به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، به گفته خودش از ترس مرگ، دست به خودکشی زد و طناب حبس را به گردنش انداخت. خواست گرهای از مشکلاتش را باز کند، اما با ندانم کاری و البته طمع و بیراهه رفتن گره زندگیاش را کورتر و به ته چاه سقوط کرد.
برای پرداخت مهریه همسرش سوار بر غلتک طمع، از روی زندگیاش رد شد و طوق حبس را به گردن خود انداخت و عمر و جوانیاش را بر باد داد. حالا در گوشه زندان به امید روزهای روشن، شب را صبح میکند تا زمان پر کشیدن از قفس زندان فرا برسد. در ادامه گفتگو با سوداگر مرگ را میخوانید.
چند وقت است و به چه جرمی در حبس هستی؟
بیش از ۷ سال است که به جرم قانون شکنی و قاچاق مواد پشت میلهها در انتظار آزادی هستم.
چند فرزند داری و شغل ات چه بود؟
دو همسر داشتم که یکی را طلاق دادم. ۴ فرزند دارم، در واقع یکی از فرزندانم متعلق به شوهر زن دومم است. بعد از ترک تحصیل علاقه خاصی به رانندگی در جاده داشتم، برای همین بعد از گرفتن گواهینامه پایه یک سراغ این شغل رفتم.
چه شد سراغ قاچاق مواد رفتی؟ کمی از ماجرا را تعریف کن.
همه چیز از اختلافات بین من و همسر اولم شروع شد. همسر اولم بعد از مدتها زندگی مشترک سر برخی مسائل ساز جدایی زد. بعد از شکایت از من مهریهاش را طلب کرد و چون چیزی در بساط نداشتم و از طرفی از زندانی شدن میترسیدم، به قول معروف از ترس مرگ دست به خودکشی زدم و خودم را به ته دره پرت کردم. وقتی خودم را در یک قدمی زندان دیدم، به پیشنهاد صاحب کارم برای خلاصی از پرداخت مهریه وارد عرصه قاچاق مواد شدم تا از این طریق بتوانم پول آن را جور و از حبس نجات پیدا کنم، اما برعکس طوق حبس را خودم به گردنم انداختم.
چطور شد دستگیر شدی؟ آیا همدست هم داشتی و مقدار مواد چقدر بود؟
بعد از قبول کردن پیشنهاد وسوسه انگیز صاحب کارم با همکاری دو برادر او وارد مسیر قاچاق مواد شدیم. نقش دو برادر صاحب کار و همدستم به نوعی جاده صاف کنی بود؛ جلوتر از من راه میافتادند تا زمان خطر را به من اطلاع دهند و من راهم را کج میکردم تا خودم و محموله قاچاق را از مهلکه نجات دهم.
بار اول حدود ۱۰۰ کیلو تریاک را به سلامت توانستیم قاچاق کنیم و همین امر باعث شد حرص و طمع مان زیاد شود و تصمیم بگیریم این کار را تکرار کنیم تا پول درست و حسابی گیرمان بیاید. در روز حادثه در یک شهر بندری، حدود ۹۳ کیلو تریاک را به طرز ماهرانهای داخل کامیون جاسازی کردیم و راه افتادیم. بار اصلی ما گندم و بارنامه به اسم دو همدستم بود. از چند ایست و بازرسی بدون مشکل گذشتیم و خطری ما را تهدید نکرد. مدام از طریق پیامک با دو نفر از همدستانم که جلوتر از من با یک خودروی شخصی در حرکت بودند، در تماس بودم. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه مأموران در یک ایست و بازرسی کامیون را متوقف و مرا از ماشین پیاده کردند. بعد از بازرسی داخل کامیون خیلی زود همه چیز لو رفت و دستم رو شد و بعد از دستگیری متوجه شدم دو همدستم گیر افتاده و مرا لو دادهاند. به خاطر این اتفاق هر کدام از ما به ۱۰ سال حبس و پرداخت جریمه محکوم شدیم.
از قاچاق مواد چقدر گیرت آمد، آیا ارزش زندان رفتن را داشت؟
قرار بود بعد از چند بار جابه جایی مواد، صاحب کارم خودرویش را به طور رایگان به من بدهد، اما بعد از زندانی شدن من او زیر قول و قرارش زد و قبل از گیر افتادنم آن را فروخت. علاوه بر خودرو، صاحب کار چرب زبانم به من قول پرداخت ۳ میلیون تومان به ازای هر سرویس را داد که آن را هم اصلاً فرصت نشد حساب و کتاب کنیم.
روی این کار را نداشتم، چون قبل از دستگیر شدنم، روزی ماشین او را برای انجام کاری امانت گرفتم، اما از اقبال بدم همان روز خودرو واژگون و خسارت زیادی به آن وارد شد. قرار شد بعد از چند بار قاچاق مواد، صاحب کارم علاوه بر خودرو مبلغ اضافهای به من بدهد که با زندانی شدنم بر باد فنا رفت. برای این که به علت پرداخت نکردن مهریه همسرم زندانی نشوم وارد این بازی خطرناک و دو سر باخت شدم. مثل روز روشن است که یک لحظه آزادی به پول حرام میارزد و ارزش ندارد به خاطر یک مشت اسکناس آدم عمر و جوانی اش را پشت میلهها هدر بدهد.
بیشتر بخوانید: مرد مشهدی مچ زن خیانتکارش را همراه معشوقه اش در خانه گرفت
صاحب کارت بعد از زندانی شدنت سراغی از تو گرفت؟
نه، بعد از زندانی شدنم غیب شد و کلاً منکر همه چیز و کامیون توقیف شد، البته بعد از دو سال فهمیدم صاحب کار حیله گرم به جرم قاچاق مواد دستگیر شده است و مثل من تاوان خطایش را در زندان پس میدهد.
خانواده ات چگونه با زندانی شدنت کنار آمدند؟
بعد از اینکه زندانی شدم همسر اولم از من جدا شد و دنبال زندگیاش رفت و در واقع مسبب همه بدبختی هایم او بود و اگر مرا برای مهریهاش تحت فشار قرار نمیداد، در این چاه نمیافتادم. خودم هم طمع کردم و مقصر بودم و زندگیام را به سوی دره هدایت کردم. بعد از طلاق همسر اولم یک روز در حین ملاقات در زندان با همسر دومم که برای دیدن برادر زندانیاش آمده بود، آشنا شدم و با او ازدواج کردم. همسرم از شوهر اولش جدا شده بود و یک دختر داشت و قبول کرد با من ازدواج کند. پدر همسرم الان از همسر و فرزندانم حمایت میکند و اگر کمک او نبود به طور قطع زندگی دومم نیز از هم میپاشید. چون سابقه ندارم، قرار است در آیندهای نزدیک به حبسام عفو بخورد و از زندان آزاد شوم و تصمیم درستی برای آینده و زندگی فرزندانم بگیرم.
منبع: رکنا
انتهای پیام/