به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «زندگی در بحران» و «خوفآفرینی»، یک راهبرد است که نه فقط در ایران که حتی در کشورهای جهان اولی مانند امریکا و انگلیس کارکرد دارد. بعضی از سیاستمداران با بهکارگیری این ایده سعی دارند شرایط جامعه را بحرانی جلوه دهند تا در نقش منجی، مردم را به سمت و سوی مورد نظر خودشان هدایت کنند.
برندون اسمیت، تحلیلگر آمریکایی، معتقد است ترامپ و دشمنان او یعنی گلوبالیستها (طرفداران جهانیسازی) در یک بازی شریک و همکار هستند و آن، بازی بحران و وحشت برای مردم است. از نگاه اسمیت، حباب سازی و ترکاندن حباب از مصادیق این استراتژی است. او در این باره مینویسد: «بانک مرکزی تعمداً «حباب همه چیز» را به وجود آورده تا بتواند تعمداً آن را در زمان مناسب بترکاند؛ به عبارت دیگر افولی که ما از چهارماهه آخر سال ۲۰۱۸ به بعد شاهد بوده ایم و در سال ۲۰۱۹ نیز تداوم خواهد یافت، نوعی تخریب کنترل شده اقتصاد است.
این تاکتیکی است که بانک مرکزی و گلوبالیستها بیشتر از ۱۰۰ سال است که از آن استفاده کرده اند؛ پدید آوردن یک حباب بدهی، باد کردن حباب بدهی، ایجاد یک بحران، به جیب زدن تک تک پنیهای هر دلار، استفاده از وحشت عمومی برای کسب قدرت و تمرکزگرایی بیشتر، معرفی تمهیدات کنترلی جدید در حالی که همه حواسشان به جای دیگر است، آبکشی، و تکرار.
این روند تخریب کنترلشده به یک عامل انحراف حواس قابل توجه نیاز دارد تا بانکهای مرکزی و گلوبالیستها نهایتاً خود را از تقصیر عواقب دردناک این رخداد مبرا کنند. حال ترامپ و پارادایم نادرست ترامپ دربرابر گلوبالیستها را وارد معادله کنید. همانطور که قبلا اشاره کردم بانک مرکزی تنها یک طرف معادله فروپاشی است: طرف دیگر آن ترامپ قرار دارد.»
اسمیت در بخشی از متن، زندگی در بحران را بازی با اعتماد مردم دانسته و مینویسد: «بازیهایی که با اعتماد مردم انجام میشوند بازیهایی به شدت متنوع هستند. آنها میتوانند به غایت ساده و گاه برای همه مشهود باشند، اما در اکثر موارد ممکن است ناشیانه و حساب نشده یا به شدت پیچیده باشند با حرکات فریبنده بسیار و در پس ظاهری استادانه.»
نمونههای دیگری از بحرانزیستی و وحشتآفرینی در کشورهای ثروتمند را میتوان برشمرد؛ مهمترین مصداق تازه این استراتژی، ماجرای برگزیت یا جداشدن انگلیس از اتحادیه اروپاست. در این ماجرا، رهبران جدایی، بر مدار مسأله مهاجران، دست به بزرگنمایی و وحشتآفرینی زدند. طی این پروژه، مردم انگلستان دچار واهمه و وحشت نسبت به بیگانگان و ازدستدادن هویت و کشورشان شدند و در یک رفراندوم احساسی حتی بسیاری از کسانی که تا آن زمان تجربه رأیدادن نداشتند پای صندوقهای رأی آمده و رأی به جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا دادند.
در ایران هم عدهای در تلاش هستند با همین استراتژی از آب گلآلود شده ماهی بگیرند
یادداشت «آخرین راه راست» حجاریان یک مصداق بارز درخصوص استراتژی وحشتآفرینی در ایران است. او در این یادداشت، در پی القای دوقطبی نهتنها میان نظام و مردم، که میان مردم و مردم برآمده و وعده «اغتشاش از جنوب تا شمال تهران» را داده و مدعی شده است ساکنان محدوده انقلاب به بالا مورد کینهتوزی «عموم مردم» قرار خواهند گرفت.
حجاریان میگوید لاغرشدن طبقه متوسط، وحدت شهری را برهم زده و امکان بروز اغتشاش تهیدستان علیه ثروتمندان را شدت میبخشد. او بهطور ضمنی، شرایط فعلی ایران را با شرایط ظهور دولت فاشیستی ژنزال فرانکو و قیام دهقانی مقایسه کرده است. پیش از این نیز رسانههای اصلاحطلب احتمال رویکارآمدن یک رئیسجمهور نظامی و حتی کسی مانند سردار سلیمانی را مطرح کرده بودند. شاید ناظری نادقیق احساس کند در پس چنین گمانههایی، حقیقتگویی و بیطرفی نهفته است، اما واقع ماجرا همان پروژه زندگی در بحران و وحشتآفرینی است که با ارائه چنین سناریوهایی سعی دارد شرایط را بحرانی جلو دهد. این رسانهها سعی میکنند وضعیت ایران را مانند شرایط بحرانی روی کارآمدن دیکتاتورهایی همچون فرانکو، هیتلر، موسولوینی و سالازار و نظایر آنها نشان دهند؛ شرایطی که نظم پیشین در حال احتضار و مرگ است و، اما نظم جدید هم ظهور نکرده است. به قول آنتونیو گرامشی، فیلسوف ایتالیایی: «هوایی گرگ و میشی که هیولا (بخوانید دولت فاشیست) در آن متولد میشود.»
سناریوی ترساندن مردم و ناامیدکردن آنها، یک توطئه است که سعی دارد تا ترسانندگان را نه لزوماً منجی مردم، اما بهعنوان تنها گزینه و انتخاب باقیمانده تلقین کند. برای نمونه، میتوان به مطرحساختن احتمال «جنگ» توسط برخی اتاقفکرهای حامی دولت روحانی در انتخابات سال ۹۶ اشاره کرد؛ سناریویی که با ساخته و پرداختهکردن شرایط فوقالعاده بحرانی و کوبیدن بر طبل جنگ، رأیآوری رئیسی را به منزله شعلهورشدن جنگ معرفی میکرد. بهوجودآوردن دوقطبی افراط-اعتدال نیز در همین سناریو و بستر قابلفهم است.
این سناریو همچنین میکوشد مردم را از رأیآوری چهرهای روستایی یا ساده -بخوانید غیراشرافی- بترساند. در این سناریو این دست افراد به عنوان کسانی که دچار «تأخر در شهریت» هستند و کلاس امروزی و غربمآبی را رعایت نمیکنند معرفی میشوند. به عنوان شاهدی بر این مدعا، حاتم قادری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، تمامیت حاکمیت را کسانی دانست که در شهریت و شهرنشینی دچار تأخر بوده و مدعی شد اینان به سبب همین تأخر، سرکوبگرند و در سال ۸۸ براحتی توانستند جنبش شهری را منکوب کنند۲. در تناظر و تناسب با این دوقطبیسازیها، سعید حجاریان در یادداشت «آخرین راه راست»، پیشبینی کرده که مردم شمالشهر بهعنوان طبقه متوسط و متوسط به بالا و خاستگاه سیاسی توسط تودهها بهمنزله خاستگاه اقتصادی بلعیده خواهد شد.
چندهفته قبل از انتشار یادداشت مذکور، حجاریان در یادداشتی دیگر، «عامالبلویشدن» ایران و شکاف در انتخاباتهای پیشِ رو را مطرح کرده بود. یعنی همان شرایطی که در اوکراین منجر به انقلاب رنگی شد.
لازم به ذکر است، اوکراینیزهکردن ایران، دو ستون دارد؛ ستون اول، بزرگنمایی از تحریمها یا «تحریم روانی» که حتی در گفتههای رئیسجمهور هم خواسته یا ناخواسته تقویت شده است. ستون دوم، فسادنمایی یا سازمانیافته نشاندادن فساد در ایران است که ناامیدکردن مردم هدف ابتدایی آن است.
خود این ناامیدکردن مردم، نیز دو هدف دارد؛ یک هدف متوسط که همانا پیروزی در انتخابات و بهدستگرفتن قدرت است و یک هدف غایی یا نهایی که همانا نرمالیزهکردن ایران است. نرمالیزهکردن نامی دیگر برای سکولارکردن یا عرفیسازی کشور است. محمد قوچانی در ماجرای اظهارات محسن رضایی و قاسم سلیمانی، طی مطلبی با عنوان «تلویزیون را باید احیا کرد» در روزنامه سازندگی۳، نوشت: «به برکت شبکههای اجتماعی، اقتدار افکار عمومی ایران به سطحی رسیده است که قدسیترین نیروهای حاکمیتی نیز راه تعامل در پیش گرفته و به عرفیسازی و عادیسازی از رفتارهای خویش رو آوردهاند». قدسیزدایی یا قداستزدایی معادلهای سکولاریزاسیون است.
نرمالیزهکردن جامعه با غیرعادینمایی اوضاع توسط تجدیدنظرطلبان صورت میگیرد. سیاهنمایی و بحرانینشان دادن وضع مردم، پوششی است برای بحرانینشاندادن نظام. به بیان دیگر، از آنجایی که مواجهه مستقیم با نظام، برای آینده سیاسی طراحان این سناریو هزینههایی دارد، سعی دارند با بهرهگیری از تخریب جامعه و مردم، نظام را که بخش هادی و مرکزی این جامعه است مورد استحاله و تخریب استراتژیک قرار دهند. به عنوان مثال، عمادالدین باقی در یادداشتی تحت عنوان «درماندگی آموختهشده» که در روزنامه سازندگی۴ به چاپ رسیده است، مردم ایران را دچار استیصال روانی و از حیث اراده، ضعیف به تصویر میکشد. این یادداشت که توسط رسانههای بیگانه مورد بازنشر وسیع قرار گرفته، در ادامه همان سناریوی بحرانینمایی و وحشتآفرینی است که امیدزدایی از جامعه و در نهایت سکولارکردن و غیردینیکردن جامعه و بیمحتواکردن نظام اسلامی را در دستور کار قرار داده است.
پینوشت:
۱- https://www.farsnews.com/news/۱۳۹۷۱۰۲۴۰۰۱۴۷۱/
۲- همایش نگاه ایرانی به علم سیاست، خانه هنرمندان، تهران، اردیبهشت ۱۳۹۰،
۳-روزنامه سازندگی، ۱۱دیماه ۱۳۹۷،
۴- پیشین، ش۲۷۲ شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۷ ص۳.
منبع:فارس
انتهای پیام/