به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایرانایر با شناسه «IR655» از تهران به مقصد دوبی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ (۳ ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی) پس از توقف بین راهی در بندرعباس به سمت دوبی در حرکت بود که با شلیک موشک فینیکس حرارتی از ناو یواساس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا در ارتفاع ۱۲ هزار پایی بر فراز خلیج فارسسرنگون شد. در ادامه بهانه سی و یکمین سالگرد شلیک ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران و شهادت ۲۹۰ سرنشین به بررسی این مهم پرداخته ایم.
بیشتر بخوانید: اسناد بسیاری از نقض حقوق بشر آمریکایی علیه ایران وجود دارد
۱) در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، حدود چهارهزار تن مواد منفجره روی شهر «درسدن» آلمان رها شد و بیش از ۶۰۰ هزار نفر انسان را به کام مرگ فرو برد، به دستور رهبران متفقین؛ وینستون چرچیل و فرانکلین روزولت!
۲) در جریان جنگ جهانی دوم و در زمان ریاستجمهوری فرانکلین روزولت، افسران ارتش آمریکا اعضای بدن کارکنان خدماتی مرده ژاپنی را قطع میکردند و به عنوان غنیمت پیش خود نگه میداشتند. گزارش شده است که روزولت از یک نماینده کنگره یک نامه بازکن ساختهشده از بازوی یک ژاپنی هدیه گرفته بود!
۳) اعلامیه حقوق بشر یک معاهده بینالمللی است که اولینبار در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس و توسط «النور روزولت» همسر فرانکلین روزولت به تصویب رسید. برخی بر این باورند که این اعلامیه صورت بالغ «منشور آتلانتیک» است که در سال ۱۹۴۱ و در یک کشتی جنگی توسط چرچیل و روزولت پایه گذاشته شد. رهبرانی که خود از اولین ناقضان این حقوق بودهاند. تاریخ نشان میدهد که ایالات متحده، قبل و بعد از تصویب این معاهده هیچگاه به حقوق انسانی در عالم احترام نگذاشته و تا امروز هرجا که تجاوزی به حقوق ملتها شده، ردپایی از یانکیها وجود داشته است. از حمله نظامی به کوبا، پاناما، مکزیک و هائیتی تا بمباران ژاپن و لشکرکشی به ویتنام، افغانستان و عراق تنها گوشهای از نقض آشکار حقوق بشر توسط ایالات متحده است. علاوه بر اینها طرح کودتاهای رنگارنگ علیه نظامهای سیاسی مستقر در سراسر عالم، حمایت و تقویت اپوزیسیونهای داخلی کشورها به منظور ایجاد اغتشاش، برنامهریزیهای بلندمدت به منظور ایجاد اختلال فرهنگی در دنیا و وضع تحریمهای شدید اقتصادی علیه ملتهای مخالف با سیاستهای آمریکا اجزای یک طرح بزرگ امپریالیستی است که در کنار هم حقوق بشر آمریکایی را تشکیل میدهند. نکته طنزآلود ماجرا این است که در بسیاری از اقدامات مداخلهجویانه، آمریکا به بهانه حمایت از حقوق بشر مردم یک سرزمین را از حقوق اولیه انسانی محروم کرده و حیات آنها را به خطر انداخته است. با این مقدمه، آنچه در ادامه میخوانید، بخشهایی از نقض حقوق مردم ایران توسط آمریکا طی ۷۰ سال اخیر است که از ماهیت ضدبشری آنها پرده بر میدارد.
اراده مردم باید اساس حاکمیت دولت باشد؛ چنین ارادهای باید در انتخاباتی حقیقی و ادواری اعمال شود و مطابق حق رای عمومی باشد که حقی جهانی و برابر برای همه است. (بند سوم از ماده ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر) پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد و بازگشت محمدرضا پهلوی به تخت سلطنت، او در اولین ملاقات با کرمیت روزولت، رئیس بخش خاورمیانه سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) گفت: «من تاج و تخت را مدیون خداوند، ملتم و شخص شما هستم....» آن روزها روزولت علاوهبر مسئولیت رسمیاش، فرماندهی کودتای آژاکس را از طرف دولت آمریکا برعهده داشت که با همکاری دولت انگلستان به ثمر رسید.
ایالات متحده که از آغاز دهه ۲۰ شمسی با کنار گذاشتن رضا پهلوی و به تختنشاندن پسرش نفوذ خود در ایران را افزایش داده بود، مایل نبود با کنار رفتن محمدرضا و روی کار آمدن یک دولت ملی، منافع خود در ایران را از دست بدهد؛ بنابراین با اوج گرفتن نهضت ملی و خطر سقوط حکومت پهلوی، ایالات متحده مستقیما وارد عمل شد و با طرح یک کودتا، بسیاری از مردم عادی و رهبران نهضت ملی را به قتل رساند. در این رابطه در یکی از اسناد کشفشده از ساواک آمده است: «در مقاله مزبور ضمن اشاره به مرحوم سپهبد زاهدی نوشته شده است که سازمان سیا کمک کرد تا وی نخستوزیر شده و شاه را به ایران برگرداند.» این دخالت آشکار در حاکمیت یک کشور مستقل و جلوگیری از به ثمر رسیدن اراده مردم برای انتخاب نوع حکومت خود درحالی رقم خورد که آمریکا خود را مدافع حقوق بشر معرفی میکرد. اما این اقدام خلاف صریح مواد اعلامیه حقوق بشر است که در صدر مطلب ذکر شد. با اینکه کلیه اسناد و خاطرات موید این دخالت آشکار آمریکا به حریم خصوصی یک کشور است، اما ایالات متحده هیچگاه بهطور رسمی مسئولیت آن را نپذیرفت و حاضر به عذرخواهی و پرداخت غرامت نشد.
ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر: «هیچکس نباید مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار، یا تحت مجازات غیرانسانی یا رفتاری قرارگیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد.» پس از کودتای ۲۸ مرداد، محمدرضا پهلوی بیش از پیش خود را مدیون آمریکا میدید، از این رو نفوذ ایالات متحده در ایران به حداکثر رسید و دخالت آنها در امور کشور نیز -که پیش از این بیشتر سیاسی بود- به سایر حوزهها سرایت کرد. با مقدماتی که بلافاصله پس از پیروزی کودتا فراهم شد، در سال ۱۳۳۶، به پیشنهاد ایالات متحده، سازمان امنیت و اطلاعات کشور یا همان ساواک بهمنظور کشف توطئههای داخلی علیه شاه تاسیس شد. درباره نقش آمریکا در تاسیس این سازمان ویلیام سولیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران در کتاب خاطرات خود آورده است: «ماموران ساواک ابتدا دورههای تعلیماتی را در آمریکا میدیدند و بعدها اسرائیل هم به یکی از مراکز تعلیماتی ساواک تبدیل شد. تعلیماتی که داده میشد، علاوهبر آموزشهای عمومی پلیسی و اطلاعاتی، تعلیمات ویژه مبارزه با روشهای جاسوسی روسها و کشف رمزهای پیچیده جاسوسی آنها را نیز شامل میشد...» که این مورد اخیر همان آموزش انواع شکنجههاست که ساواک به خاطر انجام آن به سازمانی مخوف شهرت یافت. ساواک که با پیشنهاد آمریکا و به کمک او تاسیس شده بود در ادامه همواره مورد حمایت ایالات متحده نیز بود.
رهبران آمریکا نهتنها هیچگاه از اعمال شکنجههای وحشتناک توسط ماموران ساواک ابراز ناخرسندی نکردند، بلکه در موارد متعدد رفتارهای وحشیانه ماموران شاه را ستوده و آن را تایید کردند. از جمله پس از کشتارهای خونین و دستگیریهای بعد از حادثه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، مسئولان آمریکا از این سرکوب حمایت کرده و تظاهراتکنندگان را «عوامل ارتجاعی تحت رهبری روحانیت خواندند.»
این اظهارات و حمایتهای مکرر ایالات متحده از طرفی و عدم تمرکز ساواک بر مبارزه با کمونیسم-آنچنان که هدف تاسیس ساواک خوانده میشد- از طرف دیگر نشان میدهد که ایالات متحده هدفی جز سرکوب مردم ایران و دفاع از دیکتاتوری حاکم نداشت و از ابتدا دفاع از حقوق بشر نزد دولتمردان این سرزمین، بیش از یک شعار پوشالی نبود.
با اوجگیری موج انقلاب مردم ایران، برای رهبران ایالات متحده مسجل شد که عمر شاه بهعنوان یک بازیگر سیاسی و مجری اوامر آمریکا تمام شده و آنها اگر میخواهند همچنان در ایران حضور داشته باشند، باید صورت جدیدی از نظام سیاسی را در این کشور تدارک ببینند. از این رو یک ماه مانده به پیروزی انقلاب بختیار را مامور تشکیل کابینه کردند و شاه را به خروج از کشور فراخواندند. پس از این تا روزهای منتهی به پیروزی انقلاب تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا بختیار را برای مردم و امام خمینی، شخصی ملیگرا و وطندوست معرفی کنند که درصدد اصلاح امور و تغییر ساختار نظام به نفع مردم است. اما با توجه به ماهیت آشکار آمریکا، کسی زیر بار این حرف نرفت. رهبران ایالات متحده که خود را در شرف شکست میدیدند، با دیگر متحدان خود در منطقه «گوادلوپ» گرد آمدند و پس از رایزنی تصمیم گرفتند که در صورت شکست دولت نظامی ازهاری ارتش کودتایی خونین آغاز و رهبران اصلی و دهها هزار نفر از عناصر اصلی انقلاب را تصفیه کند. ژنرال هایزر آمریکایی مامور این کار شد. هایزر در کتاب خاطراتش هدف از ماموریت خود را ابلاغ پیام کارتر به ارتش ذکر کرده که طی آن ماموریت داشته سران ارتش را از حمایت رئیسجمهور آمریکا مطمئن سازد و آنها را برای انجام یک کودتای احتمالی در صورت زیر بار نرفتن رهبران انقلاب آماده کند. روز نهم بهمن ماه، با مشاهده تظاهرات پرشور مردم در میدان انقلاب، ژنرال هایزر به تیمسار قرهباغی دستور میدهد که به سمت تظاهرات کنندگان شلیک کنند و این نشان میدهد که کشتار دهها هزار نفر از مردم در روز نهم بهمن ۵۷ به دستور آمریکا بوده است. درنهایت قرار بود کودتایی با عنوان «کورتاژ» انجام شود که با تدبیر امام خمینی ناکام ماند و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.
ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در کتاب خاطراتش نوشته است: «سفارت آمریکا در تهران، فعالیت وسیع و پردامنهای داشت. تعداد کارکنان سفارت، به اضافه مامورینی که در قسمت نظامی کار میکردند، بالغ بر دوهزار نفر میشدند که با اعضای خانوادهشان به پنجهزار نفر میرسیدند. تعداد ایرانیان وابسته به سفارت هم به دوهزار نفر بالغ میشدند و نظارت مستمر بر کار همه آنها کار سادهای نبود. فعالیت این پرسنل وسیع، رشتههای متنوع و گوناگونی را شامل میشد.... علاوهبر اینها گروهی از ماموران جاسوسی هم که بیشتر با ایرانیها در ارتباط بودند، در میان پرسنل ما دیده میشدند.» این اعتراف صریح یک دیپلمات آمریکایی است درباره اینکه سفارت رسمی این کشور در ایران مشغول فعالیتهای جاسوسی بود. پس از تسخیر این سفارتخانه توسط دانشجویان ایرانی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ معلوم شد که بسیاری از اطلاعات محرمانه و مهم از طریق این سفارت به اطلاع رهبران غرب میرسد و زمینه سوءاستفاده را هم فراهم میسازد. مداخله غیرقانونی و ایجاد اخلال در امور یک حکومت مستقل طبعا نقض آشکار حقوق بشر است، در حالی که سرنوشت هر کشوری حریم قانونی مردم همان کشور است، معلوم نیست که ایالات متحده با چه مجوزی اخبار مربوط به مسائل داخلی ایران را در قالب گزارش به خارج از ایران منتقل میکرد و چرا هیچگاه پاسخگوی تبعات این اقدامات نبوده است. طبیعتا اطلاعاتی که از طریق سفارت آمریکا از ایران خارج میشد در اختیار بسیاری افراد قرار میگرفت که احتمالا صلاح مردم و کشور را نمیخواستند و از طریق این اطلاعات از کشور سوءاستفاده میکردند. بهعنوان مثال اسنادی از درون این سفارت کشف شده که نشان میدهد بخش عمدهای از اطلاعات نفتی کشور از طریق جاسوسان سفارت آمریکا استخراج و در قالب گزارش به بیرون از کشور منتقل شده است.
از عملیات مداخلهجویانه طبس و اقدامات متعدد رهبران آمریکا برای راهاندازی جنگ داخلی در ایران که بگذریم، حمایتهای همهجانبه ایالات متحده از رژیم بعث عراق در جریان جنگ تحمیلی، از مهمترین اقدامات ضد بشری آمریکاست. جنگی که توسط عراق به جمهوری اسلامی تحمیل شد و طی آن هزاران نفر از مردم ایران به شهادت رسیدند. درباره نقش آمریکا در آغاز جنگ میان دو کشور، روزنامه نیویورکتایمز در اردیبهشت ۱۳۵۹ نوشت: «دولت آمریکا پس از شکست عملیات طبس، در حال بررسی امکان اجرای سه طرح نظامی بسیار مهم است. طرحهای مزبور عبارتند از پیاده کردن نیروی نظامی در شهرهای بزرگ ایران، مینگذاری میدانهای نفتی یا بمباران پالایشگاههای ایران و حمله نظامی به ایران از طریق کشور ثالث.»
چند روز پس از شکست آخرین طرح آمریکا برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، برژینسکی مشاور امنیت ملی رئیسجمهور ایالات متحده به عراق سفر کرد و در دیداری با صدام، از جنگ او علیه ایران اعلام حمایت کرده و او را به این اقدام ترغیب کرد. پس از آغاز جنگ، آمریکا از طریق عربستان اطلاعات نظامی ایران را به رژیم بعث منتقل میکرد؛ اطلاعاتی که طی سالها جاسوسی در خاک ایران برای سوءاستفاده در چنین روزی کسب کرده بود. علاوهبر این آمریکا در طول ایام جنگ، میلیاردها دلار اسلحه و تجهیزات نظامی به عراق فروخت و از آن طرف هم ایران را از دریافت هر گونه کمک نظامی تحریم کرد. حملات شیمیایی متعدد رژیم بعث که صدها نفر از نیروهای ایرانی را آلوده کرد-بهطوری که تا امروز عوارض آن باقی است و جراحتهای دردناکی را به جان ایرانیها انداخت- با حمایتهای آمریکا تداوم یافت و واکنش جدی از سوی سازمان ملل به دنبال نداشت. از این جهت مسئولیت خون هزاران شهید و رنج هزاران مجروح ایرانی برعهده ایالات متحده است که هم آغازکننده یک جنگ نیابتی بود و هم در تمام هشت سال از رژیم بعث حمایت سیاسی و نظامی کرد.
به بهانه مینگذاری ناو ایران اجر، اوایل ۱۳۶۷ آمریکا به دو سکوی نفتی در ایران حمله کرد. عراق هم که عملا در جنگ شکست خورده بود، تلاش میکرد که پای آمریکا را به خلیج فارس باز و این تقابل را به یک جنگ بینالمللی تبدیل کند. در این راستا آمریکا برای دفاع از عراق وارد خلیج فارس شد و به رویارویی با کشتیهای ایرانی پرداخت. در جریان درگیریهای میان ایران و آمریکا در منطقه خلیج فارس، چهارم تیرماه ۱۳۶۷ هواپیمای مسافربری ایرباس ایرانی که فرودگاه بندرعباس را به مقصد دبی ترک کرده بود مورد هدف موشکهای ناو آمریکایی وینسنس قرار گرفت. هواپیمای مذکور با ۲۹۰ مسافر در ارتفاع ۱۴ هزارپایی متلاشی شد و از مسافران آن هیچ اثری باقی نماند. پس از این حادثه، فرمانده ناو آمریکایی اعلام کرد که به دنبال حفاظت از نیروهای خود دست به چنین اقدامی زده و اطلاع نداشته که این هواپیما مسافربری است؛ در حالی که اطلاع یافتن از این موضوع مستلزم یک اقدام ساده بود.
دولت وقت آمریکا با گذشت چند هفته از این حادثه گزارش ۵۳ صفحهای درباره این رویداد منتشر کرد که در آن تاکید شد کاپیتان و دیگر افسران وینسنس به درستی عمل کردند. همچنین «جورج بوش»، معاون رئیسجمهور آمریکا این اقدام ناو آمریکایی را «دفاع از خود» خواند و افزود: «من هرگز از جانب آمریکا عذرخواهی نخواهم کرد؛ من اهمیتی نمیدهم که واقعیت چیست. دولت آمریکا هرگز مسئولیت این حادثه را برعهده نمیگیرد و بابت آن عذرخواهی نمیکند.» با این حال چهار سال پس از این حادثه رئیس ستاد ارتش آمریکا در برنامهای رادیویی پذیرفت که وینسنس برخلاف ادعای برخی مقامات آمریکایی در زمان شلیک به هواپیمای ایرانی در آبهای ایران بوده است. اگر چه درباره چنین اقدامی قوانین آشکاری در رابطه با جنایات جنگی وجود دارد، اما سرانجام پس از گذشت چند سال، بر اثر ضعف جامعه بینالمللی پرونده این ماجرا بسته شده و دولت آمریکا تنها به پرداخت غرامت -که از نظر آنها بهای جان ۲۹۰ انسان محسوب میشود- محکوم شد.
بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران آغاز شد. اولین قدم، تحریم نفتی ایران بود که به واسطه آن فروش بیش از چهارمیلیون بشکه روزانه در ایران به کمتر از یک میلیون بشکه کاهش یافت. پس از آن در ایام جنگ تحمیلی تحریمهای آمریکا به حداکثر رسید و ایران تقریبا نمیتوانست هیچ معامله رسمی بینالمللیای داشته باشد. بهطوری که در حوزه غذا و دارو هم دچار مشکل شد. با شروع دهه ۷۰ و در زمان ریاستجمهوری بیل کلینتون این تحریمها تشدید شد و مجموعه محدودیتهایی با عنوان قانون داماتو در ایالات متحده تصویب و علیه ایران به اجرا درآمد. از آن زمان این تحریمها همواره تمدید شده و البته در دوره کنونی با عنوان «آیسا» شناخته میشود. اگر حق حیات را اولین و بدیهیترین حق یک انسان در نظر بگیریم در تمام این سالها بر اثر تحریمهای آمریکا، بسیاری از مردم ایران از مواد اولیه غذایی و دارو محروم بودهاند. داروهایی که در خارج از ایران تولید میشوند و برای بسیاری نقش غذا را بازی میکنند و اگر بیمار نتواند آن را تهیه کند، بیشتر از چند روز زنده نمیماند. این را بگذارید در کنار وضعیت معیشت مردم که بخشی از آن به خاطر تحریمهای شدید اقتصادی، بازرگانی و بانکی آمریکاست که هر گونه کسبوکار و تجارت را مختل کرده است. همه اینها در حالی است که آمریکا و جامعه بینالملل ادعا میکنند که نگران وضعیت حقوق بشر در ایران هستند! دولتی که خود بزرگترین ناقض حقوق بشر است و در دشمنی با مردم ایران هیچچیز کم نمیگذارد، چطور حامی حقوق بشر است مشخص نیست. دریغ کردن غذا و دارو از مردم یک کشور با کدام ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشری که ایالات متحده از بانیان اصلی آن بوده مطابقت دارد؟
در طول چهاردهه گذشته، مقامات آمریکایی بارها به طرق مختلف نشان دادهاند که دنبال براندازی نظام سیاسی از راه حمایت از اپوزیسیونهای داخلی و استفاده از تجزیهطلبی و اغتشاشات داخلی ایران هستند. حمایت مالی و سیاسی از منافقین (سازمان مجاهدین خلق)، پشتیبانی از سلطنتطلبان خارجنشین، ابراز خرسندی از روی کار آمدن اصلاحطلبان داخلی، حمایت از اعتراضات سال ۷۸، پشتیبانی از ساختارشکنیهای مجلس ششم، حمایت و تقویت جنبش سبز در ایران، پشتیبانی از اعتراضات دیماه ۹۶ و بهطور کلی ذوقزدگی از اعتراضات و تجمعات داخلی مجموعه مواردی است که نشان میدهد آمریکا به دنبال براندازی جمهوری اسلامی است. توجه به موارد مذکور نشان میدهد که وجه مشترک همه گزینهها بر هم زدن آرامش و امنیت یک ملت است که برای مقامات آمریکایی اهمیت چندانی ندارد. آنها حتی بر سر این موضوع که چه کسی از اغتشاشات حمایت بیشتری کرده است رقابت انتخاباتی میکنند.
در سال ۲۰۱۶ نقد ترامپ به اوباما این بود که وی آنگونه که باید از اغتشاشات و آشوبگریهای سال ۸۸ حمایت نکرده است. به همین دلیل هم او در طول این سه سال در حمایت از ناآرامیهای داخل ایران سنگتمام گذاشته و در این حوزه جدا برنامهریزی کرده است. از این جهت، موضع ایالات متحده در نسبت با ناآرامیها، آشوبها و نیروهای مخالف جمهوری اسلامی تنها حمایت منفعلانه نیست، بلکه آنها برای این منظور ردیف بودجه اقتصادی دارند و در بسیاری موارد به صورت فعال جریانسازی میکنند، چنانکه درباره اعتراضات دیماه ۹۶ ظاهرا موضوع از این قرار است. پیشتر نیز «مک مستر»، مشاور امنیت ملی آمریکا صراحتا اعلام کرده بود که حمایتهای ایالات متحده از تحرکات تخریبی در ایران فراتر از حمایت زبانی است و واشنگتن حمایتهای دیگری را از این تحرکات به عمل میآورد؛ بنابراین مساله براندازی نیز یکی دیگر از مصادیق مهمی است که ماهیت ضدبشری آمریکا را نشان میدهد.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/