من که تو را خوب می شناسم نمی توانم اینهمه بی سیرتی را تحمل کنم.

به گزارش وب گردی باشگاه خبرنگاران، در ادامه سلسله نامه های یکی از دوستان محمد نوری زاد به وی هشتمین نامه وی در اختیار پایگاه خبری تحلیل ندای انقلاب قرار گرفته است. متن کامل این نامه به شرح زیر است:

بسمه تعالی
من ، تو و دادگاه عدل علی (ع)
آقای نوری زاد مجدداً سلاماً
بی مقدمه بگویم ، قرار نشده دوباره با عصبانیت قلم فرسائی کنی ، در چند نامۀ قبلی ات به نصایح من گوش کرده بودی و کمی ازفحش و ناسزا در نامه هایت کاسته بودی نمی دانم دوباره چه اتفاقی افتاده که در نامه اخیرت افسار قلمت همچون افسار خودت گسیخته، گرچه که هر چند سطر یک بار از کلمه گرامی استفاده می کنی تا فحشهای چارواداریت را تحت الشعاع قرار دهی ،که به نظرم این توهین به طرفداران و دوستانت است و در واقع شعور ایشان را نادیده گرفته ای، بگذریم.
می خواستم اگر اجازه دهید من هم در سفر خیالی شما حضور داشته باشم و در دادگاهی که شما شاکی آن هستی بعنوان ناظر حضور داشته باشم و از نگاه خودم آن دادگاه را توصیف کنم، اشکالی که ندارد ؟ حتماً جواب آزاد منشی ! مثل تو مثبت است .
و اینک این من ، تو و دادگاه عدل علی (ع)
به اینجا می رسیم که تو به عنوان شاکی اوّلین اتهام خود را اینگونه مطرح می کنی « شفاف نبودن مواضع پولی امیرالمؤمنین»
من که تو را خوب می شناسم نمی توانم اینهمه بی سیرتی را تحمل کنم و از آنجائی که کم صبر هم هستم مثل فنر از جای خود برمی خیزم در حالی که خود امیرالمؤمنین علی (ع) آرام و با وقار نشسته و نگاه عاقل اندر سفیه به تو و آنهمه دریدگی و نمک نشناسیت افکنده و با لبخند همیشگی خود شکلکهای تورا نظاره می کند و اصلاً به خاطر عفو تو پس از آن غلط کردم نامه ات انتظار نمک شناسی ازمثل توئی ندارد او به سیرۀ جدش رسول خدا عمل کرده پس پشیمان نیست مگر وقتی رسول خدا کفار مکه را آزاد کرد و فرمود ، اذهبوانتم الطلقا پشیمان شد هر چند که آن بزرگوار می دانست امثال ابوسفیان از روی ترس طلب عفو کرده اند و بزودی پیمان خواهند شکست امّا علم به آیندۀ منافقی چون ابوسفیان در اقیانوس سعه صدر پیامبر (ص) مانع از غواصی سگ ماهی ها نیز نمی شود.
امّا امثال من تحمل نداریم من برمی خیزم و از قاضی اجازه می خواهم که سخنی بگویم او اجازه نمی دهد امّا من اعتنا نمی کنم چون مظلومیت و وقار مولایم بر رسوائی و دریدگی و بی سیرتی تو از دیگر سو، عنان صبر از کفم ربود ، فریاد می زنم ، نمک به حرام تو اوّل بگو پول خرید منزل میلیاردی ات در فرمانیه را از کجا آورده ای قاضی که تلاش می کند مرا ساکت کند، وقتی اسم فرمانیه را می شنود با تعجب می پرسد: فرمانیه دیگر کجاست؟ من یک لحظه فراموش کرده بودم در سیر تاریخی و روحانی قرار داریم پاسخ می دهم از خود نامردش بپرسید!
بالاخره مأمورین ساکتم می کنند.
اتهام دوّم مطرح می شود ، آسیب رسیدن به ذخائر انسانی و اعتباری و .... و اینکه در زمان رهبری وی اسلام از هر زمان دیگر خوار و خفیف تر شده و ایران در جدولهای خفت جهانی به مراتب بالائی دست یافته است .
باز هم من تحمل نمی کنم و از جای خود می جهم و فریاد می زنم ، ای یهودی مرام اوّلاً اسلام به تو چه ربطی دارد ثانیاً واقعاً این سخن از روی جهل تو است و نه غرض ،و می خواهی عیار عزت اسلام در جهان را در زمان زعامت مولایمان علی بسنجی چشمان کورت را باز کن، بیداری اسلامی را ببین ، گوشت را باز کن سخن دوست و دشمن را در مورد اسلام و زعامت مولایمان بشنو، من که می دانم تو هم جزو مأموران حقیر معاویه هستی که از شام آمده ای تا به روی خورشید خاک بپاشی به زعم اینکه نور خورشید را خاموش سازی ، این شیوۀ معاویه بوده و هست که علی را ترور شخصیت کند هر چند که امثال من کم صبر از این حرامزادگیها و نمک نشناسیها به خروش می آئیم امّا این خود راز بزرگی در نهان دارد و آن را از عظمت مولایمان علی است که اینچنین مانند کوه با صلابت ایستاده و هزاران مگس نجاست خواری چون تو در دامنۀ آن وز وز کنان روزی می خورند ، مردک بی شرف تو چگونه حکومت علی را ظالمانه می خوانی و خواهان حسابرسی اموال تحت امر ایشان هستی و در عین حال دختر و دامادت قرارداد میلیاردی با وزارت ارشاد حکومت علی بسته اند و به چپاول بیت المال مشغولند و خوب از پدرشان آموخته اند که چگونه میتوان هم ژست آزادگی به خود گرفت و هم بی سرو صدا به چپاول بیت المال مشغول بود مگر نه اینکه تو نیز ۶ میلیارد تومان پول بی زبان بیت المال را از سپاه گرفتی تا فیلمی در راستای اهداف انقلاب تولید کنی ولی تنها با ۲۰۰ میلیون فیلم مسخره ای به نام چهل سرباز تحویل دادی و زمانی که نوبت حسابرسی به میان آمد دعوای سیاسی راه انداختی تا موضوع را ماست مالی کنی و بعد با مابقی آن منزل جدیدت در فرمانیه را خریداری کردی بازهم قاضی عصبانی شد و به من دستور داد تا ساکت شوم والاّ مرا از دادگاه بیرون خواهد کرد. می نشینم تا اینکه اتهام سوم قرائت می شود.
رواج فضای امنیتی و رعب و وحشت در کشور توسط دستگاههای تحت امر ایشان، من می خواهم دوباره برخیزم که ناگهان خانمی بر می خیزد واجازه سخن گفتن می خواهد چقدر چهره او آشناست ، خدایا من او را کجا دیده ام ؟ ناگهان به یاد می آورم ، بله او خانم دکتر است همان خانم محترم الهیه نشین ، گمان می کنم می خواهد از تو دفاع کند، منتظرم که اگر چنین کرد پاسخ او را نیز بدهم امّا در کمال تعجب او نیز لب به افشاء ماهیت تو می گشاید.
جناب قاضی من یکی از همسران این مرد یهودی مرام هستم ، شاید شرط همسری ایجاب می کرد که حداقل سکوت کنم امّا مظلومیت ، سکوت و صلابت امیرمؤمنان علی(ع) وجدانم را بیدار کرد تابه حق شهادت دهم که حداقل در مورد همسرم این اتهام به حکومت علی وارد نیست . من همین قدر به شما بگویم که او در مدت بازداشت خود یک هفته درمیان شبهای جمعه پیش من می آمد و من به او می گفتم، این چه زندانی است که تو هر وقت اراده می کنی به مرخصی می آئی ، من شهادت می دهم که او همیشه از برخورد خوب زندانبانها می گفت حالا نمی دانم که چه شده اینچنین دروغ پردازی می کند در دلم به آزادگی این خانم محترم درود می فرستم
دادگاه ادامه می یابد .
اتهام چهارم : سرعت گرفتن فرار مغزها و .....
از جا بر می خیزم ، قاضی فریاد می زند: بنشین ، می گویم : جناب قاضی اینبار می خواهم در تأئید او سخن بگویم ، قاضی به خاطر کنجکاوی اجازه می دهد که من سخن بگویم جناب قاضی من چند تن از مغزهای فراری را می شناسم، یکی از ایشان عطاالله مهاجرانی است که علت فرار او رسوائی اخلاقی او بود.
درست مثل همین مردک یهودی مرام که ...... حرفم را خوردم وادامه دادم، مغز دوّم اکبر گنجی است همون که روزگاری با زنجیر و اسید در خیابانهای تهران دختران و پسران جوان را مورد آسیب قرار می داد تنها به جرم پوشیدن لباس آستین کوتاه و امروز کارش به جائی رسیده که منکر امام زمان شده است .
مغز سوّم شخصی است بنام محسن سازگارا که او اوّلین نامه نگاریها را با مولایمان شروع کرد او نیز در نامه ها یش ادعا کرده بود جیبش را بسته و دهانش را باز کرده برای همین از کسی نمی ترسید، یکی از آشنایان وی در نامه ای ماهیت پلید او را افشاء و دروغش را برملا کرد و پرده از سرمایه ها، ویلاها و شرکتهای او برداشت و گفت : خیلی هم جیبتان بسته نبوده و بااین نامه او خفه شد و بعد هم از کشور فرار کرد . او کسی است که در سال۶۰ به اتهام دست داشتن در قتل شهید رجائی ۲ ماه به زندان رفت و در آستانۀ اعدام دوستان نفوذی اش در حاکمیّت با نامه های تهدید آمیز خود به امام خمینی خواستار مختومه شدن پرونده ۸ شهریور شدند و امام نیز به خاطر شرائط جنگی به درستی مصلحت اندیشی کرد و دستور مختومه شدن پرونده راصادرنمود چرا که آن مرد الهی بصیرت علوی ونافذ خود می دید که اگر اصرار بر ادامۀ رسیدگی به پرونده راداشته باشد، کشور در حال جنگ دچار گسست در داخل خواهد شد.
می خواهم اسامی دیگری را بگویم که قاضی اجازه نمی دهد .
اتهام ۵ قرائت می شود : حاشیه رفتن قانون....
ناگهان یکی ازحضارفریاد می زند : یک مورد راباز گو کن.
اتهام ششم: اتهام دزدی به سپاه و اطلاعات است
اینجا خود قاضی می پرسد: یک مورد را بیان کن .
و تو طبق معمول لال می شوی و ازگفتن حتی یک مورد باز می مانی .
من ازفرصت لالمونی تو استفاده می کنم و فریاد می زنم:تا حالا ازدزدان سپاه! چقدر پول گرفته ای؟
در این لحظه دیگر نمی توانی غیظ خود را از ، من بیش از این پنهان داری برمی خیزی و رو به من فریاد می زنی خفه شو به تو چه ربطی دارد گرفتم که گرفتم نوش جانم چرا نمی گذاری درمنزل جدید مان آب خوش ازگلویمان پائین برود ما می خواستیم ازحرام خوری لذت ببریم تو با افشا گریهایت زهر مارمان کردی !
اتهام هفتم: فرو شدن کشور به دامان حادثه های آسیب زا...
در تمام این مدت اعضاء هیئت منصفه که همانا مردم فهیم و با غیرت ایران اسلامی هستند فقط لبخند می زدند و با نگاهی پر از عطوت و ترحم می خواهند به تو حالی کنند که ما تو را درک می کنیم، به هر دری زدی که مشهور شوی نشد به جناب بواله الزمزم تأسی کردی تا مشهور شوی، اشکالی ندارد در این دنیا همه باید عرض خود را برسند مگس، شغال، خوک، سگ و همۀ حیوانات حتی میمونها هم با شکلک در آوردن می خواهند ابراز وجود کنند این هم در نوع خود زیباست حداقل موجب مسرت خاطر انسانها می شوند .
در اینجا یکی از حضار بر می خیزد و در حمایت از تو لب به سخن می گشاید : جناب قاضی من نیز شهادت می دهم که علی (ع) باعث حادثه های آسیب زای زیادی شده است و جناب نوری الزائد راست می گوید.
تو ازاینکه آن شخص نامت را اشتباه تلفظ کرده عصبانی می شوی و با پرخاشی خطاب به او می گوئی نوری زاد، قاضی خطاب به آن شخص می گوید: تو که هستی که شهادت به حقانیت شاکی می دهی؟آن شخص خود را معرفی می کند: من اشعث بن قیس هستم ناگهان دادگاه مانند بمب از خنده حضار منفجر می شود یکی می گوید: به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم، دیگری فریاد زد خفه شو مردک منافق آشوب طلب و فتنه گر تو حادثه سازی یا علی(ع) ؟!
امّا من در آن هیاهو نگاهم به توست که دندانهایت را از عصبانیت به هم می فشری و معلوم است که ازبانگ این خروس بی محل چقدر عصبانی هستی، همراهی و حمایت اشعث از تو، دست تو را رو کرده و باید هم عصبانی باشی.
اتهام هشتم: مجلس خبرگان را بی خاصیت خواندن و نظارت استصوابی را مانع حضور علمای آزاده امّا مخالف دانستن و ...
بازهم حامی دیگری پیدا می کنی یک شیخ کهنسال بر می خیزد و حرف تو را تأئید می کند خدایا من او رامی شناسم، آری درست است اوشیخ حسینعلی منتظری است شیخ دیگری هم در حمایت از تو بر می خیزد چهره او نیز آشناست بعد از کمی تأمل در می یابم که او همان شیخ فرنگی یعنی محسن کدیور است ، یک شیخ جوان نیز به آنها اضافه می شود او را نمی شناسم تا اینکه قاضی نام او را سؤال می کند و او خود را معرفی می کند: من اکبر گودرزیم، ناگهان حضار یکصدا فریاد می زنند لعن علی المنافق لعن علی المنافق، قاضی از حضار می خواهد که ساکت شوند و دستور می دهد که اکبر گودرزی قاتل شهید مطهری را از دادگاه بیرون کنند . امّا قبل از خروج من از او سؤال می کنم: آقای گودرزی چه چیزی تو را به اینجا کشانده که ازاین یهودی حمایت کنی او جواب می دهد: تفسیر به رأی او از قرآن خوشحالم کرد پس از گذشت ۳۰ سال از اعدام من کسی پیدا شد که راه مرا می پیماید .
اتهام نهم: رواج سانسور شدید...
ناگهان بار دیگر صدای خنده حضاربلند می شود و در هیاهوی خنده یکی فریاد می زند مانند سانسور نامه های تو نه ؟!
اتهام دهم:حقیر کردن ایرانیان در سطوح مختلف چه در داخل و چه خارج...
دادگاه دیدنی می شود جمعی ازحضار فریاد می زنند ما ایرانیان خارج از کشور هستیم در هیچ زمانی در طول زندگیمان در خارج از کشور ازچنین عزّت و سربلندی برخوردار نبوده ایم مگر ندیده ای ملّتهای اروپا و آمریکا راکه با الگوگیری از ملّت ایران امروز بیدار شده اند، مگر در جنبش وال استریت عکس مولایمان علی را روی دستان مردم معترض آمریکا ندیدی ؟ پس لطفاً در چیزی که علم نداری حرف نزن.
یازده: مربوط می شود به عدم استقلال دستگاه قضا و مجلس.
بار دیگر یکی ازحضار به حمایت از تو بر می خیزد و او کسی نیست جز شریح قاضی و چون حضار او را میشناسند قبل از اینکه حرفی بزند با هو کردن او را مجبور می کنند که سرجای خود بنشیند.
من بر می خیزم و بعد ازساعتی سکوت لب به سخن می گشایم:
بله آقای قاضی اگر دستگاه قضا و مجلس در مقابل توطئه منافقین و فتنۀ آمریکائی سال ۸۸ که آسیبهای مادی و معنوی فراوانی به کشور وارد کرد سکوت می کردند و دروغگویان و فتنه گران را آزاد می گذاشت آنگاه از نظر این یهودی دستگاه قضا و مجلس استقلال داشتند.
اتهام دوازدهم: تربیت و گسیل اوباشان مذهبی به در خانه شخصیتها و علمای معترض و ...
یک حامی دیگر بر می خیزد ،تو را تأئید می کند و ادعا می کند که او خود از آسیب دیدگان است . قاضی از او می خواهد که خود را معرفی کند او خود را معرفی می کند : من شیخ مهدی کروبی هستم ، ناگهان ولوله ای بپا می شود عده ای از خنده روده بُر می شوند و روی زمین ولو می شوند .
قاضی به زحمت دادگاه را آرام می کند.
پس از آرام شدن دادگاه مادری بر می خیزد و می گوید آقای قاضی من مادر شهید نوجوان غلام کبیری هستم همان کسی که به دست اوباش واقعی به شهادت رسید عده ای اوباش با سربند و مچ بند سبز او را در میدان کاج سعادت آباد با ماشین خود له کردند من از این آقای کروبی می پرسم اوباش آنهایند که پسر ۱۸ سالۀ مرا تنها به جرم انجام وظیفه و دفاع از انقلاب به خاک و خون کشیدند یا کسانی که از سر غیرت حداقل کاری را که می توانستند به عنوان اعتراض به شما انجام دهند ابراز نمودند.
هنوز سخن مادر شهید غلام کبیری تمام نشده که مرد جوانی بر می خیزد آقای قاضی من می خواهم از این دو نفر بپرسم آیا اوباش کسانی هستند که با وجود خشم و نفرت از امثال کروبی تنهابه یک شعار خشک خالی اکتفا می کنند یا کسانی که در خیابان آزادی چادر ازسر زنها می کشیدند؟ آیا اوباش کسانی هستند که تلاش کردند از آتش زدن مسجد لولاگرتوسط اوباش جلوگیری کنند یا کسانی که مسجد لولاگر ، حوزۀ ۱۷ علی بن ابیطالب، صدها بانک و صدها خودرو را به آتش کشیدند؟ آقای قاضی او باش کسانی هستند که توهین به سیدالشهداء را تحمل نکردند و در ۹ دی تمام خیابانهای ایران را با حضور خود پر کردند یا کسانی که مانند شغال در نبود مردم به خیابانها ریختند و پرچمهای عزای سالار شهیدان رابه آتش کشیدند؟
اتهام سیزده: خنده دار شدن اصل انسانی ممنوعیت ورود به حریم خصوصی مردمان و .....
من برخاستم: آقای قاضی این مرد یهودی قصد داشت در باغ پدری اش بصورت غیر قانونی فیلمی مملو از دروغ علیه نظام جمهوری اسلامی بسازد که فیلمنامه آن را پسر آمریکائی اش ابوذر نوشته بود و با مأموریت هالیوود به ایران آمده بود تا با نقش آفرینی پدرش فیلم سفارش هالیوود را بسازد و با خود ببرد و تحویل اربابانش بدهد که مأموران تیز بین اطلاعاتی مانع این کار شدند، حال این مرد یهودی از اینکه جلوی خیانت او را گرفته اند عصبانی است، شما خود قضاوت کنید کار آن مأموران غیر قانونی است یا کار این یهودی؟
اتهام چهاردهم: کشته شدن دهها نفر ازمنتقدان توسط دستگاههای تحت امر ایشان و احاله این قتل ها به صهیونیستها...
قاضی سؤال کرد: یک نفراز این کشته ها را نام ببر و باز تو مانند خر در گل فرو ماندی و نتوانستی حتی یک نفر را نام ببری .
اتهام پانزدهم: در مورد توزیع سوختهای غیر استاندارد و مرگ هزاران نفر به خاطر آن بود .
یک استاد دانشگاه که در دادگاه حاضر بود برخاست و گفت: آقای نوری زاد لطفاً در مورد آنچه که ادعا کردید توضیح علمی دهید تا حضار متوجه شوند سوخت استاندارد و غیر استاندارد چیست و چگونه باعث مرگ انسانها می شود در ضمن نام فقط یک نفر را که بخاطر سوخت غیر استاندارد فوت کرده را ببر.
و اینبارنیزتو پاسخت فقط سکوت بود و سردرگمی، گمان نمی کردی که اینگونه از تو مصداق بخواهند و بی سوادی تو معلوم شود.
اتهام شانزدهم: در مورد آگاهی ایشان از زندانی کردن و شکنجه معترضان سیاسی و .....
بازقاضی خود پرسید: یکی از کسانی که شکنجه شده و نوع شکنجه او را بیان کن، باز هم داستان خر در گل فرومانده تکرار شد.
اتهام هفدهم و آخر: سلب حق قانونی راهپیمائی معترضانه از مردم...
مادر ۵ شهید برخاست و با صدای لرزان گفت: ای مرد یهودی خجالت نمی کشی کدام سلب حق قانونی؟ آیا تو در ۹ دی خواب بودی یا مرده بودی و ندیدی که ۵۰ ملیون نفر در سراسر کشور به خیابانها آمدند و حق خود را مطالبه کردند، آیا منظور تو از مردم معترض اوباشی است که به بهانۀ راهپیمائی آرام به پایگاه بسیج و مسجد حمله می کنند و چادر از سر زنان مؤمنه می کشند و در ماه رمضان و روز قدس بصورت علنی روزه خواری می کنند و در روز عاشورا پرچم سیدالشهداء را آتش می زند.
دادگاه پایان می یابد و تو سرافکنده و شگفت خورده در جای خود میخ کوب می شوی تا مردم از دادگاه خارج شوند مولایمان که در طول دادگاه فقط سکوت کرد و لبخند زد برمی خیزد و بازهم کریمانه دست نوازش بر سر تو می کشد و آرام در گوشت می گوید عیبی ندارد خجالت نکش برو توبه کن که خدا توبه پذیر است مهم نیست که به من و به نظام جمهوری اسلامی چه خیانتی کرده ای به فکر آخرت خودت باش این نظام مستحکم تر از آن است که هزاران نفر امثال تو و بزرگتر از تو بتوانند گردی بر دامن آن بنشانند برو توبه کن تا فرصت را از دست نداده ای./س

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار