زمانی شرکت‌های هرمی با دوز و کلک جیب مردم را خالی می‌کردند و حالا نوبت به شرکت‌های بازاریابی شبکه‌ای رسیده است.

جوانان روی لبه تیغ «بازاریابی شبکه‌ای»/ بازاریاب‌های شبکه‌ای مالباخته یا فریب‌خورده؟به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ بازاریابی شبکه‌ای یا بازاریابی چندسطحی نوعی شیوه فروش است که در آن کمپانی‌ها محصولات و کالاهای خود را بدون تبلیغات و بدون واسطه به فروش می‌رسانند و مشتریان پس از خرید در صورت تمایل می‌توانند محصولات کمپانی را بازاریابی کنند و سود بگیرند.

درآمد در بازاریابی شبکه‌ای هم در ازای فروش مستقیم کالا و هم فروش از طریق زیرمجموعه کسب می‌شود. در بازاریابی شبکه‌ای، بازاریاب‌ها به صورت «تبلیغات کلامی» یا «تبلیغات چهره‌به‌چهره» اقدام به فروش محصولات کمپانی می‌کنند. در حال حاضر به ترتیب کشورهای آمریکای شمالی، چین، کشورهای اروپایی از جمله آلمان ، ایتالیا و ژاپن در زمینه بازاریابی شبکه‌ای سردمدار هستند. جالب است بدانید که بازاریابی شبکه، در هر۵۰ ایالت آمریکا قانونی بوده اما در چین ممنوع اعلام شده است و اینکه اخیرا در ایران چرا برخی افراد اصرار روی کار آمدن بازاریابی شبکه‌ای به‌رغم نبود زیرساخت دارند، همچنان جای سوال است. در همین راستا با یکی از مال باخته های کسب و کار های شبکه ای به گفت وگو پرداختیم که در ادامه می توانید این گفت و گو بخوانید:


بیشتر بخوانید: شبکه‌هایی که می‌خواهند به رویاهای جوانان رنگ واقعیت بزنند/ چرا «شرکت‌های هرمی» یک شبه پولدارتان نمی‌کنند؟


«همه‌چیز از طمع بیشتر برای پول درآوردن شروع شد؛ قبل‌تر‌ها از پول درآوردن‌های یک‌شبه شنیده بودم و قرار بود این‌بار واقعا یک‌شبه پول‌دار بشم، نه اینکه یک شب بخوابم و فردا حساب بانکیم پر از پول باشد، قرار بود در یک‌سری جلسات شرکت کنم، به حرف آنها خوب گوش دهم و بعد یک‌سری محصول را بخرم و به افرادی که خریدار آن محصولات هستند، بفروشم. به همین ‌سادگی می‌توانم خیلی از افراد را حتی به این کار دعوت کنم یا فروش بیشتری داشته باشم و در آن شاخه‌ای که عضو شدم جایگاه بالاتری پیدا کنم و بیشتر از قبل پولدار شوم.»

ا. ج این حرف‌ها را با خنده زد و سیگاری کشید و ادامه داد: «از طرف یکی از بچه‌های محلمون با این گروه آشنا شدم، آنها هم در ابتدا همین صحبت‌ها را به خوردم دادند و ‌خامم کردند، من هم رفتم و در جلسات‌شون شرکت کردم و مغزم را شست‌و‌شو دادند و درنهایت کلاهم را برداشتند.»

از او خواستم تا بیشتر درباره بازاریابی‌های شبکه‌ای بگوید و نحوه کسب‌وکار و درآمدزایی را برایم شرح دهد، گفت: «خانم آنقدر این حرف‌ها و توضیحات قشنگ است که بعد از شنیدنش بی‌شک شما هم دوست دارید برای یک‌بار هم که شده این مدل کسب‌وکار را تجربه کنید.»

گفتم: «آدم عاقل فریب حرف‌های پر زرق و برق و پوشالی را نمی‌خورد.» در پاسخ گفت: «همه ما عاقل هستیم ولی آن افرادی که شما را به اصطلاح ویزیت می‌کنند چرب‌زبان‌تر از آن هستند که به عقل شما اجازه دهند فکر کند و تصمیم عاقلانه بگیرد، آنها دست به سمت احساس و طمع شما دراز می‌کنند.» اینها را گفت و سیگارش را خاموش کرد و داستان را ادامه داد: «دوستم گفت بهترین و رسمی‌ترین لباسی را که داری بپوش و بیا به فلان آدرس، حتما دقت‌کن که راس ساعت 16 در جلسه باشی نه یک‌دقیقه دیرتر و نه یک‌دقیقه زودتر، آنها خیلی منظم و دقیق هستند و یکی از علت‌های موفقیت‌شان همین موضوع است، من هم یک‌دست کت و شلوار پوشیدم، کیف چرمی برادرم را برداشتم و به آدرسی که داده بودند رفتم، از در که وارد شرکت می‌شدی بوی عطر هوشت را می‌برد، افرادی که آنجا بودند همه لباس فرم پوشیده بودند و مانند ربات‌ها فقط کار خود را انجام می‌دادند و کلامی حرف اضافی نمی‌زدند، معلوم بود که شرکت درست و حسابی‌ای هست، روی صندلی نشستم و منتظر شروع جلسه شدم، حدود چهار نفر دیگر هم آمدند و به ردیف کنار من نشستند.

من به خودم جرات دادم و از فردی که روبه‌روی همه ما نشسته بود سوال کردم، دوستم داخل جلسه شرکت نمی‌کند؟ آن فرد پاسخ داد این جلسه مربوط به شاخه‌های ابتدایی است و دوست شما در رسته‌های بالاتر حاضر می‌شود؛ و شروع کرد به صحبت، آنقدر قاطع و مطمئن اطلاعات را در مغزهای ما فرو می‌کرد که یک‌لحظه هم نمی‌شد به حرف‌هایش شک کنی و با خود سوال کنی اگر یک‌وقت این حرف‌ها عملی نشود، حساب کار از چه قرار می‌شود؟!

تمام ما پنج نفر سر تا پا گوش بودیم و مواردی را که برایمان روی تخته می‌نوشت یادداشت می‌کردیم. چون ابتدای جلسه گوشی‌هایمان را گرفتند و گفتند نباید هیچ صوت و تصویری از جلسه بیرون برود، من که بدجوری ترسیده بودم، سعی می‌کردم تمام صحبت‌ها و موارد را دونه‌به‌دونه در حافظه‌ام اسکن کنم. جلسه که تمام شد، خودم را روی ابرها می‌دیدم، می‌توانستم چندقلم جنس از روی سایت بخرم و به‌زودی وضع مالی خوبی برای خودم فراهم کنم، تا جایی که روزی یک‌دست کت و شلوار بخرم نه سالی یک‌‌بار!»

به او گفتم: «بعد از جلسه با یک‌حساب سرانگشتی می‌توانستید متوجه شوید حرف‌هایی که زده می‌شود واقعیت دارد یا خیر، چرا این کار را نکردید؟!»

خندید و ابروهای خود را بالا انداخت و گفت: «خانم فکر کردی فقط خودت زرنگی؟ اتفاقا حساب کردیم و دوباره هم اتفاقا حساب‌ها جور درآمد ولی فقط برای بار اول این حساب‌ و کتاب‌ها ارزش داشت!»

گفتم: «یعنی چی؟» ادامه داد: «ببینید سایتی که ما در آن کار می‌کردیم یک‌سری لوازم آرایشی و بهداشتی برای فروش به ما معرفی می‌کرد و ما هم باید آنها را به سایر مردم معرفی می‌کردیم و پورسانت خودمان را می‌گرفتیم ولی این روال برای فروش ابتدایی محصولات بود، همه ما برای فروش محصولات‌مان از خانواده هایمان شروع می‌کردیم ولی مگر در ماه هر خانواده چندتا اسپری و دستمال کاغذی و... لازم دارند که به مشتری پای ثابت ما تبدیل شوند؟ یا اگر خوشبینانه به این موضوع نگاه کنیم مگر افرادی که می‌توانند مایحتاج خانه خود را از فروشگاه‌های بزرگ تهیه کنند، بیکار هستند که بیایند و زیر‌شاخه ما قرار بگیرند تا ما یک‌پله بالاتر برویم!»

حرف برای گفتن زیاد و او طاقت ماندن نداشت، می‌گفت: «دو سال است که دارم با کارگری بدهی‌های بازاریابی‌های شبکه‌ای که لذتش بیشتر از سودش است را صاف می‌کنم، صبح تا شب خسته می‌شوم و شب جنازه‌ام به خانه می‌رسد ولی خدارا شکرمی‌کنم که زود از این کلاه گشاد باخبر شدم و مثل بقیه دستم به خیلی از خلاف‌ها باز نشد!»

موقع برگشت در تمام طول راه، به نکات ریز صحبت‌های این مال‌باخته فکر می‌کردم، صحبت‌هایی مانند: «تو را چنان در رودربایستی قرار می‌دهند که حتی اگر نخواهی هم در این بازی وارد شوی، مجبور شوی به بازی‌شان تن دهی، اول راه آنقدر به تو بها‌ می‌دهند که خودت را یکی از مدیران آن شرکت‌ها می‌پنداری و خیال می‌کنی سر یک‌ماه می‌توانی خودت یک‌شرکت مانند شرکت‌های آنها راه‌اندازی کنی و... .»

زمانی شرکت‌های هرمی با دوز و کلک جیب مردم را خالی می‌کردند و حالا شرکت‌های بازاریابی شبکه‌ای. هر دوی این کسب‌وکارها از نظر شرعی حرام است چراکه یکی مشتریانش را فریب می‌دهد و دیگری سرمایه‌ای را با دروغ از مشتریانش می‌گیرد.

کلاه ‌برداری به سبک شرکت هرمی«ب»

در ابتدا شما سرمایه خیلی کمی دارید در حدود 300 هزار تومان که آن را باید صرف خرید از این شرکت کنید.

در مرحله اول شما برای نخستین‌بار سرتان کلاه می‌رود زیرا تمام لوازمی که به شما فروخته می‌شود کلا از قیمت بازار گران‌تر است.در مرحله دوم شما نقش یک آدم پول‌دار را ایفا می‌کنید ولی در واقع شما تمام سرمایه‌تان را به شرکت «ب» دو دستی تقدیم کرده‌اید و راهی ندارید جز فروختن لوازم بنجل و الکی گران این شرکت.

حال شما برای چه کسی کارگری می‌کنید؟ به شما گفته می‌شود برای خودتان ولی در واقع شما برای بالاتر بردن شرکت «ب» تلاش می‌کنید. فرض را بر آن می‌گیریم شما از کسانی که در بازار تهران مشغول فروش لوازم آرایشی یا هر نوع محصول دیگری هستند، زرنگ‌تر باشید و تمام لوازمی که از شرکت «ب» خریداری کردید را با قیمت بالا‌تر به فروش برسانید که همچین چیزی کاملا غیرممکن است. پس ناچارا رو به دست‌فروشی در بین خانواده یا دوستان‌تان یا در مغازه‌های خیابانی می‌آورید. زمان زیادی را صرف فروش کردید و به زور تمام لوازم را به فروش رساندید، فروش کالایی بدون سود و حالا برای گرفتن حق‌تان دوباره باید مراحل بالا را تکرار کنید.تا کی این تکرار ادامه دارد و چه کسی تا به الان سود این بازی را برده؟

دومین مرحله کلاه‌برداری شرکت «ب» از شما

شما باید در میان دوستان و فامیل خود به دنبال آدم‌هایی بگردید که جویای کار هستند و شروع به گول‌زدن آنها بکنید که آنها هم وارد این بازی بشوند، خب شما برای بار دوم گول خوردید. زیرا شما نه‌تنها تا به الان پولی بردید بلکه وقت و انرژی و جوانی‌تان را نیز گذاشته‌اید؛ تا اینجا فقط سختی کشیدید و هیچ‌چیز عاید شما نشده. شما نفر اول را وارد بازی کردید و یک مشکل به مشکلات شما اضافه‌شده و تا الان چه کسی در این میان برد کرده است؟ «سرکرده ب»؛ شاید ماه‌ها کار کرده و هیچ‌چیز نبرده باشید جز حسرت و در آینده‌ای نزدیک از تمام کسانی که به شما به چشم دوست نگاه می‌کردند دشمن می‌سازید. درنهایت شما در این بازی بازنده شدید و یک‌نفر که همان «سرکرده ب» است، برد کرده است و باید دوباره بعد از این همه‌وقت، بدون حقوق کارکردن و تازه پول هم دادن از صفر شروع کنید.

منبع: روزنامه فرهیختگان

انتهای پیام/

گزارشی از معایب بازاریابی‌های شبکه‌ای

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.