به گزارش خبرنگار حوزه تئاتر گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، محمدعلی ساربان در سال ۱۳۲۶ در قزوین متولد شد و تحصیلات خود را در سال ۱۳۵۴ به پایان رساند. ساربان پس از استعفاء از وزارت ارشاد در سال ۱۳۶۴ در کنار بازیگری به تدریس نیز مشغول شد. از سال ۱۳۷۰ به کار بازی در تلویزیون و گاهی اوقات سینما پرداخت و به عنوان بازیگر و کارگردان تئاتر به فعالیت هنری خود ادامه داد. از جمله سریالهایی که محمد علی ساربان در آنها ایفای نقش کرده, می توان به سربداران, مدار صفر درجه, یوسف پیامبر, شیخ بهایی, در چشم باد، حلقه سبز، دلنوازان، کارآگاه علوی، بوعلی سینا و... اشاره کرد.
در ادامه مصاحبه محمد علی ساربان با باشگاه خبرنگاران جوان، را می خوانید.
من متعلق به آن دوران تئاتر و این دوران تئاتر هستم. آن چیزی که در زمان گذشته در تئاتر ما وجود داشت عشق, علاقه و سواد این کار بود. تمامی هنرمندانی که در آن زمان مینوشتند و فعالیت داشتند با اعتقاد, علاقه, عشق و باور به این هنر کار می کردند. بنابراین کیفیت کارها بالا بود؛ اغلب هنرمندان یا به صورت تجربی تئاتر را آموخته بودند یا تحصیل کرده آن رشته بودند که علاوه بر تحصیلات آکادمیک در زمینه تئاتر پژوهش نیز میکردند. بنابراین بدون هدفی که بخواهند خود را یک آرتیست معرفی کنند, آثار ماندگاری را در صحنه تئاتر داشتند و حتی نمایشهای آنها جهانی میشد؛ زیرا از یک چارچوب درست و علمی تئاتر برخوردار بودند.
تئاتر از ابتدا همین گونه بوده و درآمد خاصی برای هنرمند نداشته است. درست است که تئاتر یک حرفه است ولی در وزارت کار این حرفه تعریف نشده و هنوز هم در آن سندیکا و اتکایی وجود ندارد. ما هنوز به جایگاهی متصل نیستیم؛ به همین علت نمی توانیم حقوق بازنشستگی و دوران بیکاری بگیریم.
از نظر من باید قبل از ورود به دانشگاه تئاتر را تجربه کنند تا نمایشنامه ها و کارگردان ها را بشناسند. در حال حاضر اکثر دانشجویان پیشینه قبلی از تئاتر و حتی مطالعه ندارند. زمانی که از دانشجویان تئاتر نام نمایشنامه نویسان را می پرسم، بسیاری از آنها را نمی شناسند. برای نمونه اسماعیل خلج از نمایشنامه نویسان صاحب سبک است که چندین جلسه درباره اسماعیل خلج برای ما صحبت می کردند . همین طور درباره نمایشنامه نویسانی همچون علی نصیریان، اکبر رادی و دکتر ساعدی هم در دانشگاه گفت و گو می شد. از نظر من دانشجویان بسیار سهل و ساده وارد دانشکده می شوند. تعداد دانشجویان و دانشگاه ها زیاد است که از بین فارغ التحصیلان تعداد اندکی قابلیت جذب به بدنه تئاتر کشور را دارند و بقیه صرفا برای سرگرم شدن و بیکار نبودن و البته نه داشتن دغدغه تئاتر وارد جریان های تئاتری می شوند. در حال حاضر کمتر دانشجویی به کتابخانه های تئاتری به خصوص کتابخانه تئاتر شهر جهت تحقیق در مورد هنر نمایش مراجعه می کند. دانشجویان ما باید در کنار آثار نمایشی ایرانی، آثار خارجی را هم مطالعه کنند اما دانشجویان فقط تعدادی از کتاب ها را که بسیار رایج است, مطالعه می کنند و کمتر به دیگر آثار می پردازند. کتابخانه های تئاتری ما از دانشجو خالی است. در حال حاضر چند دانشجو در تئاتر شهر به تحقیق و پژوهش می پردازد؟ من پژوهش های دانشجویانی که کار تحقیقی انجام می دهند را خوانده ام؛ ولی چندان کیفیت بالایی ندارند. ما ادبیات یونان باستان مانند ادیسه و ایلیاد را می خواندیم و بخش های نمایشی آن را جدا می کردیم و همانطور هم موظف بودیم فردوسی را بشناسیم.
سال قبل برای تماشای نمایشی رفته بودیم که در آن نمایش قفسههای کتاب قرار داده بودند و بازیگر نمایش به سمت قفسه کتاب رفت و کتابی برداشت و گفت: «ادیسه و ایلیاد اثر هومر» در حالی که آن کتاب ۵۰ صفحه بود. ادیسه و ایلیاد هر کدام بالای ۴۰۰ صفحه است! لااقل قطر کتاب را به مخاطب درست معرفی کنید. تئاتر باید دانش ما را زیاد کند و اگر خروجی نداشته باشد, نمی توان به آن تئاتر گفت. در حال حاضر یک جوان برای اجرای نمایش به سختی پول تهیه و سالن اجاره می کند و نمایشی را درست و نادرست روی صحنه می برد, اما پولی از آن عایدش نمی شود و حتی بدهکار هم می شود؛ این نتیجه خروجی دانشگاه و عدم حمایت از تئاتر است و در نهایت چیزی به تئاتر کشور اضافه نمی کنیم.
در حال حاضر تئاترهای آزاد با الفاظ سخیف و گاها رکیک به راحتی و با تماشاگران بسیار روی صحنه اجرا می روند که حتی از استندآپ کمدی هم نازل تر هستند و کسی نظارت آنچنانی بر آنها ندارد، اما تئاتر اجتماعی, تئاتر دانشگاهی و آکادمیک ما به شدت دچار کنترل و نظارت است و ناخواسته درگیر خودسانسوری هم می شود.
کار تئاتر بر مبنای زیبا شناسی است. در مورد درس های دانشگاهی باید بگویم که بخش مهمی از کار دانشجویی تئاتر علاوه بر تمرینات و مطالعه، کار روی حرکات و آناتومی بدن است که ما در تمام سالهای دانشجویی خود توسط اساتید فن با این اصول آشنایی پیدا می کردیم؛ البته نه برای اینکه روی صحنه حرکات موزون داشته باشیم بلکه بتوانیم برای خلق یک کاراکتر از ابزار فیزیکی خودمان یعنی بدن کمک بگیریم و به نقش نزدیکتر شویم. امروز کار روی بدن در دانشکده های هنری ما به حداقل و یا هیچ رسیده است و اغلب هنرمندان حرکات بدنی خوبی ندارند و از قدم برداشتن در صحنه و کاربرد بدن چیزی نمی دانند. اصل تئاتر و سینما زیبا شناسی است؛ وقتی زیبا شناسی را از تئاتر بگیریم, تئاتر چیزی ندارد تا بتوان آن را اجرا کرد.
این اتفاق در سینما هم وجود دارد؛ زیرا در حال حاضر ما سینمای متفکر نداریم. فیلم های امروزی محتوا ندارند و همه سبک و سطحی هستند و اتفاق قابل توجهی در آن رخ نمی دهد. اما چرا؟ زیرا به نوعی به همان بحران تئاتر دچار شده است. من با خندیدن مردم مخالف نیستم بلکه معتقدم مردم به خنده احتیاج دارند. زمانی که نمایشی کمدی اجرا می شود، مخاطبان بسیاری برای تماشا میروند تا بخندند اما تئاترهای اجتماعی مخاطب را به تفکر وا می دارد. تئاتر باید به شما آگاهی دهد و شما را به فکر فرو ببرد. در تئاتر کلمه ای به نام کاتارسیس داریم؛ به معنای از خود رها شدن و به فکر فرورفتن و لذت بردن.
زمانی از یک نمایشنامه اقتباس و یا نگاهی به آن میکنید و از خمیر مایه اصلی نمایش، نمایشنامهای نو میسازید؛ اما زمانی شما یک نمایش را روی صحنه میبرید و کلمات را تغییر میدهید، برخی موارد را حذف و اضافه میکنید و حتی آن را به نام خود می کنید که این نادیده گرفتن حقوق مولف و صاحب اثر است. در بخش حذف و اضافات هم به نوعی به خودسانسوری دچار شده ایم که در سینما هم این وضعیت وجود دارد، حتی گاه بعد از صدور جواز پخش فیلم هم دچار بحران می شوند به طور مثال فیلم خانه پدری.
خودسانسوری بیشتر از هرچیزی به هنر لطمه می زند زیرا تفکرات واقعی یک اثر را خنثی می کند و از تاثیر گذاری و لذت بردن از آن می کاهد. به هرحال دخالت در اصل متن یک نویسنده و یا پدیدآورنده باید با موافقت و نظر خالق آن اثر باشد و یا لزوم تغییر آن متناسب با زمان و وضعیت موجود الزام را ایجاب کند و یا نوآوری؛
در حال حاضر نمایشنامه نویسان خوبی مانند امیر یار احمدی, نغمه ثمینی, چیستا یثربی, محمد چرمشیر و ... داریم که از نمایشنامه نویسان معاصر ما هستند؛ کسانی که با وجود جامعه گسترده تئاتری ما البته تعدادشان بسیار کم است. بنابراین باید جریان نمایشنامه نویسی را در کشور تقویت کنیم و دانشجویان فارغ التحصیل به درستی جریان نمایشنامه نویسی را طی کنند تا تکنیک و سبک های نمایشنامه نویسی را بشناسند. دیشب دو متن از یک نویسنده جوان خواندم؛ بسیار خوب نوشته بود. خانه تئاتر دوره ای برای نمایشنامه نویسان برگزار و آثار را دریافت و از برگزیدگان تقدیر و آثار اول را منتشر میکند. این حرکت بسیار خوب است. ما برای داشتن نمایشنامه نویسان بزرگ باید این جریان را بیشتر گسترش دهیم.
یکی از نهادهایی که باید به تئاتر کمک کند، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و اداره هنرهای نمایشی است. حال با تعداد بسیار زیاد هنرمندانی که قصد اجرای نمایش دارند، بودجه کافی برای حمایت وجود ندارد و نهادهای مرتبط همواره سعی دارند بدهی سالهای گذشته را تسویه کنند. در حال حاضر من از تئاتر طلبکار هستم؛ من قراردادی داشتم که متاسفانه به دلایل غیر حرفهای و انصراف بازیگر اصلی نمایش به اجرا نرفت؛ در حالی که بلیتهای نمایش فروخته شده بود. این امر تهیه کننده را با مشکل مالی زیادی روبرو کرد؛ بنابراین ما مجبوریم بخشی از مطالبات خود را از کارگردانها و تهیه کنندگان دریافت نکنیم. دو سال پیش نمایشی را بازی کردم که هنوز تسویه مالی نشده است. شایسته است مرکز هنرهای نمایشی متولی و حامی تئاتر باشد. درست است که جشنوارههای مختلف تئاتری را برگزار و از آثار مختلف حمایت میکند ولی اینها کافی نیست، زیرا دغدغه بدهی سالهای گذشته این اجازه را نمیدهد. حال ما حمایتهای بخش دولتی را نداریم و از بخشهای خصوصی استفاده میکنیم؛ در بخش خصوصی هم اگر نمایشی با بازیگران خوب اجرا شود و سرمایه گذار بداند سرمایه اش برمی گردد، سرمایهگذاری میکند.
بازیگران سینما و تلویزیون به خوبی تبلیغ شده اند و شناخته شده هستند؛ بنابراین خواسته یا ناخواسته مردم جذب آن چهره میشوند و میخواهند آن شخص را از نزدیک ببینند. در صورتی که سینما یک تکنیک است و اغلب بازیگران ما آرتیست واقعی در مقابل دوربین نیستند و این دوربین است که از آنها آرتیست میسازد. زمانی که آن بازیگر چهره وارد تئاتر میشود، فیزیک خود را برای تئاتر میآورد و البته مردم میزان توانمندی آن شخص را میفهمند. من مخالف بازی بازیگران سینما در تئاتر نیستم اما باید با خود چیزی برای صحنه بیاورند. پرویز پرستویی، هوتن شکیبا، نوید محمدزاده، رضا کیانیان، بهناز جعفری، شبنم مقدمی برای تئاتر آوردهای داشتند که به سینما اعتبار بخشیدند و وقتی به تئاتر برمی گردند بی شک برای این حوزه هم اعتبار مضاعفی را به همراه خواهند داشت. اما این امر در مورد بسیاری از چهره های سینمایی مصداق ندارد و طبیعی است آنها جایگاه ویژه ای در تئاتر نخواهند داشت.
در این سالها بسیار شنیده ام که در سینما نقش ها را بین جوانان علاقه مند می فروشند و از این طریق هم سودی نصیب تهیه کننده و عوامل فیلم می شود که بیشتر به کار دلالی شباهت دارد نه خدمت به هنر و هنرمند؛ اما در تئاتر تاجایی که من می دانم چنین موردی نداشتیم. مگر اینکه بازیگر تئاتری سرمایهای را برای نمایش بیاورد و به عنوان تهیه کننده هم حاضر شود؛ ولی این را نمیتوان به عنوان پولی که برای نقش داده تعریف کرد؛ زیرا تئاتر هنوز آلوده نشده و اعتبار خود را حفظ کرده است.
هر کدام از مدیران تئاتری دغدغه معیشت هنرمندان را داشته و تا حد امکان کمک میکنند؛ ولی این موضوع در سالهای قبل بیشتر بود. برای نمونه زمانی که برای اجرا به سالنی مراجعه میکردید، نه تنها اجارهای نمیگرفتند بلکه بابت نمایش کمک اجرا میدادند؛ ولی این موضوع به دلیل کم شدن اعتبارات و قدرت مالی مرکز هنرهای نمایشی کم شد. در حال حاضر تالار وحدت رقم بالایی را برای اجاره دریافت میکند که این کسب درآمدی برای سالن است. پیش تر اگر نمایشی را به اجرا میبردیم، طبق فروش آن را با ما تسویه میکردند و به حق و حقوق بازیگر احترام گذاشته میشد. امروزه کارگردانان بدون تهیه کننده و بدون حامی نمایشی را روی صحنه می برند به امید اینکه بتوانند خوب بفروشند و دستمزد عوامل را بپردازند ولی در اغلب اجراها کار به شکست مالی منتهی می شود و کارگردان و مدیران تولید مستاصل پرداخت دستمزد عوامل هستند و نهایت بتوانند هزینه گزاف اجاره سالن را بپردازند و بس. پس تضمین پرداخت دستمزد بازیگر چه خواهد شد و چه کسی باید پاسخگو باشد. این یک بحران در تئاتر است. کارگردان با عشق و ذوق اینکه کارش به خوبی دیده شود، تمام مصائب را تحمل می کند اما در نهایت تبدیل به یک فرد بدهکار و بی اعتبار می گردد. به اعتقاد من بازیگران به خصوص پیشکسوتان مانند جراحان جامعه خود هستند که معضلات و مشکلات جامعه را همچون یک غده و ویروس اجتماعی برای تماشاگر نمایش می دهند و به آنها آگاهی می رسانند البته بدون آنکه خط مشی را برای آنها تعیین کنند. دیگر راه درمان در تفکر و اندیشه خود تماشاگر است. هنر نمایش نسخه تجویز نمی کند بلکه فقط درد و ناکامی را شناسایی و عرضه می کند. بنابراین یک بازیگر حق دارد که متوقع حقوق مادی و معنوی کار خود باشد.
من معتقدم امروزه مدیران مرکز هنرهای نمایشی دغدغه هنرمندان را دارند، اما نمیتوانند پاسخگوی آنها باشند؛ زیرا شرایط خوبی برای تامین جامعه تئاتری فراهم نیست. حمایت از هنرمندان قدیمی تئاتر فراموش میشود و شاید هم این فراموشی طبیعی است. هنرمندان تئاتری چه قدیمی و چه جدید شرایط اقتصادی بحرانی را می گذرانند و مسئولین امر تنها در حد صدور دفترچه بیمه تامین اجتماعی و مقرری نخور و بمیر البته آن هم نه برای همه تنها برای عده کمی که عضویت خانه ها را دارا هستند قائل و اجرایی کرده اند که کاملا ناکافی است و هنرمند تئاتر اگر بتواند ناچار به انتخاب حرفه دومی برای تامین معاش خود می شود. زیرا ما هر روز روی صحنه نیستیم و با بالا رفتن سن شخص دیگری جای ما را میگیرد.
تماشاخانههای خصوصی که چند سالی است در تهران راه اندازی شده و فعالیت می کنند البته که سهم بزرگی به لحاظ کمی و نه کیفی در تئاتر ما دارند و شرایط را برای اجراهای بیشتر و پاسخ به نیاز مکانی را فراهم می سازد.
حرکت آغازین این تماشاخانه ها بسیار خوب و کاربردی بود و سعی بر این بود تا وجاهت تئاتر و لزوم داشتن آن را به عنوان یک امر فرهنگی مهم در جامعه حفظ و حراست کنند ولی متاسفانه این امر چندان دوام نیاورد و تئاترهای خصوصی عمدتا به مرکز درآمد مالی برای صاحبان و مدیران آن شد. در نتیجه کیفیت تئاترها بسیار پایین آمد و کمیت تعداد اجراهای هرچه نازل تر بالا رفت. نتیجه این شد که تولد تئاترهای خصوصی هرساله بیشتر شد. گرچه موجبات اجراهای فراوان تئاتری را باعث شدند اما توجه خیلی کمتری به کیفیت اجراها داشته و دارند.
به نظر من مرکز هنرهای نمایشی و وزارت ارشاد به جای سخت گیری در تئاتر، باید گروهی با افراد متخصص را برای بازبینی هنری تئاتر تشکیل دهند. البته زمانی این گروه در خانه هنرمندان تشکیل شد و سعی ما بر این بود که کیفیت کارها را ارزیابی کنیم و اگر خوب نبود از آنها میخواستیم آن را اصلاح کنند. پیشنهاد میکنم تمامی سالنهای خصوصی گروه ناظر کیفی و متخصص را برای بازبینی هنری داشته باشند تا آثار خوبی را اجرا کنند.
انتهای پیام/