به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، حالا دیگر نه در عراق و سوریه و سایر کشورهای خاورمیانه، که هرجا بحران پیش میآید، میتوان او را یافت. چهره کمتر شناختهشده یک دهه قبل، دیگر در کمتر کوی و برزنی در غرب آسیاست که ناشناخته باشد. او حالا نه یک ژنرال ایرانی که نماد حمایت از مظلومان شده است. شاید به همین خاطر است که حتی در اردن نماینده تظاهراتکنندگان پس از آنکه حرفها و مطالباتشان را به گوش مسئولان رساند، آنها را تهدید میکند و میگوید «اگر حق ما را ندهند، قاسم سلیمانی که پشت مرزها در سوریه ایستاده را دعوت میکنیم بیاید حق ما را بگیرد.»
سرلشکر قاسم سلیمانی هرچند فرمانده نیروی برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (نیروی قدس) است، اما وقوع بحران سیل در ایران که چند استان را درگیر خود کرده است، او را بر آن داشت در این بحران به کمک مردم گرفتار در سیل بیاید. چند روز پس از پیام سازماندهی موکبهای خدمترسانی به زائران اربعین در مناطق سیلزده، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی راهی خوزستان شد. برای مردمی که او را فاتح نبرد در سوریه، عراق و اقلیم کردستان میدانند، حضور حاج قاسم سلیمانی نقطه امیدبخشی برای نجات از این وضعیت است.
اما چند هفته قبل، در ۲۳ اسفند ۹۷ شبکه دو بیبیسی به پخش مستندی انگلیسی با عنوان «فرمانده در سایه» درباره فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اقدام کرد. در این مستند با استفاده از تصاویر آرشیوی و ویدئوهای شبکههای اجتماعی سعی کرده بودند به بررسی اقدامات سرلشکر قاسم سلیمانی در منطقه بپردازند. تلاش بیبیسی در این مستند، القای نقش سردار سلیمانی در عراق بدون توجه به جایگاه دستگاه سیاست خارجی ایران بود. درباره این مستند روزنامه ما با مارکو کارنلوس، سفیر سابق ایتالیا در عراق که پیش از آن مشاور چند نخستوزیر ایتالیا در مسائل غرب آسیا و شمال آفریقا بوده، به گفتگو نشسته است. متن این گفتگو را در ادامه میخوانید.
بیشتر بخوانید:مستندی علیه سردار سلیمانی که محبوبیتش را صدچندان کرد/ رسانه ملکه باز هم گل به خودی زد
معمولا از نظر فنی و محتوایی مستندهای ساخت بیبیسی به قوی بودن معروف هستند. به نظر شما این مستند خیلی ضعیف نبود؟ به نظر نمیرسد که تحولات خاص سیاسی و نظامی منطقه باعث شده بیبیسی به پخش چنین مستندی نیاز پیدا کند؟
من تجربه زیادی درباره تولیدات بیبیسی ندارم، برای همین نمیتوانم قضاوت دقیقی داشته باشم. با وجود این چیزی که میتوانم بگویم این است که مستند ساختهشده درباره ژنرال سلیمانی بسیار ضعیف بود. از طرف دیگر این را هم باید در نظر گرفت که طبیعت قاسم سلیمانی حرکت در سایه است و دیده نمیشود و به همین دلیل پیدا کردن تصویر و پوشش رسانهای از وی تا حدودی غیرممکن است. در مورد سوال دوم که آیا این مساله ربطی به تحولات سیاسی یا نظامی منطقه دارد یا خیر، برای این مساله دادهها و اطلاعات دقیقی ندارم که بخواهم مطرح کنم.
در مستند بیبیسی طوری وانمود میشود که ژنرال سلیمانی تلاشهای متعددی را برای رابطه با طرف آمریکایی داشته و این تلاشها توسط نیروهای غربی ناکام مانده است. شما در مقالهای به این مساله اشاره کرده و نوشتهاید که تجربه شما خلاف این را نشان میدهد. لطفا در صورت امکان جزئیات بیشتری از این ماجرا را شرح دهید.
در این خصوص تنها میتوانم تجربیاتم در بغداد را بازگو کنم و درباره خودم بنا به بزرگنمایی ندارم. همکاران آمریکاییام درخواست هماهنگی و برگزاری جلسه را با دیپلماتهای ایرانی در عراق میدادند و این درخواستها توسط طرف ایرانی به صورت کامل رد میشد. من اطلاعات بیشتری در این باره نمیتوانم بدهم. مقامهای آمریکایی که بیبیسی با آنها مصاحبه کرده از دشمن ایرانیشان، تصویر فردی مشتاق برای برقراری رابطه با خودشان ترسیم کرده و گفتهاند که آنها به صورت سیستماتیک این درخواستهای او را رد کردهاند. بر اساس تجربیاتی که در عراق داشتهام، دقیقا عکس این درست است.
به نظر میرسد نیروهای آمریکایی که در مستند بیبیسی حضور دارند، با وجود ادعاهای کذبی که مطرح میکنند احترام ویژهای برای ژنرال سلیمانی قائل هستند. دلیل این احترام چیست؟
باید اعتراف کنم که ارتش ایالات متحده در عراق درباره ژنرال سلیمانی شناخت کافی دارند. آنها تواناییهای ژنرال ایرانی را تحسین میکنند، زیرا تاکنون ایران از طریق فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، یک مانع بسیار موثر برای برنامهریزی سیاسی و نظامی ایالات متحده در خاورمیانه بوده است.
البته ارتش آمریکا چارهای جز این ندارد که ژنرال سلیمانی را بهعنوان یک مهره موثر در منطقه بپذیرد. آمریکاییها به صورت خصوصی هم در جلساتی که من با آنها داشتهام پذیرفتهاند که این مداخله سریع ایران در سال ۲۰۱۴ بود که پس از سقوط موصل، مانع سقوط بغداد و اربیل توسط داعش شد.
چرا مقامات و رسانههای غربی سعی میکنند ایران را بهعنوان منبع همه مشکلات خاورمیانه به تصویر بکشند؟
به این دلیل که از نقطهنظر کشورهای غربی ایران از بعد از انقلاب اسلامی بهعنوان یک مانع برای برنامهها و نقشههای این کشورها شناخته میشده و هنوز شناخته میشود. ایران از انقلاب ۱۹۷۹ بهطور سیستماتیک با سیاستهای ایالات متحده در منطقه مخالفت کرده است. بدون توجه به اینکه آیا رئیسجمهور دموکرات یا جمهوریخواه در راس قدرت باشد، این چیزی است که سیاست خارجی واشنگتن نمیتواند تحمل کند. آمریکاییها هرگز بحران گروگانگیری در سالهای ۱۹۸۱-۱۹۷۹ ایران را فراموش نخواهند کرد. ایران همچنین حامی بسیار قوی فلسطین بوده و این در واشنگتن تاثیر منفی داشته است. ایران و حزبالله لبنان نیروهای چند ملیتی را در سال ۱۹۸۴ وادار به خروج از لبنان کردند و نیروهای اسرائیلی را در سال ۲۰۰۰ مجبور به همان کار کردند.
علاوهبراین، انقلاب ایران نهتنها یک شورش علیه حکومت ستمشاهی با نام مبارزه با ظلم و بیعدالتی تحت آموزههای امام حسین (ع) در کربلا بوده است، بلکه رفتار و حرکت ایران یک چالش رادیکال برای نظم جهانی که بر پایه نولیبرالیسم و کاپیتالیسم بنا شده به حساب میآید و برای کشورهای غربی بسیار ناراحتکننده و غیرقابلتحمل است. رهبران ایران تاکنون نخواستهاند نظم غربی را که تنها بر پایه قوانین غربی است، بپذیرند و تحریم و فشارهای واردشده به این کشور و مردم آن به همین خاطر است.
منبع:فرهیختگان
انتهای پیام/