به گزارش خبرنگار حوزه احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، شاید این یکی از خاصیتهای تاریخ باشد که با گذشت زمان خوبی یا بدی آدمها را آشکار میکند. اینکه روزگاری فردی را اعدام کنند یا به او برچسبی بزنند قطعا چندان در قضاوت تاریخ تاثیر گذار نخواهد بود. زیرا مردم سالهای بعد هستند که عظمت او را درک میکنند؛ و این داستان مردی است که مسیر تاریخ را تغییر داد؛ اگرچه مردم کشورش هرگز قدردان او نبودند.
آیتالله شهید شیخ فضلالله کجوری (معروف به نوری)، یکی از مجتهدان طراز اول تهران و از علمای پیشگام عصر مشروطه در کنار آیتالله سید عبدالله بهبهانی و آیتالله سید محمد طباطبایی بود که در سال ۱۲۵۹ قمری بهدنیا آمد.
او پس از انجام تحصیلات مقدماتی و سطوح عازم عتبات شد و در محضر آیات عظام میرزاحسن شیرازی و حبیبالله رشتی به فرا گرفتن علوم اسلامی پرداخت و پس از بازگشت در تهران ساکن شد. او همچنین وکیل میرزای شیرازی صاحب فتوای تنباکو بود و در ماجرای نهضت تحریم توتون و تنباکو، در کنار میرزا حسن آشتیانی پرچمدار نهضت بوده است.
دوره قاجار به مشهورترین و مقبولترین مجتهد پایتخت، لقب "مجتهد اول تهران" اطلاق میشد و چنین شخصی هم دارای نفوذ معنوی و هم نفوذ اجتماعی بود.
در سال ۱۲۸۴، به مرور مردم از ظلمهایی که درجامعه میدیدند به ستوه آمده بودند؛ از همین رو نیز اعتراضات عمومی به وضع موجود از جمله ظلم، تعدی برخی شاهزادگان قاجار در ولایات، مسافرتهای پر خرج ناصرالدینشاه و صدر اعظم، چوب زدن دوتن از تجار محترم و معتمد بازار تهران توسط علاءالدوله به بهانه کم بود قند موجب شد تا شیخ فضلالله نوری و دو سید نهضت مشروطه یعنی آیات اعظام محمد طباطبایی و عبدالله بهبهانی، مدت یک ماه در حرم حضرت عبدالعظیم تحصن کنند.
با بازگشت علما و مردم از تحصن در شهرری، عینالدوله صدراعظم مظفرالدین شاه اقدام به دستگیری واعظان و منبریهای نهضت کرد. یک راهپیمایی در تهران آغاز شد که به درگیری سربازان با مردم انجامید و یک طلبه بهنام "عبدالحمید" به شهادت رسید. مردم جسد او را بر دست گرفته و با سینهزنی و عزاداری وارد مسجد شدند و در مسجد تحصن کردند که فرمانده قوای تهران با فرمان حمله، موجب کشته شدن یکصد نفر از مردم شد.
علمای مشروطه و هزار نفر از مردم تهران، اینبار قصد کردند برای تحصن به قم بروند که به مهاجرت کبری مشهور شد. در این زمان با اینکه هنوز عینالدوله و نصرالسلطنه نسبت به شیخ فضل الله موضعی مثبت داشتند ولی هرچه به او اصرار کردند که از مهاجرت به قم صرف نظر کند، نپذیرفت و به مهاجرین پیوست. مؤلف «تاریخ بیداری ایرانیان» مینویسد: «علیالظاهر حرکت حاج شیخ فضلالله خیلی امر آقایان را قوّت داد.»
این اقدام موجی از قیام سراسری را در کشور ایجاد کرد و مراجع سایر شهرها مانند آقانجفی اصفهانی و ملاقربانعلی زنجانی به این تحصن پیوستند. از طرفی، سایر روحانیون شهرها با ارسال تلگراف حمایت خود را از این حرکت اعلام کردند.
آیتالله بهجت دراینباره معتقد است" مرحوم آخوند شیخ فضل الله را قبول داشته و اصل ورود ایشان به مشروطه به خاطر شیخ بوده است. "
با گسترش تحصن، شاه دستور عزل عینالدوله از صدارت و فرمان مشروطیت را صادر کرد و مشیرالدوله صدراعظم شد.
مقدمات تشکیل مجلس شورای ملی اسلامی (مظفرالدینشاه در حکم مشروطه بر لفظ "اسلامی" آن تصریح کرده بود) انجام و انتخابات تهران در سال ۱۲۸۵ آغاز شد. اولین دوره مجلس، صنفی بود و نمایندگانی از روحانیون، بازرگانان، کشاورزان، اعیان و پیشهوران حضور داشتند. در همان دوره مجلس صنیعالدوله قانون اساسی را با کمک پسران صدراعظم تدوین کرد و در ۱۴ ذیالقعده همان سال به امضای مظفرالدین شاه و ولیعهدش محمدعلیشاه رسید. مظفرالدین شاه در شب امضای قانون اساسی درگذشت و ولیعهد وی به تخت سلطنت رسید. وی در اولین اقدام مشیرالدوله را از صندلی صدارت پایین کشید و عنصر بدنام دوره قاجار یعنی علی اصغرخان اتابک را از اروپا برای صدراعظمی فراخواند.
تدوین قانون اساسی مشروطه بیشتر برعهده نمایندگان اعیان عضو مجلس بود که عمدتا دانشآموخته اروپا بودند و این قانون اساسی بهجای آنکه مبتنی بر آموزههای حقوق اسلامی و مناسب با شرایط ایران باشد، کپی شده از قوانین اساسی کشورهای بلغارستان، بلژیک و فرانسه بود.
اما شیخ فضلالله مشروطه را «مشروعه» میخواست و میگفت: «مشروطه خوب لفظی است، شاه دستخط مشروطیت را دادند، شاه مرحوم دستخط دادهاند، مشروطه باید باشد، ولی مشروطه مشروعه و مجلس محدود، نه هرج و مرج.» اینچنین بود که نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشده است را نادرست میدانست و در رساله «حرمت مشروطه» با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسأله تقسیم قوا مخالفت کرده بود. از آن جمله بود که شیخ فضلالله در مقابل یکی از مواد قانون مشروطه آنجا که آمده بود «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود»، به طور مشخص به مخالفت پرداخت و گفت: «محال است با اسلام حکم مساوات».
احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» پس از نقل جریان افتتاح مجلس شورای ملی مینویسد: «..، چون میبایست نظامنامه داخلی نوشته میشد، کسانی از نمایندگان را برای نوشتن آن نامزد گردانیدند. در این میان قانون اساسی نیز نوشته میشد.» سپس راجع به نویسندگان قانون اساسی و چگونگی آن مینویسد: «گویا مشیرالملک و مؤتمنالملک پسران صدراعظم آن را مینوشتند، یا بهتر بگویم ترجمه میکردند...»
شیخ فضلالله در نامهای به یکی از علمای شهرستانها مینویسد: «.. آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟...» شیخ فضلالله همان زمان در جایی گفته بود مشروطهای را که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سردرآورد، نمیخواهد.
از همین رو او در سوم تیرماه ۱۲۸۶ به عنوان اعتراض به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت میکند و با سخنرانیها و انتشار لوایح در صدد برملا ساختن مقاصد مشروطهخواهانی که مشروطهای بدون تعهد به اسلام دنبال میکردند، برمیآید. در این سفر مجتهدان بزرگی مانند سید احمد بهبهانی برادر سید عبدالله بهبهانی، ملا محمد آملی از مراجع تهران، آیتالله رستم آبادی از علمای شمیرانات و حدود ۷۰ نفر از ائمه جماعات تهران و ۴۰۰ طلبه وی را همراهی میکردند؛ او تئوری مشروطه مشروعه را در همین دوران تبیین کرد. در یکی از این لوایح منتشر شد آمده است: «ای مسلمانان کدام عالم است که میگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجراء احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد. تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بیدین آزادی طلب که احکام شریعت قیدی است برای آنها. میخواهند نگذارند که رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجراء آن.»
از این پس اختلافات بین مشروطهخواهان و شیخ فضلالله و طرفدارانش جدیتر شد. شیخ فضلالله در دوران استبداد صغیر، همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه داد تا اینکه طرح ترور شیخ ریخته شد.
حاج شیخ فضل اللّه نیز پس از ترور به مدت سه ماه و نیم بستری بود تا بهبود یافت. شیخ فضل اللّه در مورد کریم جوانمردی از خود نشان داد و از خون او در گذشت. نکته عبرت انگیز تاریخی این است که کریم دواتگر – عامل ترور شیخ – درست ۸ سال پس از شهادت شیخ تنها با اختلاف یک روز یعنی در ۱۲رجب ۱۳۳۵ به دست رفقای خویش در کمیته مجازات(رشید السلطان،سید مرتضی و میر عبد الحسین ساعت ساز)ترور شد و به قتل رسید.
چرخه ترور علاوه بر شیخفضلالله نوری، دامن سید عبدالله بهبهانی را هم گرفت و نهم رجب ۱۳۲۸ قمری، وی را به قتل رساندند. اخبار ترورها و اعدام شیخ فضلالله نوری وقتی به نجف رسید، آخوند خراسانی از مراجع بزرگ شیعه مقیم نجف، شبی که قصد داشت برای رسیدگی و اطلاع دقیق از اوضاع، به ایران بیاید سپیدهدم ۲۱ آذر ۱۲۹۰، درگذشت و برخی مرگ وی را ناشی از مسمومیت توسط ایادی روس میدانند.
با آغاز دوران استبداد صغیر و توپ بستن مجلس بهدست لیاخوف روسی و بهفرمان محمدعلی شاه قاجار، موجی از دستگیری سران نهضت مشروطه آغاز میشود. برخی مانند ملکالمتکلمین و جهانگیرخان صوراسرافیل دستگیر و در باغشاه اعدام شدند. سید جمالالدین واعظ اصفهانی در نزدیکی بروجرد دستگیر و در زندان خفه کردند، برخی نیز مانند تقیزاده و معاضدالسلطنه به سفارت انگلستان پناه بردند! با انتشار اخبار تهران، مردم در تبریز، رشت، اصفهان و سایر نقاط دست به قیام زدند و برای فتح تهران قشونکشی کردند.
۲۳ تیرماه ۱۲۸۸ تهران تصرف شد و محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد و فرزند ۱۲ ساله او احمدشاه قاجار به تخت سلطنت نشست. با فتح تهران، اداره امور برعهده افرادی قرار گرفت که از آغاز با منش اسلامی شیخ فضلالله و سایر روحانیون مخالف بودند و موجی از وحشت سراسر تهران را در برگرفت. در واقع تصرفکنندگان تهران بهجای آنکه حامیان استبداد را محاکمه کنند، سراغ متدینان رفتند برای مثال لیاخوف روسی که مجلس را به توپ بسته بود دوباره فرمانده قزاقها شد و امنیت تهران را به او سپردند و یا عینالدوله را مورد بخشش قرار دادند.
در این دوره به شیخ فضلالله پیشنهاد شد تا برای تأمین جانی و مالی به سفارت روس پناهنده شود، اما وی نپذیرفت. اینچنین بود که خانه شیخ فضلالله نوری در روز ۸ مردادماه توسط گروهی از مشروطهخواهان محاصره شد. وی را سه روز در کاخ گلستان در بازداشت نگاه داشتند و سرانجام در روز ۱۱ مرداد ماه پس از محاکمهای کوتاه توسط شیخ ابراهیم به اعدام محکوم شد.
جالب این است که تمام اعضای دادگاه شیخ فضلالله نوری از اعضای لژ بیداری بودند. این لژ، اولین لژ فراماسونری منظم و با قاعده در ایران بود و وقتی محاکمه صورت میگرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدامش بودند. هنگامی که میخواستند او را برای اعدام ببرند، اجازهی خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی کردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان کرد و گفت: افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعبادو حدود یک ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب ۱۳۲۷ قمری بود. وقتی به پایهی دار نزدیک شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد کند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی کنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت کرد و فرمود: خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.
خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم میگویم که مؤسس این اساس لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند این اساس مخالف اسلام است. محاکمهی من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله (ص). آن گاه عمامه را از سر برداشته و فرمود: از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.
در آستانهی اعدام یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید و او در جواب فرمود: دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم کرد. طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیکر بی جان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیک شروع به نواختن کرد و مردم کف میزدند و شادی میکردند و چه بی احترامیهایی که به جنازهی شیخ نکردند. پس از این که آقا، جان تسلیم کرد، دسته موزیک نظمیه پای دار آمد و همان جا وسط حلقه شروع کرد به زدن. مجاهدین با تفنگهایشان همین طور میرقصیدند. شنیدم که بعضیها میگفتند: “ از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: “همچنین دست بزنید که صدایش توی سفارت به گوشش برسه! ” یعنی به گوش محمدعلی شاه.
در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان میداد، یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش گُرپی به زمین افتاد!
جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه-همه میخواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفند؛ آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونهها و محاسنش سرازیر شد. هر که هرچه در دست داشت میزد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمیرسید، تف میانداختند.
خانوادهی وی، جنازهی شیخ را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی که غسل و کفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه کردند و برای این که کسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازهای غیر واقعی را در قبرستان دفن کردند و صورت قبری برای آن ساختند. پس از هیجده ماه که مردم کم کم با خبر شده بودند، میآمدند و پشت دیوار فاتحه میخواندندو میرفتند. احتمال خطر از هر سو میرفت، دختر شیخ فضل الله نقل میکند: دیشب مرحوم آقا را خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود، ولی من در همان عالم خواب گریه میکردم، آقا به من گفت: “گریه نکن، همان بلاهایی را که سر سید الشهدا آوردند، سر من هم آوردند. اینها میخواهند نعش مرا دربیاورند تا درنیاورده اند زود آن را به قم بفرست.»
جنازهی مطهر شیخ را بعد از ۱۸ ماه بدون آن که کمترین آسیبی دیده باشد از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند. سپس در مقبرهای که قبلاً در صحن مطهر تدارک دیده بود، دفن کردند.
با شهادت شیخ فضل الله مراجع نجف به این قطعیت رسیدند که مشروطه از مسیر خود منحرف شده است، از آن تبرّی جستند. تا آن جا که بزرگترین مرجع تقلید عصر، آیت الله آخوند خراسانی، تصمیم گرفت شخصاً به تهران بیاید و از نزدیک مشروطه خواهان را ببیند تا در صورت علم به این که بیگانه پرستها نهضت مشروطه را قبضه کرده اند، طی فتوایی آن را به کلی تحریم کند، اما قبل از حرکت، در دهم ذی حجه ۱۳۲۹ یعنی ۱۶ ماه پس از دار زدن شیخ فضل الله، شبانه او را در همان نجف اشرف به طرز مرموزی مسموم کردند.
پس از مدتی در ۲۴ تیر ۱۲۸۹ شمسی قریب یک سال پس از شهادت شیخ، یکی دیگر از سران روحانی مشروطه یعنی سید عبدالله بهبهانی را به دستور همان مجاهدینی که شیخ را به شهادت رسانده بودند، به جرم مخالفت با قوانین ضد اسلامی که در مجلس به تصویب میرسید و جلوگیری از رشد فرهنگ غرب در منزلش، به شهادت رساندند و سید محمد طباطبایی را نیز تهدید به مرگ کرده و از گردونه خارج ساختند.
آیتالله بهجت درباره شهادت شیخ فضلالله نوری معتقد بود" مرحوم شیخ فضل الله که از مخالفان مشروطه بود از پیش خبر میداد که کشف حجاب از لوازم مشروطه است آن مرحوم میگفت مقررات مشروطه به ظاهر اسلامی است، ولی از مسائل لاابالی و بلکه بیدین سرچشمه میگیرد و تایید میشود لذا به مشروطه خواهان گفته بود مرا میکشند، شما را هم میکشند در نهایت نیز چنین شد. آقا سید عبدالله بهبهانی را که طرفدار مشروطه بود بدتر از مرحوم آقا شیخ فضل الله از بین بردند و تیرباران کردند. "
رهبر معظم انقلاب درباره سکوتهایی که حین واقعه اعدام شیخ فضل الله صورت گرفته چنین نظری را دارد: «ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضلالله نوری را بالای دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههای ما همین حرف دروغ بیمبنای بیمنطق را نشخوار و تکرار میکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملی و عمومی بود.»
نکته قابل توجه ماجرای محاکمه و اعدام این عالم آنجایی است که اتفاقا رئیس دادگاه وی نه یک شخصیت به ظاهر غربگرا بلکه یک شخصیت معمم به نام شیخ ابراهیم زنجانی است که قبل و بعد از حکم اعدام شیخ، نماینده مجلس هم بوده است.
اما در پایان باید گفت که هنوز هم هستند شیخ فضل اللههایی که تنها به جرم حق گویی یا خودشان و یا شخصیتشان در تیربارانهای انگلیس و هوادارانش قرار میگیرند حال این ما هستیم که باید انتخاب کنیم در سمت حق قرار بگیریم و یا در سمت روحانی نماهای خود فروخته.
انتهای پیام/
فاطمه تورانلو