به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد، خیلی زیباست وقتی دلت را به دریا میزنی و از سواحل شرقی تا غربی آن را بدون هیچ ترسی می روی تا به مقصدی نامعلوم برسی، مقصدی را که نمی شناسی اما میدانی برای تو خوشایند است و رسیدن به آن برایت برکت دارد.
راستش را بخواهی انگار تمام ممیزهای زندگی ات را فاکتور میگیری و فقط می روی؛ تا به انتهای خودت در همان مکان دور، اما نزدیکت برسی و قایقی که شاید بین راه خستهتر از تو بال برای پریدن پیدا میکند و تو را به سمت مقصود اوج دهد.
میگویند زندگی را هرطور که بگیری همانطور هم برایت میگذرد؛ یعنی اگر سخت بگیری به همان شدت هم برایت سخت میشود یا اگر آسان بگیری به همان سبک زندگی ات آسان پیش میرود، اصلا مشکلات هستند حتی گرانی بیداد میکند اما تو به این فکر کن که پشت دستان سختیها یک نور نشسته است همان نوری که نظامی گنجوی درباره اش میگوید پایان شب سیه سپید است.
اگر بخواهی بذر ناامیدی را درون لبریز از عشق زندگی ات بکاری آنوقت تو به آن نور مدیون میشوی چون همیشه میگویند جوجه را آخر پاییز میشمارند یعنی تو بشین و آخر داستانت را تماشا کن که آخر داستان برعکس تمام تصورات تو خواهد بود؛ همهی اینها را گفتم تا به اینجا برسم و این نقطه از باورهایم را برایتان هجی کنم.
زیباترین چیزی که امروز من در جامعه خودم میبینم تلاش مردمانی است که از آینده خود هیچ نمیدانند اما بی وقفه برای زندگی کردن تلاش میکنند؛ شاید با خودتان بگویید من دیوانه شدم که از تلاش بی وقفه و بدون استراحت مردمم سرخوشم اما باید بگویم تا تلاش نباشد، امید نیست و اگر امید نباشد زندگی نیست.
مردم من امروز با تمام سختیهایی که میکشند بازهم دست از کار نکشیدند یا می دانم که با مشکلات عجیبی سر و کله نرم میکنند اما عقب نرفتند و هنوز امیدوارند پس شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه ام مرا به این وا داشت تا گمانی به این مطلب ببرم و بنویسم تا بلکه شاید دینم را به عنوان یک نویسنده به این مردم بزرگ ادا کرده باشم.
برای همین من هم مانند تمام آنها به میدان رفتم و با مردم عادی اطرافم نشست و برخاست کردم و از دل حرف هایشان، مشکلاتشان را قند کردم و کام نوشته هایم را شیرین؛ آری شیرین چون از دل مشکلات است که گاهی امید جوانه میزند و رشد میکند و به تعالی میرسد.
در راه چشمم به دو نفر از مردم عادی شهر برخورد کرد و به نظر گزینه خوبی برای درد و دل کردن بودند اولین کسانی که به نظرم ظاهری بسیار معمولی داشتند و دست در دست هم خیابانها را دور می زدند؛ جلو رفتم و با لحنی بسیار آرام و صمیمی سلام دادم و آنان را به یک گفت و گوی دوستانه دعوت کردم.
بعد از چندی فهمیدم تازه عروس و داماد هستند و شناسنامه هایشان تازه به نام هم ممهور شده است.
محمدرضا مهدوی میگوید: من و همسرم فریبا رضایی تقریبا یک ماه است که با هم ازدواج کردیم و هنوز اول راه هستیم؛ قبل از ازدواج واقعا می ترسیدم چون با شرایط حاکم بر جامعه خیلیها من را از ازدواج کردن منع میکردند اما لطف ائمه اطهار و مشاورههای پدرم در زمینه ازدواج باعث شد تا دلم محکم شود و دل را به دریا بزنم.
حرفهای آقای مهدوی برایم عجیب نبود چرا که مشکلات امروز خیلی از جوان هارا خانه نشین و از فکر ازدواج دور کرده است.
او میافزاید: نه خانه داشتم و نه ماشین و حقوقم زیاد آن چنانی نبود و این شرایط برای یک جوان که میخواهد تشکیل زندگی بدهد واقعا مساعد نبود اما به پشتوانه لطف خدا و وعده هایش برای کسانیکه ازدواج میکنند، پیش رفتم و با اولین خواستگاری جواب مثبت گرفتم.
این مرد رهگذر ادامه میدهد: یادم نمیرود شب خواستگاری خیلی استرس داشتم، فریبا خانم را یکی از اقوام به مادرم پیشنهاد کرده بودند و من هم تا به حال وی را از نزدیک ندیده بودم برای همین بی نهایت از رویارویی با وی میترسیدم؛ میدانید من اعتقاد قلبی بسیار زیادی به حضرت زهرا (س) دارم و همیشه و هرکجا که هستم اگر مشکلی برای من پیش بیاید به ایشان توسل میکنم و تا به حال هیچوقت نشده است که توسل کنم و نتیجه نگیرم.
شب خواستگاری دو رکعت نماز حاجت خواندم
مهدوی بیان میکند: شب خواستگاری هم برای آرامش قلبم به ایشان توسل کردم و از بی بی دو عالم صلاح و مصلحت زندگی ام را خواستم؛ یادم میآید دو رکعت نماز حاجت خواندم و بعد از نماز با حالتی درمانده حضرت زهرا (س) را واسطه قرار دادم تا خوشبختی ام با دعای ایشان تضمین شود.
او تصریح میکند: حضرت زهرا (س) جوابم را همان شب دادند و بعد از آنکه مراسم خواستگاری تمام شد، آرامش عجیبی به دلم روانه شد و همان یک دیدار باعث شد تا من فکر کنم فریبا خانم را مدتهاست که میشناسم.
آقای مهدوی تاکید میکند: معیارهای من برای انتخاب شریک زندگی اول اخلاق بود و دوم اعتقادات و خیلی روی این دو مورد تاکید داشتم، چون به نظر من اساس زندگی تفاهم در همین دو مورد است؛ اگر کسی را برای یک عمر انتخاب کنی که عقایدش شبیه تو نباشد هیچوقت هم نمی توانی در کنارش احساس آرامش داشته باشی چون تو از یک چیز میگویی و او از یک چیز دیگر.
مهدوی اظهار میکند: از لحظهای که بله را سر سفره عقد گفتم شیرینی عجیبی در دلم ریخت هرچند زندگی مشترک آن هم در شرایط روز جامعه ما ریسک بسیار بالایی دارد اما به نظرم بزرگترین اعتقاد من و همسرم اعتقاد به یاری خداوند است که دستمان را هیچوقت خالی نمیگذارد.
او میافزاید: مشکلات در جامعه هست و من و همسرم جدای از این جامعه نیستیم و قطعا مشکلاتی هم داریم اما چیزی که مهم است حس آرامش و قوت قلبی است که به یکدیگر میدهیم، یکی از شرطهای همسرم که واقعا مدیون وی هستم این بود که زندگیمان را خیلی ساده شروع کنیم؛ جهیزیه به اندازه نیاز و توانایی مالی خریداری کنیم و خیلی سخت گیری نکنیم و همین مساله باعث شد تا ایمان بیاورم هنوز هم هستند که کسانی که سبک و سیره اهل بیت (ع) را برای برکت در زندگیشان در پیش میگیرند و با همین امید حتی قلههای موفقیت را در کنار همدیگر فتح کنند؛ البته نمیخواهم شعاری حرف بزنم اما این چیزی است که تا به اکنون در زندگی ام حس کردم و براساس تجربههای خودم میگویم که جوانان هرگز ناامید نشوند و فقط به خداوند متعال توکل داشته باشند بقیه کارهارا آن بالاسری خودش سر و سامان میدهد.
گفت و گویم را با خانواده دو نفره مهدوی پایان دادم و به خانه برگشتم؛ احساس میکنم تمام حرفهای آقای مهدوی رگ و ریشه در واقعیتهای جامعه دارد و خودم تا به این سن تجربه شان کردم.
زندگی دو نفره امروز یک رویای خام و نپخته برای اکثر جوانان جامعه ام شده است و وقتی از ازدواج حرف می زنی به وضوح رنگ از رخساره آنان میپرد؛ گاهی اوقات که فکر میکنم میبینم مشکلات جوانان را بیشتر از همه تحت تاثیر قرار است اما بازهم وقتی جوانان این چنینی را میبینم در دل خداراشکر میکنم.
بیشتر بخوانید
حاج آقا مرتضی مولایی یکی از متاهلین قدیمی میگوید: زمانهای قدیم زمانیکه ما ازدواج کردیم فراوانی بود و صمیمیتها خیلی بیشتر از الان در بین خانوادهها جریان داشت؛ رفت و آمدها زیاد بود و در کنارش دلها صفا داشت.
او میافزاید: ما از نسلی هستیم که شبها در حیاط فرش پهن میکردیم و در کنار یکدیگر گل میگفتیم و گل میشنیدیم چون دلها خوش بود اما وقتی نسل جوان امروز را میبینم که دل مرده اند و هیچ امیدی به آینده ندارند دلم آزرده میشود.
این جوانمرد قدیمی درباره شروع زندگی اش ادامه میدهد: من ۱۸ سالم بود که سر سفره عقد نشستم و حاج خانم ۱۵ سالشان بود، وقتیکه پدرم برای اولین بار حرف ازدواج را پیش کشیدند از خجالت آب شدم و همانجا بعد از کسب اجازه از پدر بلند شدم و رفتم پایین روستا کنار درختان انار نشستم، با خودم فکر میکردم که چه خطایی از من سر زده است که پدرم میخواهد مرا دامادم کند.
حاج آقا مولایی بیان میکند: خب آن زمانها جوانان مخصوصا جوانان روستا خیلی سر و گوششان بسته بود و به این چیزها خیلی فکر نمیکردند و من هم مثل همه آن جوانان از ازدواج چنین برداشتی داشتم اما پدرم دست بردار نبودند و بالاخره مارا داماد کردند؛ زندگیمان را خیلی ساده شروع کردیم و اصلا به دنبال زرق و برق نبودیم حاج خانم روزها در خانه مشغول پخت و پز بود و جمع و جور کردن و بعداز ظهرها هم با من سر زمینها میآمدند و کمک دستم بودند؛ چه روزهایی بود و چقدر زود گذشت.
او تصریح میکند: عروسی ما خیلی ساده بود و حاج خانم را با همان رسم سومات قدیمی به خانه ام بردم؛ جشن حنابندان و عروسی را باهم گرفتیم و جهیزیه حاج خانم را دقیقا روز قبل از مراسم عروسی به خانه مان بردیم. یادم نمیرود پدرم وقتی دست من و حاج خانم را در دست یکدیگر داد گفت برایش تنها یک سرپناه عادی نباش و قدرش را بدان و این حرف در تمام این پنجاه سال زندگی هنوز در گوشم هست.
ویروس کرونا جان عروسی هارا گرفت
به نظر من امروز و زندگیهای امروز یک حال و احوال خوب کم دارد؛ حال و احوالی که در آن چشم و هم چشمی، غرور و تکبر، دوری و مدگرایی نباشد و چقدر این صمیمیتهای گم شده، روح زندگی هارا تکان داده است.
ویروس کرونا، گرانی، کمبود شغل، گرانی مسکن و هزینههای اولیه زندگی و مشکلات این چنینی همه و همه جوانان را از این کار خیر و نیک دور کرده است؛ عمل شایستهای که سنت رسول خدا(ص) است و ثواب بسیار زیادی دارد اما جوانان امروزی از آن به شدت گریزان اند؛ از میان حرفهای آقای مهدوی و حاج آقا مولایی یک چیز را به خوبی دریافت کردم.
خداوند متعال وقتی وعدهای به بندگانش میدهد حتما عملی میکند؛ زندگیهای امروز سخت هست اما خدا هم هست و همین موضوع یک امیدواری محکم و بزرگی است برای هم جوانان و هم دیگر اقشار جامعه وقتیکه خداوند میفرماید پسران و دختران خود را همسر دهید اگر تنگدست باشند، خداوند از فضل خود بی نیازشان میگرداند و خداوند گشایشگر داناست(آیه ۳۲ سوره نور).
آری وقتی ایمان داشته باشیم که تلاش ما در کنار توکل به خداوند حتما نتیجه بخش خواهد بود دیگر ناامیدی و یک جا نشینی معنا ندارد؛ وقتیکه میدانی از تو حرکت باشد از خدا برکت، دل به سختیها میزنی و با روشن نگری منتظر آینده ات مینشینی.
یادمان نرود سیره اهل بیت (ع) در ازدواج ساده گرفتن و ساده زیستی است و اگر الگوی ما حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) باشد توقعات به حد تعادل خود میرسد و امر ازدواج حتی در شرایط الان حاکم بر جامعه هم آسان میشود.
خریدن وسایل گران قیمت و بدون کاربرد، زندگیهای تجملی برای دو نفر، هزینههای زیاد عروسیها، مهریهها و توقعات بالای خانوادهها از همدیگر اگر کم شود و کم کم ازبین برود خیلی از جوانهایی ک میخواهند ازدواج کنند اما همین مسائل جلویشان را گرفته است، سر و سامان میگیرند.
بله درست است مهریه طبق «فرمایش امام صادق(ع) که میفرمایند: کثیف ترین گناهان عبارت اند از کشتن حیوان بی زبان، ندادن مهریه زن و نپرداختن مزد کارگر» حق دختر است اما این نکته را هم باید در نظر گرفت که «پیامبر خدا (ص) درباره میزان مهریه میفرمایند: روایت شده است که از برکت زن کمی مهریه اوست و از بی خیری او بسیاری آن.»
عروس خانم، آقای داماد؛ بله با شما هستم
عروس خانم درست است که یک شب است و شاید دیگر هرگز برایتان چنین شبی پیش نیاید اما یادتان باشد تالارهای آنچنانی و پرخرج، ریخت و پاش و اسراف نتیجه اش تا مدتها گریبانگیر زندگی شما خواهد بود؛ زندگی سالم زندگی است که با دل خوش شروع شود نه با استرس برای پاس کردن چک و ادا کردن قرضهای همان یک شب.
آقای داماد یادت باشد که شما کسی را برای یک عمر زندگی انتخاب کرده ای که عزیزدل یک خانواده است و باید هوایش را حتی بیشتر از خانواده اش داشته باشی، مبادا که با رفتاری از شما برنجد و پژمرده شود که بانوی خانه ات دلش خوش باشد قطعا این دل خوشی را به فضای خانه نیز تزریق میکند و توهم شاد خواهی بود اما اگر گل خانه ات پژمرده شود قطعا حال خانه ات هم میگیرد.
پیامبر(ص) میفرمایند: خانواده در اسلام یعنی محل سکونت دو انسان، محل آرامش روانی دو انسان، محل انس دو انسان با یکدیگر، محل تکامل یک نفر به وسیله ی یک نفر دیگر، آنجا جایی که انسان در آن صفا می یابد، این محیط خانواده است؛ کانون خانواده در اسلام همینقدر اهمیت دارد.
و سخن آخر به تمام جوانان سرزمینم، زندگی کنید قبل از آنکه لذت زندگی کردن را از شما بگیرند و عادت کنید که خوش اقبالی به داشتن زندگی های پرخرج نیست؛ همینکه برای ازدواج یک هم سفر خوب و درست پیدا کنید و در کنارش خوشی های عالم به دلتان راه پیدا کند و با کمک هم سوار بر قایق زندگی شوید و به مقصودی که برکت دارد برسید، کافی است پس ممیز های زندگیتان را با تلاش پررنگ کنید و از خداوند کمک بخواهید و مطمئن باشید خداوند قادر است و شیرینی زندگی به داشتن عشق است و عشق است و عشق است.
گزارشگر: صالحه بذری
انتهای پیام//ص.ب