کتاب صوتی «هفت اورنگ جامی: قصه‌های شیرین ایرانی» بازنویسی امروزی از نسخه اصلی این کتاب به شمار می‌رود.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، کتاب صوتی «هفت اورنگ جامی: قصه‌های شیرین ایرانی» یک بازنویسی امروزی از نسخه اصلی این کتاب به شمار می‌رود که جعفر ابراهیمی بعضی از حکایت‌های آموزنده آن را به زبانی ساده و سرگرم کننده برای کودکان و نوجوانان نوشته است.

قصه‌های کهن فارسی همواره زبانی تمثیلی و رمزی دارند و به خاطر نگارش خاصشان، شاید برای نسل امروز به طور کامل قابل فهم نباشند؛ اما کتاب صوتی هفت اورنگ جامی به زبانی امروزی و ساده نوشته شده و می‌تواند برای کودکان و نوجوانان بسیار جذاب و شنیدنی باشد.

هفت اورنگ یکی از آثار منظوم جامی شاعر و ادیب ایرانی‌ است که هفت دفتر آن در قالب مثنوی سروده شده و سرشار از مفاهیم عرفانی و اخلاقی و قصه‌های تمثیلی است. جعفر ابراهیمی نیز سعی کرده بازنویسی خواناتری از این اثر ماندگار ارائه دهد و خوانشی سطحی نداشته باشد.

البته نویسنده برای آنکه مقایسه‌ای بین نوشته خود و نسخه اصلی شعر صورت بگیرد و تفاوت‌های بیانی و زبانی مشخص شود، در پایان قصه اول نمونه‌ای از هفت اورنگ جامی را آورده است.

نسخه اصلی کتاب هفت اورنگ شامل این بخش‌ها می‌شود:

- مثنوی اول سلسلة الذهب (زنجیره طلا): درباره موضوعات دینی و اخلاقی همراه با قصص گوناگون که به نام سلطان حسین بایقرا سروده شده‌است.
- مثنوی دوم سلامان و آبسال: داستان عاشقانه و عرفانی سلامان و ابسال از منابع یونانی.
- مثنوی سوم تحفة الاحرار (هدیه‌ی آزادگان): اشعار عرفانی و دینی که به نام خواجه ناصرالدین نقش بندی است.
- مثنوی چهارم سبحةالابرار (نیایش نیکوکاران): درباره تصوف و مسائل اخلاقی همراه تمثیل‌های فراوان.
- مثنوی پنجم یوسف و زلیخا: برگرفته از داستانی قرآنی که به نام سلطان حسین سروده شده است.
- مثنوی ششم لیلی و مجنون: روایتی خواندنی از این داستان عاشقانه.
- مثنوی هفتم خردنامه اسکندری: درباره حکمت و موضوعات فلسفی.

اگر به قصه‌های کهن فارسی علاقه‌مند هستید و می‌خواهید با میراث ادبیات و فرهنگ ایرانی آشنا شوید، این کتاب برای شما مناسب است.

در بخشی از کتاب صوتی هفت اورنگ جامی می‌شنویم:

پیرمرد قصه‌ی ما که قبلا زمانی که آن دو پیرمرد ریش بلند و گیسو کمند وارد شدند از جایش بلند شده بود و در جایش خبردار ایستاده بود، وقتی شاه بر تخت نشست، با نگاهی احترام آمیز و معنی‌دار به شاه نگاه کرد که یعنی من فهمیده‌ام که تو شاهی. شاه ناگهان بدون هیچ مقدمه‌ای به سخن در آمد. او رو به پیرمرد فقیر قصه‌ی ما کرد و پرسید: «این پیرمرد مفلس و بدبخت چه می‌خواهد از ما؟»

و البته این سؤال را نه از پیرمرد قصه‌ی ما، که از دو وزیر پرسید. پیرمرد قصه‌ی ما خواست حرفی بزند که یکی از آن دو پیرمرد گیسو بلند، با اشاره به او فهماند که ساکت بماند و حرفی نزند. پیرمرد ناچار ساکت ماند. همان پیرمرد گیسو بلند که او را به سکوت فرا خواند، پرسید: «ای پیرمرد مفلس و بدبخت، چه می‌خواهی از شاه؟»

پیرمرد گیسو بلند، در حقیقت، سؤال شاه را تکرار کرد. پیرمرد قصه‌ی ما هم به حرف در آمد و گفت: چیزی نمی‌خواهم. من فقط شعر بلندی در مدح شاه سروده‌ام و اجازه می‌خواهم که آن را در حضور شاه بخوانم. البته من فقط بخش خیلی کوتاهی از شعرم را می‌خوانم و باقی را تقدیم حضور شاه می‌کنم تا خودشان بخوانند. مدحی که من در این شعر از شاه کرده‌ام، تاکنون هیچ شاعری در هیچ قرنی نسروده است و گمان هم نمی‌کنم که بعد از این هم شاعری موفق به سرودن چنین مدحی بشود!

انتهای پیام /

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.