در مقدمه داستان حسنک وزیر آمده است: فصلی خواهم نبشت در ابتدای حال بردار کردن این مرد و پس به سر قصه شد. امروز که من این قصه آغاز میکنم، از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند، در گوشه ای افتاده وخواجه بوسهل زوزنی چند سالی است تا گذشته شده است وبه پاسخ آن که از او رفت گرفتار و ما را با آن کار نیست هر چند مرا از او بد آمد به هیچ حال.
مورخی که اهل جانبداری نبود
حکیمه موسوی محقق و کارشناس ارشد ادبیات فارسی درباره این مقدمه میگوید: بیهقی در این مقدمه به دو نکته به صراحت اشاره کرده است: اول اینکه بعد از درگذشت بونصرمشکان صاحب دیوان، سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشینی استاد شایسته میدانسته است، اما به دلیل جوانی بیهقی (اگرچه بیهقی ۴۶ سال داشته است)، بوسهل زوزنی سالخورده را جایگزین میکند، ناخشنودی بیهقی از همکاری با او، در کتابش منعکس است.
دوم اینکه بیهقی تاکید میکند، احساسات و غرض ورزی هایش را هیچ گاه در کتاب خود منعکس نمیکند.
این پژوهشگر ادبیات فارسی ادامه میدهد: امروز نیز محققان، تاکید میکنند که بیهقی تحولی را در تاریخ نویسی ایجاد کرده است، به طوریکه کتابهای تاریخ قبل از بیهقی بیشتر شامل یادداشتهای روزانهٔ پراکندهٔ مورخان و دبیران پادشاه بود و مسلماً در نوشتن آنها، جانبداری زیادی صورت میگرفت. در این بین، بیهقی با پیشگرفتن شیوهای علمی در تاریخنویسی، تحول مهمی را در این زمینه به وجود آورد.
خلق سبکی جدید در نثر فارسی
محمد حسن صنعتی، کارشناس ارشد ادبیات فارسی و پژوهشگر میگوید: بیهقی دو نوع نثر دارد: یک قسم نثر عادی است که در موقع ذکر حوادث و نقل تاریخ به کار میبرد. نوع دیگر نثر نسبتاً پرداختهتری است که در نامههای مندرج در کتابش دیده میشود. بیهقی از نویسندگان بزرگ ایران محسوب میشود و نثر او در سادگی و روانی کمنظیر است. نثر بیهقی در قرن پنجم به خصوص در شیوه نثر بسیار روان و منسجم است. بیهقی در کتاب خود، توفیق قابل ملاحظهای در جمع بین سادگی لفظ و استواری بیان حاصل میکند.
بیهقی که بود؟
با وجود اهمیت کتاب بیهقی در تاریخ نویسی، آنطور که باید در نزد مردم شناخته شده نیست، اما بیهقی کیست؟
بیهقی در سال ۳۵۸ هجری قمری در ده حارث آباد بیهق (سبزوار قدیم) به دنیا آمد. بعد از تحصیل در جوانی از نیشابور به غزنین رفته و جذب کار دیوانی شد و با شایستگی و استعداد خود، به دستیاری خواجه ابونصر مشکان صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی و از دبیران نام آور روزگار برگزیده شد. این استاد چندان بیهقی را گرامی و امین خود میدانست که حتی نهفته ترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با او در میان می نهاد، و این خود بعدها کارمایه گرانبهایی برای تاریخ بیهقی شد، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده است.
بیهقی در دوران فرمانروایی عبدالرشید ـ پسر محمود غزنوی ـ رسید صاحب دیوان رسالت شد. اما در اثر دسیسههای اطرافیان، از کار بر کنار شد و به زندان افتاد. بعد از مدتی او از زندان آزاد شد و با وجود اینکه به او پیشنهاد منصب دیوان رسالت را دادند دیگر حاضر به پذیرش این سمت نشد و کنج عافیت گزید و گوشه گیری اختیار کرد. او در سال ۴۷۰ هـ. ق در گذشت و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و به گواه محققان، هرگاه به اطلاعات تازهای در زمینه کار خود دسترسی می یافته، آن را به متن کتاب اضافه کرده است.
میراثی که باید از انزوا بیرون بیاید
شاید بعد از خواندن این گزارش از گمنامی این مورخ ادیب انتقاد داشته باشید اگر چه همه ما، نام بیهقی را شنیده ایم، چون معمولا نام او را بر روی تابلوی خیابانها و برخی از اماکن عمومی دیده ایم، اما معمولا از او شناختی نداشته ایم. شاید اگر در کتابهای درسی و دانشگاهی کشور بیشتر به شناساندن بیهقی اختصاص داده میشد، او امروز این طور ناشناخته نبود. در سالهای اخیر نیز در مراسمی که برای بزرگداشت این چهره در زادگاهش سبزوار برگزار میشود، بحث ثبت روزی به نام بیهقی در تقویم کشور نیز مطرح شده است که هنوز این اتفاق نیفتاده است.
کلام آخر اینکه در این سالهای اخیر هر از چندگاهی شاهد این هستیم که بعضی از کشورهای همسایه فلان چهره ادبی را از آن خود اعلام میکنند و بعد مناقشهای ایجاد میشود بر سر اینکه ثابت کنیم که محل تولد این چهره در قلمروی کشور ماست و بنابراین او از چهرههای ادبی کشور ما به شمار میرود، اما آیا صرف محل تولد کافی است تا این چهرهها را میراث ادبی و فرهنگی خود بشماریم آیا نباید برای بها دادن به آنها تلاش کنیم؟
انتهای پیام/
گزارش از مزروعی