رضاشاه در موضوع عزاداری، همچون مذهب، طی دوران سلطنت خود، رویکردی کاملاً دوگانه داشت.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،   رضاشاه در ابتدای کار و پیش از انقراض قاجاریه، خود را فردی به شدت مذهبی نشان می‌داد؛ تا جایی که افزون بر حضور در مراسم عزاداری و تأسیس هیئت عزاداری قزاق‌ها، در ماه رمضان نیز، به نصب «محتسب» می‌پرداخت تا به ظاهر، مانع از تظاهر به روزه‌خواری و اقدامات خلاف شرع در جامعه شود.

گزارشی مستند ازبرهه‌ای باورنکردنی در تاریخ معاصر ایران

سردار سپه که در ایام تاسوعا و عاشورا، گِل به سر می‌مالید و پیشاپیش عزاداران، با شمعی در دست، حرکت می‌کرد و به تعبیر آیت‌ا... بُدَلا، «مانند فرفره به همه جای هیئت سر می‌زد و سرکشی می‌کرد»، به تدریج و از سال ۱۳۰۷ هـ. ش به بعد، رویه خود را تغییر داد و از یک مدافع مذهب، به مخالف سرسخت اعتقادات دینی مردم تبدیل شد. بی‌تردید، این تغییر رویه یک‌شبه روی نداد و به احتمال زیاد، رضاشاه از ابتدای کار، چندان موافقتی با مذهب و به صورت ویژه، نفوذ روحانیت در جامعه مذهبی ایران، نداشت؛ ضمن این‌که، گروه مشاوران او، یعنی منورالفکر‌های عموماً وابسته به جریاناتی مانند فراماسونری و ازلی‌گری، نقشی عمده در هدایت این سیاست و نهادینه کردن آن در ذهن و فکر پهلوی اول داشتند؛ اقداماتی که برخی از مورخان، از آن با عنوان دست ناپیدای استعمار در دین‌زدایی عصر پهلوی یاد کرده‌اند.

آغاز محدودیت، برای عزاداران حسینی
برخی از مورخان معتقدند که اقدامات ضدمذهبی رضاشاه، پس از مسافرت وی به ترکیه و دیدار با آتاتورک آغاز شد؛ اما واقعیت این است که شاه، از مدت‌ها قبل، برنامه‌هایی برای حذف یا دست‌کم تضعیف مذهب در جامعه ایران، تدارک دیده بود؛ برنامه‌ای که بخش مهمی از آن، با هدف محدود کردن قدرت علما و کاستن از جایگاه اجتماعی آن ها، طراحی شد. نگاه پهلوی اول به مقوله عزاداری نیز، در همین زمینه تعریف شده بود؛ او در سال ۱۳۱۱ هـ. ش، دوسال قبل از سفر به ترکیه، محدودیت‌هایی در برگزاری عزاداری‌ها به وجود آورد. «مریت هاکس»، بانوی روزنامه‌نگار و جهانگردی که در همین سال، وارد ایران شد، در خاطرات خود تصریح می‌کند که «امسال شاه روز‌های تعطیل [ایام سوگواری محرم]را از چهار روز به سه روز تقلیل داده و از کار‌های فرعی و قدیمی مرسوم در دسته‌ها جلوگیری شده است.» تلاش‌هایی هم برای تغییر الگوی عزاداری و نزدیک کردن آن به سبک جلسات رسمی اروپایی انجام گرفت؛ از آن‌جمله در برخی نقاط، مردم مجبور بودند بسان نشستن در کلیسا، برای عزاداری روی صندلی بنشینند و به تدریج، تا سال ۱۳۱۴ هـ. ش، از تمام آن‌چه به عنوان عزاداری یا مراسم مذهبی در ایران شناخته می‌شد، اثری باقی نماند و سینه‌زنی به کلی ممنوع اعلام شد و حتی، طبق گزارش یرواند آبراهامیان، این محدودیت، به دیگر مراسم، مانند مراسم عید قربان که جنبه عزاداری هم نداشت، تعمیم داده شد. گزارش‌هایی که داود امینی در کتاب «چالش‌های روحانیت با رضاشاه» آورده‌است، نشان می‌دهد که طبق دستور پهلوی، مجالس عزاداری باید به صورت مختلط و بدون تفکیک فضای مردان و زنان، برگزار می‌شد.

ممنوعیت رسمی
ممنوعیت رسمی عزاداری در ایام محرم و صفر، در ۲۸ اسفند ۱۳۱۴ و طی یک بخشنامه محرمانه در وزارت داخله، به استانداران ابلاغ شد. رویکرد رضاشاه در این فقره نیز، مانند کشف حجاب و صد‌ها مورد دیگر، بی توجهی به سیستم قانون گذاری کشور بود؛ به دیگر سخن، مجلس با وجود فرمایشی بودن، هیچ قانونی را درباره منع عزاداری تصویب نکرد. این رویکرد، اوج روحیه دیکتاتورمآبی پهلوی اول را نشان می‌دهد. به تدریج و تا سال ۱۳۱۶، حتی تظاهر به عزادار بودن هم، تخلف و جرم تلقی می‌شد و مردم حق نداشتند در ایام محرم، از لباس مشکی یا پارچه سیاه، به هر شکلی، برای اظهار محنت خود، استفاده کنند.

نظمیه؛ بلای جان مردم عزادار
به دنبال دستور منع عزاداری، مأموران نظمیه به خود اجازه می‌دادند تا به هر خانه‌ای که صدای گریه و زاری در آن به گوش می‌رسید، وارد شوند؛ از آن‌جا که در مجالس تعزیه ایران، رسم بوده و هست که ضمن سوگواری برای متوفی، گریزی به واقعه کربلا و مصیبت جانکاه شهادت امام حسین (ع) نیز زده شود، مأموران نظمیه به جان مداحانی افتادند که در مجالس تعزیه خصوصی، مرثیه‌خوانی می‌کردند و تعداد زیادی از این افراد، به همراه صاحبان عزا، سر از زندان‌ها و بازداشتگاه‌های مخوف نظمیه درآوردند. حمید بصیرت‌منش در کتاب «علما و رژیم شاه»، به برخی از اقدامات توام با خشونت نظمیه‌چی‌ها اشاره می‌کند؛ اقداماتی مانند کتک‌زدن، تراشیدن محاسن با صورت خشک، استفاده از شلاق و درفش و زندان‌های چندماهه‌ای که در انتظار عزاداران حسینی بود. در تقابل با این رویکرد، مردم به برپایی مخفی مجالس تعزیه و عزاداری در ماه محرم رو آوردند. تکیه‌ها و حسینیه‌ها، توسط دولت تعطیل می‌شد یا کاربری دیگری پیدا می‌کرد، اما تجمع عزاداران در نقاط خلوت و بیرون شهر، همچنان ادامه می‌یافت. سالخوردگان مشهدی به یاد می‌آورند که حتی در این شهر مذهبی، روضه‌خوان‌ها به صورت مخفی به خانه‌ها آمد و شد می‌کردند و هنگام روضه‌خواندن، از مستمعان می‌خواستند که آرام گریه کنند تا صدا به گوش مأموران نظمیه نرسد. در گرگان که تکیه اصلی شهر، با تغییر کاربری، به شهرداری واگذار شده بود، مردم عزادار در ایام محرم، به باغ‌های اطراف شهر می‌رفتند و مراسم را آن‌جا برگزار می‌کردند؛ اقدامی که گاه با مداخله مأموران و ضرب و شتم شدید عزاداران توام می‌شد. در سال پایانی سلطنت رضاشاه، سخت‌گیری‌ها شدت پیدا کرد؛ کار از ممنوعیت عزاداری گذشت و به راه‌انداختن کارناوال شادی در ایام تاسوعا و عاشورا کشیده شد. حسین مکی در جلد نخست کتاب «تاریخ بیست ساله»، می‌نویسد: «در سال ۱۳۱۹، جشن با ایام تاسوعا و عاشورا مصادف گردید. در آن شب، عده‌ای از عمله طرب و فواحش، سوار بر کامیون‌های روباز، به رقص و پایکوبی در خیابان‌ها پرداختند.» به این ترتیب، نقشه پهلوی اول برای مقابله با عزاداری و مذهب جامعه ایرانی، ابعاد تازه‌ای به خود گرفت؛ رویکردی که البته، دوامی پیدا نکرد و با فرار و تبعید رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، مردم دوباره سنت گذشته خود را از سر گرفتند و طی چند دهه بعد، مجالس تعزیه سالار شهیدان (ع) به مکانی برای ابراز انزجار و مخالفت با رژیم پهلوی تبدیل شد.

ایران: افسانه و واقعیت؛ مریت هاکس؛ ترجمه: گروه ترجمه بنیاد پژوهش‌های اسلامی؛ انتشارات آستان قدس؛ مشهد؛ ۱۳۷۱
تاریخ بیست ساله؛ حسین مکی؛ انتشارات علمی؛ تهران؛ ۱۳۶۴
علما و رژیم شاه؛ حمید بصیرت منش؛ نشر عروج؛ تهران؛ ۱۳۷۸
ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان؛ ترجمه: احمد گل‌محمدی و ابراهیم فتاحی؛ نشر نی؛ تهران؛ ۱۳۸۹

منبع:خراسان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.