احمد بابایی شاعر اهل بیت (ع) در برنامه «مثبت اشک» حضور پیدا کرد.
حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، چهارمین قسمت برنامه گفتگومحور «مثبت اشک» با حضور احمد بابایی شاعر اهل بیت (ع) برگزار شد.
بابایی در این برنامه در مورد موضوعات متعددی از جمله مشکلات شاعران اهل بیت (ع) و وضعیت شعر آیینی صحبت کرده است.
گفتنی است؛ برنامه «مثبت اشک» یک گفتوگوی رو در روست که قرار است به شفافیت فضای مذهبی کشور کمک کند و ابهامات موجود در ذهن مخاطبان در این حوزه را با حضور یک میهمان شاخص، به صورت صریح بررسی کند.
مشروح این برنامه که در باشگاه خبرنگاران جوان با اجرای وحید قاسمی تولید میشود، هر روز در ایام محرم ساعت ۸ صبح روی سایت این مجموعه قرار میگیرد؛ لذا مخاطبان میتوانند با مراجعه به صفحه اول سایت باشگاه خبرنگاران جوان به نشانی www.yjc.ir به تماشای فیلم و بازخوانی متن آن بنشینند.
برای تماشای ویدئوی چهارمین قسمت این مجموعه اینجا را کلیک کنید؛ در غیر اینصورت، میتوانید متن کامل این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
مجری: بسم الله نور. خانمها، آقایان سلام. وقتتان بخیر. عزاداری هایتان قبول. قسمت دیگری از برنامه «مثبت اشک» را تقدیم حضور شما میکنیم. مهمان عزیز و دوست داشتنی این برنامه حاج احمد آقای بابایی هستند. احمد جان خیلی خوش آمدید.
بابایی: بسمالله الرحمن الرحیم، عرض سلام دارم خدمت شما حاج وحید عزیز. امیدوارم که لحظات خوبی را با هم داشته باشیم.
مجری: ان شاءالله که همینطور است؛ یک گفت و گوی خوب و دلچسب را با هم داریم. حاج احمد آقا چرا شاعر شدید؟
بابایی: مراودات خانوادگی با شاعران؛ به خصوص شاعران اردبیلی در این امر تاثیر گذاشت.
مجری: شما پدر محترمتان هم از روضه خوانهای اهل بیت هستند؟
بابایی: بله، ایشان بحمدالله در نوکری سیدالشهدا پیشکسوت هستند. مرحوم منزوی اردبیلی، انور اردبیلی، مرحوم یحیوی اردبیلی، مرحوم سعدی زمان تبریز، استاد کلامی و شاعران بزرگ روزگار مثل استاد سازگار، استاد انسانی هم در شاعر شدن ما بی تاثیر نبودند. در خانه ما بارها نام این افراد شنیده و شعرهایشان خوانده میشد. رفته رفته این تعلق خاطر در من به وجود آمد که اشعار این بزرگان را حفظ کنم. مانوس بودن با این شاعران ذهن آدم را تربیت میکند. اغلب دوستان شاعر ما هم قصه شان از خانواده شروع شده؛ خانوادهای که اهل روضه و گریه و اشک برای سیدالشهدا بوده اند.
مجری: حاج احمد آقا وضع شعر آیینی ما این روزها چگونه است؟
بابایی: حس درونی و نگاه من نسبت به شعر آیینی تا به امروز و روزگاری که ما در آن نفس میکشیم، راهبردی است. ماجرا این است که من آینده داستان را میبینم؛ اتفاقی که از چهل سال گذشته تا امروز افتاده و آنچه که امروز در دستان ماست، نشان دهنده اتفاقات بسیار روشنی در آینده است. اما اگر شعر آیینی امروز را بخواهم با ده سال قبل بسنجم، باید بگویم که وضعیت شعر آیینی ما نسبت به ده سال گذشته افت کرده است. البته میتوانیم بگوییم از نظر کمی رشد داشته و از نظر کیفی افت کرده است؛ اما اگر بخواهیم از سیر صعودی شعر آیینی امروز نسبت به ۴۰،۳۰ یا ۲۰ سال پیش بگوییم، خوشبختانه پیشرفت خوبی داشته ایم. امروز از جوانانی که دوسال از شعر گفتنشان نمیگذرد، شعرهای بسیار خوبی به نسبت سن شاعری و سن تقویمی آنها میشنویم.
مجری: استعدادهای خوبی هستند.
بابایی: بله، بله. استعدادهای فوق العاده خوبی هستند. بسیار نسبت به آینده این جوانان شاعر امیدوارم.
مجری: به نظر میرسد در دهه ۹۰ در رکود شعر آیینی هستیم؛ دهه هشتاد شعرهای ما با زحمت دوستان و بدون کمک تشکل و نهاد و سازمانهای حمایتی و خودجوش اوج گرفت و واقعاً دوستان کنج خانه خود کار میکردند.
بابایی: حاج وحید اگر بخواهیم جدی این موضوع را حلاجی کنیم، باید یک داده کاوی کنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاده است. ما تقریباً هم سن و سال هستیم و خوب درک میکنیم که از چه شرایطی گذر کردیم تا شعر آیینی در جامعه ادبی و مخاطب معمولی موضوع بشود. ما دورههای زیادی را گذراندیم و همانطور که اشاره کردید، هیچ پشتوانه حاکمیتی و دولتی نداشتیم. تنها کسی که دائما به ما کمک کرده یک نفر بیشتر نیست و همه میدانند که چه کسی است و همه ما هم میدانیم که شرمنده چه کسی هستیم که دست ولاییاش تا به امروز بر سر ما بوده است؛ اما آنچه که بر سر ما آمده این است که اکثراً دوستان دست از سر ما برداشته اند. ما بدون هیچ حمایت دولتی، در دهه هشتاد کاری کردیم که ارزشمندی و مطلوبیت شعر آیینی برای جامعه معلوم میشود؛ ولی از آن موقع که شعر آیینی صاحب پیدا میکند، انگار که بی صاحب میشود. شاعران امیدوار می شوند که عده ای هستند و آنها را حمایت می کنند اما ...
مجری: الان که همه بودجه دارند؟!
بابایی: ماجرا همین است، ای کاش بودجه نداشت؛ آن موقع که بودجه نداشت، منِ شاعر با اتکا به خود و داراییهای معرفتی و با چارچوبهای اندیشه خودم جلو میرفتم و دغدغههای خود را مد نظر قرار میدادم و شعر میگفتم؛ اما امروز جشنواره ها، موسسات، انجمنهای مختلف با ردیف بودجههای عجیب و غریب وجود دارد که همه آن را جمع کنیم، میبینیم بودجه هنگفتی دارند، اما نتیجه چه شده است؟! من امروز گریبان شاعر را نمیگیرم. در جلسهای بودیم که فکر میکنم حضرتعالی هم بودید؛ آقایی که مسئول هست و ردیف بودجه دارد، حرف میزد و به عبارتی یقه من و شما را میگرفت که چه کار کرده اید؟
جالب هم هست که این بودجهها از کجا تامین میشود؛ از همان شخصی که سالها دست ولایتش بر سر ماست. برای همین من هم در آن جلسه عرض کردم که من باید گریبان شما را بگیرم که بیا به من شاعر توضیح بده. شما که ردیف بودجه داری، باید توضیح بدهی که چه کردهای با این بودجه! امروز اگر افتی در شعر آیینی هست، حاصل این حرکات است.
امروز اگر از سرعت رشد فوقالعادهای که در دهه هشتاد در حوزه شعر آیینی داشتیم کاسته شده، من گریبان نهادهای دولتی و موسسات عجیب و غریبی که بی ربط و ذیربط گردنه های شعر را گرفتند، میگیرم. با شعر چه کرده اید که شاعران امروز انگیزه ندارند؛ شاعران فحلی (چیره دستی) که دهه هشتاد را به سرانجام رساندند و شعر آیینی را رشد دادند. امروز انگیزه شان مثل گذشته نیست. بله، قبول دارم که سن و سال هم تاثیر دارد، اما واقعیت قضیه این است که افرادی این انگیزهها را از بین بردند. این چه سیاست زدگی است که به هرجا میخورد، مفلوک میکند. وقتی اندیشههای کوتاه و کسانی که صاحب هیچ قدرت فرزانگی و خلاقیت نیستند و هنر نشناس به تمام معنا هستند، گردنه گیر مبادی شعری بشوند، حاصل و نتیجه همین وضع میشود.
مجری: شما یک شعر ماندگار خواندید خدمت حضرت آقا؛ شعری درباره مدافعان حرم که خیلی هم گل کرد. نمیخواهم در موردش صحبت کنم؛ چون خیلی مفصل در برنامههای دیگر در باره اش حرف زده شده است. نکتهای که میخواهم به آن بپردازم این است که آیا برای سرایش این شعر به شما خرده نگرفتند؟ چون این اتفاق برای خودم پیش آمده که کاری برای مدافعان حرم نوشتم و خیلی به من خرده گرفته شد. بعضی افراد به من گفتند خودت را وارد این مسائل نکن. این مسائل و جریانات از کجا نشئت میگیرد؟
بابایی: ما نمیتوانیم منشور روحانیت حضرت امام را فراموش کنیم. منشور روحانیت مربوط به سه یا چهار ماه قبل از رحلت حضرت امام است؛ ایشان ما را بلند و عزیز کرد و هیچوقت از یادمان نخواهد رفت.
امام مینالید و دائما گریه میکرد که خون دل خوردم از این گندمنمایان جوفروش؛ کسانی که ادعای مذهب دارند و از مذهب چیزی نمیدانند؛ کسانی که تصورات و موهومات خودشان را به جای دین اشاعه میدهند و دین خودساخته و خودخواسته خود را به خورد ملت میدهند. امام در آخرین لحظات عمرش از این افراد و جریانات مینالید و گریه میکرد. این جریان خیلی جریان خطرناک و خزنده و آرامی است.
مجری: امام در جریان شکل گیری انقلاب هم با این قشر خیلی روبرو بودند.
بابایی: بله، دائما درگیر بودند؛ رسماً امام در منشور روحانیت این را مینویسند که آنقدر که من خون دل از اینها خوردم، از ساواک نخوردم. دین ما یک مکتب پیچیده است؛ آدمهای ساده اصولا نمیتوانند این پیچیدگیها را درک کنند؛ به سهم خودشان و مقداری ساده اندیشانه از این دین را بر میدارند و بر مبنای همان قضاوت و حکم میکنند. این آدمها خطرناک هستند و اگر بر مسند امور هم بنشینند، خطرشان صدها برابر میشود. این انحرافی که عرض میکنم تا به امروز بوده است.
شاعر شیعی مسئول است؛ او در برابر هرگونه ظلمی که در جامعه میشود، مسئولیت دارد. بزرگترین ظلم هم ظلم به مکتب است. غالبا آدمهای ساده انگار و سهل اندیش و عافیت طلب، از دین به حداقلیترین موارد رضایت میدهند. اینها در مقابل هیچ ظلمی حاضر به فریاد زدن نیستند. در حالی که، تنها جایی که قرآن میگوید شما باید فریاد بزنید، جایی است که ظلم شده باشد. یکی از بزرگترین ظلمهایی که در روزگار ما شد، ظلمی بود که به مردم مظلوم شامات و عراق شد. آن قدر این مظلومیت آشکار و شفاف است که کتمان کردنش به این سادگیها از کسی برنمیآید؛ مگر اینکه انحراف عمیقی در کار باشد.
مجری: من حتی آن کاری که شما برای یمن گفتید را هم شنیدم؛ کار خوبی است اما باز هم بازخوردهای خاصی داشته است!
بابایی: همینطور است؛ در قرآن داریم که «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» هر کسی اهل جهاد شد، هدایت میشود؛ پس هدایت بعد از جهاد است. آنهایی که اهل جهاد نباشند، اهل هدایت نیستند. کسانی که میخواهند این جهاد را از دین بردارند و برای اینکه این دین پرچمش همیشه بالا باشد تلاش نکنند، غالبا گریبان کسانی را می گیرند که این پرچم را به دست دارند؛ خون دل میخورند؛ خونشان را فدای اسلام میکنند و به پای این مکتب میریزند. از اولیای خدا میپرسند مهمترین حربه شیطان برای اینکه یک مومن را متزلزل بکند، چیست؟ میفرمایند: مهمترین حربه شیطان استهزاست. این دقیقا شیوهای است که همین جریانات منحرف فکری به کار میبرند؛ مهمترین حربه آنها استهزاست.
مجری: احمد جان در نوشتهها و اشعارت چه در فضای مجازی و چه به صورت مکتوب، یکی از دغدغههای اصلی شما همین بحث به قول معروف شیعه انگلیسی و اسلام آمریکایی است که حضرت آقا مطرح کرده اند. می بینیم که از دل اینها جریان نفوذی به وجود میآید. چطور میتوانیم اینها را خنثی کنیم؟ اصلاً کار و وظیفه ماست و آیا از عهده اش بر میآییم؟
بابایی: شیعه انگلیسی همان قومی هستند که برای اینکه دچار شبهه و انکار و تردیدند، به حداقلیترین وجوه دین دست مییازند و به راحتی به جبهه سلطه سواری میدهند؛ ما با این جبهه خیلی درگیری ها خواهیم داشت. این قصه ادامه دارد و به نظرم هر روز پیچیدهتر خواهد شد. روایت داریم از امام صادق که ما هرچه به دولت آخرالزمانی حضرت موعود نزدیک میشویم، الزام تقیه شدیدتر میشود. تقیه دقیقاً نقطه مقابل اتفاقی است که شیعه انگلیسی آن را رقم میزند. هدف دشمن این است که شیعه را بی سلاح کند. سپر شیعیان امیر المومنین تقیه است، دشمن میخواهد این تقیه را از دست آنها بگیرد و یک اسلحه کندی دستشان بدهد به نام برپا کردن شعائر و یا هر گونه مطلب اختلاف برانگیز دیگر.
مجری: من اطلاع دارم که پنج شش کتاب شما هنوز مجوز نشر پیدا نکرده. علتش چیست؟ شما که یک شاعر ولایی و انقلابی هستید.
بابایی: این سوال یک سوال حیاتی است که اگر بخواهیم درباره اش حرف بزنیم، انگار زخم کهنه سر باز میکند. از شیعه انگلیسی حرف زدیم، از یک جریانات انحرافی حرف زدیم، از نفوذ حرف میزنیم؛ دغدغه پنج سالهای که حضرت آقا آن را فریاد و از ماهیت نفوذ حرف میزنند. همه میدانیم چه مشکلاتی در کشور هست؛ چه در بعد فرهنگی، چه اقتصادی، چه سیاسی و ... حتی کسی که کمترین بهره هوشی را دارد، خیلی از دردها را میداند و خیلی از راههای علاج را هم میداند، پس چرا مشکل حل و کاری انجام نمیشود؟ پنج کتاب احمد بابایی چاپ نشده است؛ من که در این فضا فحش خوردم و آزار و اذیت دیدم! البته هیچکدام از اینها نه تنها من و امثال من را خسته نمیکند؛ بلکه چاقوی ما را تیزتر هم میکند، ما برای همین آمدیم.
مجری: به هر حال، در دورهای هستیم که انقلاب و انقلابی گری هزینه دارد؛ هزینه زیادی هم دارد.
بابایی: بله؛ هزینه دارد، آبرو هم باید بدهیم. این دوره، دوره هزینه آبرو دادن است و بعد هزینه اقتصادی دادن. اینکه به واسطه انقلابی بودن، باید از نان و آب و غذا بیفتی و خیلی از مطامع دنیایی بر شما حرام بشود. این جریانی که اسمش را میگذارید شیعه گری، شیعه انگلیسی، حجتیه گری یا هر اسم دیگری، رسماً بر ضد شعارهای اصلی مکتب امام خمینی به اسم انقلابی بودن حرف میزند. این جریان آن طرف میدان است و من و شمایی که هنرمند و شاعریم و قرار بود برای مکتب شیعه شهید بشویم و نشدیم، آبرویمان را گذاشتیم. شعر میگوییم و امروز شعر ابزار نوکری ما برای سیدالشهدا و این خط سرخ محمد و آل محمد به تعبیر امام راحل است.
ببینیم که چه کسانی به اسم انقلابی بودن ماهیت طرز تفکر امام را دستشان گرفتند و به شدت انحرافی با آن برخورد میکنند؟! در ممیزیها فاجعههایی رخ میدهد. در این کشور کتابی چاپ میشود که ذاتاً ماهیت اروتیک دارد و به چاپ چندم هم میرسد! تبلیغ هم برای آن میشود. خیلی از این کتابها را کتابخانههای رسمی کشور و دولتی میخرند و تازه برایشان جلسه رونمایی هم برگزار میکنند! اما به شاعر عادی و انقلابی و مکتبی و شیعی که میرسند، سختگیریهایی میبینیم که این سختگیریها طبیعی نیست.
من با یک خبرگزاری مصاحبه میکردم؛ نگران بودند و فکر میکردند که این حرفها، حرفهای ضد انقلابی است؛ اما من نهایت حرف های انقلابی را میگفتم. من دارم از یک نفوذ به شما خبر میدهم. بیایید فاش کنیم و آبروی آنها را ببریم تا در معرض خطر باشند. شاعری هفت سال پیش در محضر حضرت آقا شعری بسیار زیبا برای شهدا خواند؛ شعری که خیلی زیباست. به طوری که اگر بخواهیم ده شعری که مردم در سالهای اخیر پسندیدند معرفی کنیم، شعر این بنده خدا در بین آنهاست. این آقا امروز کنار گذاشته شده؛ دلش خراش خورده و تمایل ندارد به سمت ما نگاه کند، در حالی که فطرت بسیار سالمی هم دارد. همین الان هم در حال کار کردن و شعر گفتن است، اما دیگر عرضه نمیکند. این اتفاقات حاصل تفکرات نفوذی کیست؟
در جامعهای که هزار هزار میلیارد اختلاس شده و به تعبیر آقای مدیری دیگر سرّ شدیم، آیا کسی باید بازداشت شود که شاعر است و قلم دستش است و با مظلومیت در فضای آیینی شعر میگوید؟! جالب است سازمانی که بودجه دولتی میگیرد، کسی را که در فضای غیر آیینی و ضد مذهب در این مملکت شعر میگوید، دعوت میکند و سفارش کار به او میدهد! امروز میبینیم که شعری میگویند و میخوانند برای شهدا که اصلاً یک ژانر جدید است.
مجری: اصلا این تحریف واقعی جنگ و انقلاب است. یعنی برخی می خواهند باور دهه هفتادی، هشتادی و دهه نودی را کاملا در مورد دفاع مقدس عوض کنند.
احمد بابایی: ببینید حساب دو دوتا چهارتاست؛ دشمن تحلیل و بررسی میکند. جامعه ما را جامعهای شناخته که چهل سال هرکاری کرد، قداست شهید برایش از بین نرفت. اما آنها خود را بروزرسانی کردند و حالا از ابزارها و راه های جدید استفاده میکنند. این زنگ خطر است که آهنگی توسط خوانندهای معلوم الحال خوانده می شود و میگوید دیگر به شهید فحش ندهید، برعکس بیایید و از شهید علیه جمهوری اسلامی استفاده کنید. شاعر این شعر را پیدا کنید که کیست و ببینید که پیش از این و در همین چند سال گذشته، با کجاها قرار داد بسته بود.
مجری: به اسم جذب، چه پولهایی که گرفته بود.
بابایی: سیصد و خردهای مصراع از یک کتاب من را حذف کردند! چه کنم آقا وحید کتابم را چاپ نمیکنند؟ دلم بشکند؟ چه کار کنم؟ من هنرمندم و احتمالاً روح لطیفی هم باید داشته باشم؛ اما ما زمختیم در این طور چیزها.
مجری: این کار و سخت گیری های نادرست را حتی با مفاهیم عاشورا انجام میدهند.
بابایی: بسیار فاجعه بارتر. آسیب شناسهایی که خودشان آسیب ماجرا هستند؛ آسیب شناسان و هنرمندانی که گلخانهای هستند، سطحی اند، قلابی و انقلابیهای سطحی هستند. واقعاً تعجب میکنم؛ من شعری سروده ام با این بیت که «سینه سنی و شیعه، سپر شیر خداست» و تا دلتان بخواهد از این شعرها گفته ام؛ آن وقت من و امثال من را متهم به چیزهای عجیب و غریب میکنند. جلوی انتشار کتاب «ای صاحب قبر بی نشانه» من را میگیرند، به این بهانه که به وحدت شیعه و سنی لطمه میزند! چه باید گفت؟ باید گریه کرد؛ این خودش یک روضه است؛ روضه مدرن است.
مجری: احمد جان، یکی از مهمانهای ما حاج حیدر آقای توکلی بود. یک سوال به رسم امانت از طرف ایشان از شما میپرسم. ایشان سوال داشتند و گفتند شما که شاعر خوبی هستید، چرا نوحه کار نمیکنید؟ حرف ایشان مبنایش این بود که وقتی شاعران کاری تولید نمیکنند، مداح مجبور است برود و شعری بخواند که در فضای مجازی زیاد می بینیم و سطحی است.
بابایی: آقا وحید من اصلاً شعر را با نوحه و به تعبیر امروزی به صورت سبکی شروع کردم. سالهای سال محرم که میشد، برای دهها مداح نوحه و زمینه میسرودم. اصلاً کارم این بود و جزو تعلقات خاطر من بوده و هست. من تنها چهار پنج سال است که کار مداحی و به تعبیری ملودیک نکرده ام.
مجری: من این انتقاد را از خیلی از مداحهای بزرگ شنیدم؛ نمیگویم که فراگیر است، ولی گاهی میبینیم که جلساتی با محتوای کم مایه ارائه میشود و آنها بلافاصله توپ را در زمین شاعران میاندازند و میگویند شاعرانی که مطرح و شناخته شده هستند، ورود نمیکنند که کار خوب بگویند و ما بتوانیم در مجالس و هیئات مذهبی بخوانیم.
بابایی: من خود را عرض میکنم و از بقیه اطلاع ندارم. من احساس کردم که شعر سبکی گفتن به شعر کلاسیک لطمه میزند؛ این برای کسانی که حرفهای کار میکنند، ملموس است. من هم بر مبنای اندرز بزرگان تمرکز خودم را در این سالهای اخیر بر شعر کلاسیک گذاشتم. تا چند سال پیش من شعر سبکی (نوحه) برای مداحان مختلفی چون آقای پناهی، حاج حسن خلج و ... میگفتم؛ حتی سعی من این بود که مثلا اگر برای حاج حسن خلج شعر مینویسم، فرهنگ حاج خلج در آن باشد و آن شعر با صدای ایشان بخواند.
مجری: خیلی هوشمندانه میخواستید تاثیر نگیرید، درست است؟
بابایی: به هر حال باید حواسم میبود که سبک خواندن و مخاطب مداحان با یکدیگر متفاوت است. ولی به جایی رسیدم که دیدم انگار بین آنالوگ و دیجیتال گیر کردم. باید تصمیم میگرفتم و در نهایت حدود پنج شش سال پیش، یکی از سختترین تصمیمات زندگی ام را گرفتم.
دلیل دیگر برای رهایی و فاصله گرفتن از شعر سبکی و نوحه، گذران زندگی بود. آنهایی که این حرف را میشنوند باید خجالت بکشند. در آن روزگار که من رسماً داشتم کار سبکی میکردم، گذران زندگی بسیار سخت بود. من میخواهم کار ارائه بدهم؛ در قاموس ما نیست که بخواهیم غیر از در خانه حضرت زهرا (س) دریوزگی بکنیم، اما زندگی ما هم باید بگذرد.
مجری: احمد جان! مردم ما را منتسب به اهل بیت (ع) میدانند؛ با خود میگویند نظام هوای ما را دارد و وضع زندگی ما خوب است. نمیدانند که ما هم مستأجریم و عین بقیه مردم درگیر مسائل اقتصادی، قسط و ... هستیم.
بابایی: خیلی خوب است که مردم اینها را بدانند؛ بدانند که من برای سرودن یک نوحه چقدر باید زمان صرف کنم و برای اینکه این نوحه ساخته بشود، چقدر باید مطالعه کنم؛ برای اینکه ملودی سالم ساخته شود، چه کار باید بکنم. یک شاعر و هنرمند، اصولا زندگی عادی اش با زندگی مردم متفاوت است. گاهی اوقات من شاعر که شما فکر میکنید اینقدر راحت ابیات را به هم میچسبانم، اگر بخواهم بروم به یک شرکت یا اداره، زبانم لکنت میگیرد. اصلا کار دنیا را بلد نیستم. این خوان کرم اهل بیت (ع) چگونه بود که شاعران را نگه میداشت و امروز متولیان چگونه با شاعران برخورد میکنند. نهادهایی که مسئولیت و ردیف بودجه دارند، چه کرده اند؟ بنده اگر دست از این کار (شعرسرایی نوحه) کشیدم، به این دلیل بود که زن و بچه من هم باید زندگی میداشتند، نه؟ من از آقایان منبری و حوزه میپرسم که آیا در حوزه تبلیغ توفیق شاعران کمتر از واعظان است؟
مجری: نه اتفاقا؛ حضرت آقا جمله معروفی دارند و میگویند گاهی یک بیت کار صد منبر را میکند.
احمد بابایی: بله، خب شما مسئولیتی حس نمیکنید در قبال شاعران؟ برخی میگویند که از کجا پول درآوردی که کجا خرج بکنی! من می گویم نیازی نیست که بگویی از کجا آوردی؛ شما بگو از کجا خرج کردی، تا من بگویم از کجا درآوردی.
مجری: میرسیم به حرف مقام معظم رهبری که شعر خیلی مظلوم است.
بابایی: خیلی؛ تعبیر کلام حضرت آقا این بود که شعر ثروت ملی است. مسئولان فرهنگی ما نمیدانم چقدر کتابهای ما را میخوانند. گاهی اوقات آقا وحید، مردم خیلی زیاد ما را دیدند و کتاب ما را خواندند؛ برخی من را میشناسند و در خیابان که میروم احترامهای عجیب و غریب از آنها میبینم که همه صدقه سر اهل بیت (ع) است. ولی مسئول فرهنگی مرتبط من را نمیشناسد؛ در حالی که اهل رسانه است و مسئولیت هنری هم دارد. نه فقط من که وحید قاسمی را هم نمیشناسد؛ حتی شناختی از حمیدرضا برقعی شاعر شهیر آیینی هم ندارد!
مجری: درد دل زیاد است؛ پایان برنامه است احمد جان، یک کار عاشورایی ما را مهمان کنی ممنون می شوم.
بابایی:
رحیم است و چه کرد دل شوره از زخم نمکدانش
غزل شد منزوی در سایه چشم غزالانش
اگر در کوچه عقل آبرو پیدا نشد بد نیست
دل دیوانهای دارم که گم شد در خیابانش
ز فرط تازگی زخم خدا را بی کفن دیدم
شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش
تصور کن که بیعت را شبی برداشت
یا باید جنون روزی شود یا دست گیرد فیض عصیانش
غمش وسعت دهد بر سفره رزاق بی منت
بخواند شش جهت را روضه در شش گوشه خوانش
تماشا میکنم از بین انگشتان بهشتش را
مباد انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش
غرورش یک سر و گردن ز شام و کوفه برتر بود
نخواهد دید چشم تیغ هم سر در گریبانش
جنابش آنچنان بالاست حس میکنم تنها
بگیرد دستهای ساقی شرمنده دامانش
به آن کشتی که باشد بادبانش کهنه پیراهن
گرفته دامنش اشک سکینه دست سکانش
نه تنها خون عشاقش به امر او چه کرد بر خاک
خبر دارم که بوده دشنمنش هم تحت فرمانش
به مهر مادرش سوگند آبش کرد بی آبی
دم شد شمشیر سیراب از حلقوم عطشانش
ببخشید غریبانه به نیزه تکیه داد و نام یاران برد
به هر آیینهای رو کرد غربت شد دو چندانش
عقیق از خون و درّ از اشک مقتل جمعه بازار است
دم عصری هیاهو بود و غارت گشت دکانش
مجری: نفس شما گرم، قلم شما و دم شما هم. ان شاء الله اربعین با هم کربلا باشیم.
بابایی: به حق زهرا (س). ان شاء الله.
انتهای پیام/