در جریان تربیت فرزند، والدین از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند، اما برخی از آن‌ها یک روز متوجه می‌شوند فراهم کردن همه جنبه‌های زندگی برای فرزندان به هر قیمتی به تربیت آرمانی آرمانی ختم نمی‌شود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، آیا این کودکان هستند که والدین را تحت فشار قرار می‌دهند؟ ظاهر قضیه این طور است. آن‌ها مخصوصاً وقتی به دوره نوجوانی می‌رسند به طوفانی از خواسته‌های عجیب و غریب بدل می‌شوند، مثل نوجوانانی که از والدین خود درخواست های نامعقول مثل داشتن پیانو، وسایل ورزش های خاص و... می کنند و چون والدین قادر به پاسخگویی نیستند، از سوی فرزندان به "پدر و مادری که درک نمی‌کنند" تبدیل می شوند اما چرا فشار کودکان و نوجوان‌ها روی والدین بالا است؟

 

کودکان و نوجوان‌ها غالباً همان چیزی را بازتاب می‌دهند که ما به آن‌ها نشان داده‌ایم.اکثر والدین در مراحل ابتدایی کود فضایی غیر واقعی و مصنوعی از معیشت و اقتصاد برای کودکان خود می‌سازند و شگفت آور است که اسم آن را فداکاری می‌گذارند درحالی که آنها ناخواسته بذر زیاده خواهی یا به عبارت بهتر غیر واقع بینی را در کودکان خود می‌کارند.

اتفاقی که می افتد چیست؟ تماس بسیاری از کودکان و نوجوان‌ها با واقعیت قطع می شود. آیا کوتاهی از آن‌هاست؟ نه! باید دید والدین چه بذری پاشیده اند و اکنون چه درو می‌کنند. کودک سه چهار ساله است اما ما اصرار داریم او به گونه‌ای لباس بپوشد، تفریح کند و غذا بخورد که انگار یک شاهزاده است.

وقتی کودک در سن های پایین است می‌توان از عهده بلندپروازی‌های او برآمد اما ده سال بعد چطور؟ بلندپروازی‌های او سیر تصاعدی به خود گرفته است، اسباب بازی‌ها، دل مشغولی ها و خواست‌های او گران‌تر شده و پدر و مادر احساس می‌کنند که دیگر نمی‌توانند همپای بلندپروازی‌های کودکی که اکنون نوجوان شده پیش بروند و گویی هر روز این فشار بیشتر حس می شود. که زیر فشار قرار گرفته‌اند. اما آیا این داستان امروز شروع شده است؟‌ آیا نوجوان این داستان را آغاز کرده است؟ داستان را پدر و مادر آغاز کرده‌اند و حالا هم چون هستند نمی‌توانند شخصیت‌هایش را پیش ببرند در ادامه داستان مانده‌اند.

این که برخی از متخصصان می گویند همه خواسته‌های کودک را برآورده نکنید یا این که بین درخواست کودک و اجابت آن فاصله زمانی بیندازید حرف درستی است تا کودک احساس کند که در طبیعت یا نظام عالم اینگونه نیست که به محض در خواست چیزی بدون فوت وقت مطالبه شان اجابت می شود. در واقع کودک می‌تواند از همان کودکی معنای تعویق و صبر کردن را یاد بگیرد. اما وقتی ما جهان را کاملا غیرواقعی در چشم او ترسیم کنیم؛ گرسته نشده به او غذا دهیم، درخواست نکرده اجابت کنیم و هیچ فاصله‌ای میان احساس نیاز و برآورده کردن آن نباشد در واقع مناسبات واقعی جهان را در چشم او به هم می‌ریزیم در حالی که جهان این گونه نیست، ممکن است انسان مطالبه و خواسته ای داشته باشد ولی قابلیت دسترسی نداشته باشد.

پدر و مادرها باید رفتار میانه و معتدل را از همان کودکی با فرزندشان تمرین کنند. ما گاهی کودکان را قربانی راحت طلبی خود می‌کنیم. کودکان در سن دو-سه سالگی خواسته های کوچک (خرید خوراکی، اسباب بازی، پارک رفتن و..) از والدین شان دارند که پدرو مادر سعی می کنند در اکثر مواقع از سر محبت و در برخی از موارد به علت به گریه نیفتادن کودکشان تن به همه خواسته های آنها دهند. وقتی فرزند به سن نوجوانی برسد رنگ و مدل خواسته هایش متفاوت می شود و این بار والدین مانند کودکی سریع به آنها پاسخ نمی دهند و این رفتار فرزندشان را از سر عدم درک کردن می دانند. این در حالی است که فرزند از کودکی تمام مطالباتش به علل مختلف رفع شده و اکنون با تغییر در آنها با مقاومت از سوی خانواده مواجه می شود و این امر سرآغازی برای رابطه نامطلوب بین والدین و فرزند و فشار آوردن او به پدرو مادر برای تامین خواسته هایش است. رفتاری که اگر از کودکی مدیریت شده بود اکنون سطح توقعات بالا را برای فرزند رقم نمی زد.

حتی اگر توان مالی بالایی هم دارید به فرزند یا فرزندان خود یاد بدهید که قرار نیست همیشه بهترین‌ها را بپوشند، بخورندو بگردند. چه اشکالی دارد حتی اعضای خانواده‌ای که وضعیت اقتصادی خوبی دارند گاهی در رستوران‌های معمولی و ارزان قیمت غذا بخورند، لباس های غیرمارک بپوشند، سطح انتظارات و خرید و تفریحاتشان را به پایین ترین سطح ممکن نزدیک کنند؟

همه ما باید محدودیت‌هایی که داریم را بپذیریم اما گاه والدین به دلایل مختلف نمی‌خواهند کودک خود را در جریان این محدودیت‌ها قرار دهند؛ بنابراین یک فضای غیر واقعی و گلخانه‌ای برای او ایجاد می‌کنند. این فضاسازی والدین در این حدنامعقول است که اصرار کنند که جهان فقط یک فصل دارد و آن هم بهار است در حالی که اولاً برای همیشه نمی‌توان جهان و واقعیت آن را سانسور کرد و در ثانی کودک وقتی بزرگ می‌شود و می‌بیند جهان آن چیزی نبوده که آنه برای او ترسیم کرده بودند.

اصل مذاکره – چیزی گرفتن و چیزی دادن – را به کودک یاد دهید

به جای برخورد صفر و صدی، اصل مذاکره با زندگی - یعنی چیزی گرفتن و چیزی را دادن - را به کودک یاد بدهید. مثلاً شما می‌خواهید بروید و صاحب شغلی شوید می‌بینید که درآمد آن شغل چیزی است که به دنبال آن بودید اما از یک سو می‌بینید همان کاری است که علقه های درونی و انگیزه‌های مورد علاقه‌تان را برمی انگیزد یا فعلاً بخشی از نیازهایتان را مرتفع می‌کند بنابراین می‌پذیرید که در این شغل باشید. این یعنی شما در حال مذاکره با زندگی هستید و به این بلوغ رسیده‌اید که اغلب اوقات در زندگی این طور نیست که همه تکه‌های پازل کنار هم قرار گرفته باشند.

می‌روید از تره بار میوه تهیه کنید می‌بینید میوه‌ها آن چه شما می‌خواهید نیستند اما بین میوه‌های درجه دو و دست خالی برگشتن به خانه دست به انتخاب می‌زنید. می‌خواهید مهمان‌هایتان در یک رستوران خوب مهمان کنید اما حساب و کتاب می‌کنید و به این نتیجه می‌رسید که دست کم یک میلیون تومان باید هزینه کنید و این یک میلیون بخشی از درآمد ماهانه شماست بنابراین از بین گزینه‌های مختلف دست به انتخاب می‌زنید و مثلاً ترجیح می‌دهید خودتان جوجه کباب درست کنید. بین محله خوب و مورد پسند و رهن نشینی و پایین نشینی و خرید آپارتمان دست به انتخاب می‌زنید. شما در دنیای بزرگسالی بیش از هر زمان دیگری متوجه اصل مذاکره می‌شوید و می‌بینید که نمی‌توان همه چیز را با هم داشت و باید از چیزی گذشت تا به چیز دیگر رسید؛ این یعنی مذاکره یعنی این که چیزهایی را از دست می‌دهم تا چیزهایی را به دست بیاورم.

کودک شما باید یاد بگیرد با زندگی مذاکره کند در حقیقت او نیازمند گفتگوی درونی و تصمیم گیری خواهد بود پس موقعیت هایی را ایجاد کنید که بتواند خودش تصمیم بگیرد و نتیجه ی آنرا هم ببیند. حل مسئله و انتخاب صحیح چیزهایی است که نیاز به آموزش دارد. در حین بازی می توانید عمیق ترین نکات را به فرزندتان یاد دهید. مثلا وقتی او را به پارک می برید از اول قرار بگذارید که اجازه دارد یک خوراکی بیرون از پارک بخورد، می تواند همین اول این کار را انجام دهد یا بعد از بازی. می تواند آب میوه بخورد یا بستنی و همین «یا» های به ظاهر کوچک در دنیای کودکانه ی او شروع چالشی است برای انتخاب کردن. وقتی با کودکان وقت بگذرانید و بازی کنید، شرایط زیادی پیش می آید که به شما این فرصت را می دهد که مهارت های زندگی را به او بیاموزید که اگر این کار را در کنار شما تمرین نکند در آینده با آزمون و خطای های بیشتری این مهارت ها را کسب خواهد کرد.

منبع:تبیان

انتهای پیام/

برچسب ها: کودکان ، روانشناسی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.