خواهر شهید اکبر سلطانی گفت: برادرم می‌دانست اسارت توسط گروهک کومله به معنی تحویل گرفتن تکه‌های بدن هم‌رزمانش است او همه زخمی‌ها را به عقب برگرداند.

روایتی تکان دهنده از جنایت وحشیانه ترین گروهگ منافقین/ کومله بدن اسیران زنده و مُرده را تکه‌تکه می‌کردبه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛در هفته‌های اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلی‌شان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسین‌پناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله را کلید زده‌اند.

نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیه‌طلب و ضدایرانی که اعضایش در آدم‌کشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشی‌ها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانه‌ترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب می‌شدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.

نگاهی گذرا به جنایت‌ها و شرارت‌های گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان می‌کند. در ذیل به گوشه‌ای از جنایت کومله‌ای‌ها یعنی همکاران رامین حسین‌پناهی اشاره شده است.شهید اکبر سلطانی در سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ای ساده‌زیست در روستای سربنا از توابع شهرستان زرند متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. آن‌ها چهار برادر و یک خواهر بودند. اکبر فرزند آخر خانواده بود.


بیشتر بخوانید:ناگفته‌های همسر شهید «فراتی» از نحوه شهادت شوهرش به دست جانیان کومله+ عکس 


او مقطع ابتدایی را در روستا و راهنمایی را در کرمان گذراند. با شروع جنگ تحمیلی درس را رها کرد و وارد پایگاه شد.در فعالیت‌های انقلابی نقش موثری در روستا داشت. هجده ساله بود که به عضویت کمیته درآمد و سرانجام در ۲۵ فروردین ۱۳۶۰ در درگیری با عوامل گروهک تروریستی کومله در کردستان به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی بنیاد هابیلیان با خواهر شهید اکبر سلطانی (زهرا سلطانی):

«اکبر بسیار باهوش بود؛ اما ابتدای انقلاب، چون فعالیت‌هایش زیاد بود، درس را رها کرد. برای تشویق او به درس خواندن برایش موتور خریدیم؛ ولی گفت: «موتور برای خودتان، انقلاب شده و من باید کار‌های مهم‌تری انجام دهم.» همان روز‌ها هنگام درگیری نیرو‌های شاه با مردم و آتش‌سوزی مسجد جامع کرمان، دست راست اکبر شکست و به روستا برگشت. با این حال باز هم از فعالیت‌های انقلابی دست نکشید. با دست چپ، با ذغال روی دیوار به شعارنویسی علیه شاه مشغول بود.

همان زمان پزشکی موافق با رژیم شاهنشاهی به روستا آمد و شناختی از امام نداشت. او در مورد شعارنویسی روی دیوار‌ها جویا شد. اهالی اکبر را پیش پزشک بردند. زمانی که پزشک به او گفت که مامورین ساواک تو را خواهند کشت، اکبر در پاسخ گفت: «ما همان سربازان در گهواره امام هستیم و از مرگ هراسی نداریم.»

اهالی روستا روی دیوار‌ها شعار «درود بر شاه» می‌نوشتند و اکبر هم در ادامه می‌نوشت «نجف علی (ع)» و اینطور بود که شعار آن‌ها خوانده می‌شد «درود بر شاه نجف علی (ع)».

با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اکبر جزو اولین نیرو‌های رسمی سپاه بود. درگیری‌های کردستان که شروع شد، او نیز راهی کردستان شد. قبل از رفتنش به کردستان، پوتین‌هایش را داده بود تا برایش به جای بند، زیپی کنند. گفتم چرا این کار را کردی؟ در پاسخ گفت: «کردستان جنگ است، اگر هر روز بخواهم بند پوتین‌ها را باز و بسته کنم، وقت زیادی می‌برد.»

وقتی به کردستان رسید، همرزمانش که از چند ماه قبل در کردستان بودند، هر کدام مطلبی در مورد شهادت می‌گفتند. اکبر سکوت کرده بود. یکی از همرزمان از او پرسید: «شما نمی‌خواهی حرفی بزنی؟» اکبر در پاسخ گفت: «کار نکرده که مزد ندارد. من تازه رسیدم، تا کار نکنم حقی ندارم. اجازه دهید برای انقلاب کار کنم تا مزد بگیرم.»

سه ماه در کردستان علیه گروهک تروریستی کومله و دمکرات جنگید. بعد از این مدت به او اعلام کردند که می‌توانی به مرخصی بروی؛ اما اکبر گفت: «خانواده من در زرند در امنیت هستند. اینجا ناموس ما در خطر است. من می‌مانم و از ناموسانم در کردستان دفاع می‌کنم.» یک جلد قرآن به همراه داشت، به دوستش داد و گفت: «این قرآن را به مادرم برسانید.» صفحه اول قرآن نوشته بود "شهید اکبرسلطانی ۲۴ فروردین ۱۳۶۰" و یک روز بعد در بیست و پنجم فروردین، بین همرزمان اکبر و عوامل گروهک تروریستی کومله درگیری در رودخانه رخ داد.

خیلی از همرزمانش زخمی شدند. اکبر برای کمک به همرزمانش رفت. یکی از دوستانش به او گفته بود: «آتش دشمن شدید است، نرو.»، اما اکبر گفت: «اگر بچه‌ها را به عقب برنگردانیم وکومله‌ها آن‌ها را اسیر کنند، پوست سر آن‌ها را می‌کنند و بچه‌ها را وحشیانه شکنجه می‌کنند.» می‌دانست نمی‌تواند خبر اسارت هم‌رزمانش را تاب بیاورد، می‌دانست اسارت توسط گروهک کومله به معنی تحویل گرفتن تکه‌های بدن هم‌رزمانش است. اکبر همه زخمی‌ها را به عقب برگرداند و خودش بر اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید.

روز بعد اخبار اعلام کرد که در کردستان درگیری شده است و تعدادی از رزمنده‌ها به شهادت رسیده‌اند. وقتی اسامی را اعلام کرد، اکبر ششمین نفری بود که اسمش را خواند.چهار روز بعد، جنازه به کرمان رسید. مراسم تشییع جنازه ابتدا در کرمان، سپس در زرند و روستای سربنا انجام شد. اکبر را در روستا به خاک سپردیم.»

منبع:میزان

انتهای پیام/

روایتی از دردناک ترین جنایت گروهگ منافقین کومله

برچسب ها: تروریسم ، شهدا
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.