به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۷بهمن سال ۱۳۶۱ بود که طی یک عملیات گسترده در داخل کشور، سران حزب توده و صدها نفر از اعضای آن بازداشت شدند؛ حدود ۸۰ خانه مخفی آنها شناسایی شد و طی بازرسی از این منازل، صدها قبضه سلاح سبک و نیمهسنگین، به دست آمد. تودهایها خود را طرفدار جمهوری اسلامی نشان میدادند. نورالدین کیانوری، دبیر کل حزب، عموماً میکوشید تا در فعالیتهایی که مردمپسند بود، حضور فعال داشته باشد. او مدعی بود که در کشف کودتای نوژه، نقش اساسی داشته است و عوامل وابسته به حزب توده، اخبار فعالیتهای ضدانقلابیها را در اختیار جمهوری اسلامی میگذاشتند. با این همه، ساخت یک ارتش مخفی و تهیه انواع سلاح و مهمات، به علاوه نفوذ مخفی در ارکان سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی، چه معنایی داشت؟ شاید بتوان راز تمام این اقدامات را با بررسی زندگی یک نفر، به دست آورد: نورالدین کیانوری.
فاشیستی که مارکسیست شد
کیانوری قدیمیترین تودهای ایران نبود، اما بدون تردید، باید او را شناختهشدهترین فرد حزب توده در تاریخ معاصر بدانیم. دوران جوانی کیانوری در آلمان هیتلری گذشت و او، ابتدا با فاشیستها نرد عشق میباخت؛ اما توسط عبدالصمد کامبخش، شوهر خواهرش که یک کمونیست دوآتشه و طرفدار شوروی بود، جذب مارکسیسم شد. کیانوری، بعد از شهریور ۱۳۲۰، تا زمانی که قدیمیترها حزب توده را اداره میکردند، سعی میکرد در پس پرده باقی بماند. شوروی از طریق کامبخش، ارتباطی نزدیک با کیانوری داشت؛ گزارشهای او تماماً مورد قبول واقع میشد و نظراتش را درباره وقایع ایران، عموماً میپذیرفتند. او پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به اروپا گریخت و تا پیروزی انقلاب اسلامی، همانجا ماند؛ اما یک خصیصه در او وجود داشت که نفرت همه، حتی اطرافیانش در حزب توده را بر میانگیخت؛ کیانوری زیاده از حد جاسوس بود! این را تمام کسانی که او را میشناختند، میدانستند.
ایرانی که کیانوری میخواست
زندهیاد انور خامهای، کیانوری را آغشته به دیدگاههای شوروی درباره ایران میدانست و معتقد بود او به چیزی کمتر از وابستگی تمام عیار ایران به بلوک شرق، رضایت نمیدهد. همین رویکرد وی بود که حزب توده را به جریانی منفور در میان مخالفان رژیم پهلوی تبدیل کرد و صدها انشعاب و گرایش چپگرای جدید را در ایران به وجود آورد. در مانیفست فکری کیانوری، ایران باید نقش یکی از اقمار مهم شوروی را بازی میکرد؛ همان سودایی که شاه درباره رابطه آمریکا با ایران داشت. با این حال، کیانوری بر اساس دیدگاههای تندروانه مارکسیستی خود، معتقد بود که ایران پیش از تبدیل شدن به چنین هیولایی! باید مراحل مختلف تکامل کمونیستی را طی کند. او، مانند دیگر مارکسیستهای متمولی که در اروپا جا خوش کرده بودند و از آنجا، در حال نوشیدن قهوه یا کشیدن سیگار، برای ایران نسخه نجات میپیچیدند، سعی میکرد برای وقایعی که اتفاق میافتد، تحلیلهایی ارائه کند.
سودای نفوذ به داخل انقلاب اسلامی
تودهایها با پیروزی انقلاب اسلامی، کوشیدند خودشان را وارد امواج مردم کنند؛ کاری که کیانوری آن را به مثابه نخستین گام برای سیر تکاملی جامعه ایران میدانست. آنها برخلاف تعدادی از گروههای چپ، به حمایت از جمهوری اسلامی پرداختند و حتی کیانوری، در فواید نظام جدید، سخنرانی و قلمفرسایی میکرد. او سعی داشت حزب توده را همگام با انقلاب نشان دهد؛ شایعاتی مبنی بر همکاریهای اطلاعاتی تودهایها با جمهوری اسلامی منتشر میشد؛ شایعاتی که عموماً در حد شایعه بودند! آنها در حالی ادعا میکردند اطلاعات مربوط به کشف کودتای نوژه را به جمهوری اسلامی دادهاند که جوانان سپاه پاسداران، از چندی قبل، در جریان آن قرار داشتند و حتی نقطه صفر، یعنی زمان شروع کودتا را هم میدانستند. اما دلیل این شایعهسازیها چه بود؟
کیانوری و حزبی با دو وجه
واقعیت آن است که کیانوری برای تودهایها دو وجه درونی و بیرونی طراحی کرده بود؛ وجه بیرونی بیشتر جنبه تبلیغاتی و جلب اعتماد داشت و وجه درونی، بیشتر سیاستهایی را دنبال میکرد که تضمینکننده منافع شوروی یا به تعبیر کیانوری، «برادر بزرگ تر!» در ایران محسوب میشد. کیانوری خود را محق میدانست که حتی در بازجویی افرادی که در جریان فعالیتهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی و به اتهام فعالیت جاسوسی برای غرب بازداشت میشدند، حضور پیدا کند. یکی از فعالان اطلاعاتی و امنیتی در دهه ۱۳۶۰، درباره این رویکرد کیانوری میگوید: «بازداشت شدگان ... را به کمیته برده بودند. من بالای سر آنها رفتم و متوجه شدم که عدهای تودهای با هماهنگی دادستانی، مشغول بازجویی از یک ساواکی بودهاند! وقتی فهمیدم کیانوری هم در جریان دستگیری آن فرد حضور داشته است، خیلی عصبانی شدم؛ رفتم پیش دادستان و انتقاد کردم و گفتم: مگر ما ضابط قضایی نداریم؟ مگر سپاه و کمیته، ضابط قضایی نیستند؟ چرا باید به کیانوری مأموریت داده شود؟»
مگر این جاسوسی است؟!
کار به همینجا ختم نمیشد؛ سازمان مخفی حزب توده که مهدی پرتوی در آن نقش محوری داشت، با مدیریت کیانوری، اطلاعات مورد نیاز شوروی را جمعآوری میکرد و به سفارت این کشور در تهران تحویل میداد. او بعدها مدعی شد که این اطلاعات، ربطی به جاسوسی از ایران نداشته است و حزب توده، در واقع اطلاعات نظامی سلاحهای آمریکایی را به شوروی منتقل میکرد تا جبهه ضد امپریالیستی را تقویت کند! اما او درباره حمایت همه جانبه شوروی از صدام که در آن زمان هجوم به مرزهای ایران را آغاز کرده بود و سلاحهای روسی که توسط ارتش بعث، علیه ایرانیان به کار گرفته میشد، چیزی نمیگفت. حقیقت آن است که ماهیت کیانوری، شباهت فراوانی به ماهیت سران فرقه بهائیت داشت؛ او هم مانند بهائیها، اعتقادی به ملیت و وطندوستی نداشت؛ کیانوری رؤیای یک انترناسیونال را در سر میپروراند که در غایت خود، ایران را به کشوری مانند لهستان، رومانی، مجارستان یا افغانستانِ دوره استیلای کمونیستها، تبدیل میکرد؛ یکی از اقمار بلوک شرق. وقتی سران حزب توده اواخر سال ۱۳۶۱ بازداشت شدند و پرونده قطور آنها مورد بررسی قرار گرفت، ابعاد گستردهتری از این خیانت آشکار فاش شد. بسیاری از تودهایها و حتی شبکههای وابسته به بلوک غرب، لو رفتن فعالیت جاسوسی تودهایها را مرهون اطلاعات ولادمیر کوزیچکین، افسر کا. گ. ب که در سال ۱۹۸۲ از ایران گریخت و از طریق پاکستان خودش را به لندن رساند، میدانند؛ اما واقعیت آن است که تودهایها، از مدتها قبل زیر چتر اطلاعاتی جمهوری اسلامی قرار داشتند و این، درایت و واقعبینی مسئولان اطلاعاتی ایران بود که کار کیانوری و حزب او را ساخت. نورالدین کیانوری، پس از بازداشت، محکوم به اعدام شد؛ اما بعد یک درجه تخفیف گرفت و با همسرش، مریم فرمانفرمائیان تا پایان عمر، در خانهای واقع در تهران، زندگی کرد و در سال ۱۳۷۸ درگذشت. کیانوری در اواخر عمر، به همه بدبین شده بود؛ گورباچف و یلتسین را به دلیل سیاست نزدیکی به غرب، خائن میدانست و معتقد بود هر کس به شوروی پشت کند، باید نام وی را در زمره خیانتکاران ثبت کنند!
منبع: خراسان
انتهای پیام/