مادربزرگ. ترکیب دا + پیر) جدا کرده بودیم، طاقت دوریش را نداشتم، طاقت دوریم را نداشت. تمام آخر هفتهها همراه مادربزرگ میگذشت. تمام تعطیلاتم. زینب دخترعمهام هم اغلب اوقات همراهیم میکرد. آن روز هم من و زینب با هم رفته بودیم پیش داپیره سیما. مشغول بازی بودیم. به یکباره صدای مهیبی آمد. کل شهر لرزید. زن عمو مریم، من و زینب را برد پناه دیوار ایوان خانه مادربزرگ. پرسیدم زنعمو چه شده؟ گفت بمباران است!
بیشتر بخوانید
من با جنگ زاده شده بودم. هفت ماه پس از تولدم جنگ تحمیلی آغاز شده بود. مدرسهای میرفتم که به نوعی مدرسه شاهد آبدانان محسوب میشد. فرزندان شهدا، اسرا و جانبازان جنگ همکلاسی من بودند. مدرسه ما در یک شهرک پدافند هوایی بود. پناهگاه داشتیم و بارها با ما چگونه پناه گرفتن در هنگام بمباران را کار کرده بودند. نصف جمعیت شهر، جنگزدههای شهرهای دهلران و خرمشهر بودند. پس جنگ با زندگی من و نسل من درآمیخته بود. اما وحشت بمباران و موشک باران را هیچگاه درک نکرده بودم.
از پناه دیوار که درآمدیم. آسمان شهر را دیدم دود غلیظ سفیدی فراگرفته بودش (عکس تصویر اولین بمباران آبدانان است) ترسیده بودم. میدانستم آنروز تشییع شش شهید در آبدانان برگزار میشد (جنگ در سالهای آخر به جبهه غرب و شمال غرب منتقل شده بود. این شهدا در شاخ شمیران شهید شده بودند) کل شهر از جمله پدر و مادرم در تشییع شرکت کرده بودند. دلم هری ریخت. میترسیدم اتفاقی برای پدر و مادرم افتاده باشد. بعدها که بزرگتر شدم شنیدم که رژیم بعث، متوجه شده بود که یکی از مقرهای حزب الدعوه در شهرستان آبدانان است. دلیل هم داشت. جمعیت انبوهی از معاودین که ابتدای انقلاب به ایران از طرف صدام سوق داده شده بودند به دلیل اینکه اقوامی در آبدانان یا دهلران داشتند در این شهرها ساکن شدند. جنگ که شد معاودین دهلرانی هم مهمان ما شدند.
چندماه پیش از بمباران آبدانان، آیتالله حکیم سفری به آبدانان داشتند و دیداری با معاودین. دفتر حزب الدعوه در همین کوچه که اولین بمباران آبدانان در آن اتفاق افتاد بوده که رژیم بعث آن را شناسایی کرده و در آن روز هدف قرار میدهد. در این بمباران ۳۳ نفر غیر نظامی اعم از زن، مرد، کودک و نوجوان شهید شدند. شاید وقتی دیگر باز در مورد تجربه جنگ، خاطره داریوش، بمبارانهای بعدی و روزهای آوارگی پس از این بمباران نوشتم. دردآور اینکه آبدانان هنوز به عنوان منطقه جنگی شناخته نشده است. روحشان شاد.»
انتهای پیام/