به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بعید است پسرش حرف ترامپ را نشنیده باشد. از اول صبح همه سایتهای خبری این جمله پرزیدنت ترامپ را کردهاند توی بوق که: «اگر ایران رابرت لوینسون را برگرداند گام مثبتی خواهد بود.» پسر جوانی که در ایالات متحده زندگی میکند حتما دسترسی به اینترنت دارد. یا دست کم کنار مادر پا به سن گذاشتهاش تلویزیون را نگاه میکند. پس حتما این خبر را هم شنیده. شاید بعد از ۱۳ سال یاد روزهای سختی که سعی میکرد بغضش را در برابر اشکهای مادرش بخورد، افتاده باشد.
اسفند ۱۳۸۵ بود که دیگر خبری از رابرت لوینسون نشد. چند وقتی بود برای مأموریت کاری به ایران سفر کرده بود. لااقل به خانواده اینطور گفته بود. خانوادهای که گمان میکردند نان سر سفرهشان از حقوق پلیس فدرال آمریکا (FBI) میرسد. شاید پسرش بعد از این که برایشان محرز شد رابرت لوینسون جاسوس سیا (CIA) بوده، باز هم به دلش راه نمیداد که به معلمهای مدرسه که شغل پدرش را میپرسیدند دروغ بگوید.
شاید پسرش با شنیدن حرفهای ترامپ یاد روزی افتاده بود که هواپیمایشان در فرودگاه تهران به زمین نشست. با ترس و لرز همراه مادرش پا به سرزمینی گذاشته بود که آن موقع فقط در مدرسه و مجلات و رسانهها ازش شنیده بود. کشوری جنگطلب و خشن که اگر توی خیابانهایش راه بروی احتمال دارد کسی بی دلیل به رویت رگبار ببندد!
نمیدانم بعد از آن سفر چقدر دیدشان به ایران عوض شد و چقدر مقابل اخبار رسانههای غربی از ایران، فقط لبخندی تمسخرآمیز زدند. اما این را میدانم که با آن سفر هم از نفرت پسر رابرت لوینسون از ایران کم نشد. آدم وقتی عزیزش در یک خیابان تصادف کند و بمیرد، تا عمر دارد آن خیابان را قاتل پدرش میداند نه راننده را. از نگاه پسر رابرت لوینسون ایران کشوری بود که پدرش را گرفته بود. این خشم همچنان با او باقی ماند. حتی سالها بعد که پلههای دادگاه را بالا میرفت که از دولت ایران شکایت کند، این خشم و تنفر را در دستهای مشت کردهاش پنهان کرده بود.
الان هم لابد گوشهای از این دنیا نشسته و حرفهای ترامپ را میخواند یا میشنود و بعدش هم لابد چشمش به حرف سخنگوی وزارت خارجه ایران میافتد که گفته است: «رابرت لوینسون هیچ پرونده قضایی و کیفری در ایران ندارد و پرونده باز شده صرفا برای مفقودی وی است.»
حتما پسر رابرت از این بابت خوشحال است که دوران کودکی فکر میکرده پدرش کارمند پلیس است؛ و الا مجبور بود در جواب معلمها یا توی انشاهایش بنویسد که شغل پدرش جاسوسی است. نمیدانم آن خشم و نفرت ۱۳ سال پیش هنوز در مشتهای پسر رابرت لوینسون است یا نه. اما بالاخره باید روزی به مشتهای واشده سردمداران کشورش نگاه کند و در پروندههای جاسوسپروری سیا دنبال ریشههای نفرتش بگردد.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/