۳۲ سال میگذرد و نفس کشیدن در سردشت هنوز برای عده‌ای سخت و جانکاه است.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از ارومیه ، صدایم را می‌شنوی؟! آری تویی که داری از روی این چند سطر کوتاه با سرعت عبور میکنی! صدایم کمی گرفته است ببخش! نزدیک شو! نترس این تاول‌های آبدار وسرخ واگیردار نیستند این‌ها یادگار یک جنایت اند! سندی است بر توحش نسل بشر!

مبادا از چشمان، چون کاسه‌خونم وحشت کنی! من به چشم خود صحنه‌هایی را دیدم که گاهی از شدت غم آن روزی چند بار میمیرم و زنده می‌شوم!

 هوا آفتابی بود! مردم به صدای عبور جنگنده‌ها عادت کرده بودند! مادرانی در انتظار برگشت یا دست کم خبری از جگرگوشه هایشان بودند که در جبهه‌های جنگ علیه متجاوزان بعثی می‌جنگیدند! اما غافل از اینکه این خونخواران اعتقادی به جبهه ندارند و خون نظامی و غیرنظامی برایشان تفاوتی ندارد!

 هفتم تیر ۱۳۶۶ زندگی درشهر زیبا و سرسبز سردشت در جریان بود، اما گویی عقربه‌های ساعت به کندی حرکت می‌کردند! شاید نمی‌خواستند هیچ گاه به ۴ و ۱۵ دقیقه برسند! جنگنده‌ها در آسمان شهر پیدا شدند و ناگهان صدای چهار انفجار پی در پی شهر را در بهت فرو برد! مردم سراسیمه به محل اصابت بمب‌ها حرکت کردند تا مبادا برای عزیزانشان اتفاقی افتاده باشد! اما غافل از اینکه با هر قدمی که به سوی آن محل‌ها برمیدارند بیشتر و بیشتر به آغوش مرگ نزدیک‌تر می‌شوند!

 شدت خسارت کم بود، اما بوی تندی به مشام می‌رسید! نفس کشیدن لحظه به لحظه سخت‌تر می‌شد برای مردمی که هیچ اطلاعی از بمب شیمیایی و مشخصات و عوارض آن نداشتند!

 پس از گذشت چند دقیقه از لحظه اصابت بمب، سکوت سردشت با سرفه‌های تند و پی در پی درهم شکست! در هر کوچه و خیابان این شهرغریب جسم بی جان صد‌ها کودک و زن در انتظار رسیدن نیرو‌های امدادی، سخت‌ترین درد‌ها را تجربه و تحمل کردند.

 ۱۱۰ نفر از شهروندان بی گناه سردشت در همان ساعت‌های اولیه به درجه اعلای شهادت رسیدند و بیش از ۸ هزار نفر از جمعیت ۱۳ هزار نفری آن روز‌های سردشت عوارض این جنایت را در سینه‌های شان به یادگار نگه داشتند برخی با همان یادگار تلخ جان سپردند و برخی نیز همان یادگاری را با همه عوارض دردآورش به نسل‌های بعد منتقل کردند! گویی خداوند کُرد‌ها را خلق کرده است تا در هردوره‌ای مقاومت، ایستادگی وشجاعت را برای جهانیان به نمایش بگذارند!

 ۳۲ سال میگذرد و نفس کشیدن در سردشت هنوز برای عده‌ای سخت و جانکاه است! بیش از سه دهه است که وعده‌های مسئولین برای آبادانی اولین شهرقربانی سلاح شیمیایی درجهان هر ساله در سالگرد بمباران آن تکرار و تکرار می‌شود لیکن آنچه در عمل انجام شده است وجود تنها بیمارستان سردشت در فاصله‌ای غیرمعمول از شهر و یک کلینیک بلاتکلیف برای جانبازان شیمیایی است!

 تلخ‌تر اینکه فقر امکانات پزشکی در سردشت، جانبازان و شهروندان را ماهانه و گا‌ها به صورت هفتگی برای مداوا به ارومیه وتبریز می‌کشاند و در این بین اگر ۳۲ سال قبل بمب شیمیایی نتوانست جان این شهروندان را بگیرد، امروز ریسک جان باختن در #جاده‌های_مرگ سردشت هنوز به قوت خود باقی است!

 در حالی که هزاران نفر از شهروندان سردشت گاز‌های کشنده و سمی خردل را استشمام کردند، اما اکنون کمتر از ۱۰۰ جانباز شیمیایی سردشت تعیین درصد شده و مستمری بگیر بنیاد شهید و امور ایثارگران هستند!

 هم اینک نیز برخی از کوچه‌های سردشت خاکی هستند و با هر نسیمی که در آن می‌وزد عده‌ای از شهروندان را به سرفه‌های دردناک و پی در پی وادار می‌کند!

 آری من همان سردشتم! که در هیاهوی وعده‌های توخالی مسئولین به فراموشی سپرده شده ام! درد امروز من برگزاری مراسم سالگرد نیست! بلکه فراهم آوردن زیرساخت‌های بهداشتی و عمرانی برای نسل سوخته من است!

 صدایم را بشنو که از عمق سینه پردرد ام برمی خیزد! صدایم را بشنو! صدایم را بشنو! صدایم را.
 
انتهای پیام/م
 

هفتم تیر سالروز بمباران شیمیایی سردشت 

برچسب ها: شهدا ، دفاع مقدس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.