امام نامه‌ای بدین مضمون به حافظ اسد نوشت: «اینجانب از غیبت جناب حجت‌الاسلام آقای سیدموسی صدر نگران و متأثرم. از جنابعالی تقاضا دارم که موضوع را با سران کشورهایی که در قضیه فلسطین اجتماع کرده‌اند. در میان گذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید.»

نامه آیت‌الله خمینی به حافظ اسد و ابراز نگرانی از غیبت امام موسی صدربه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایت‌الله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی آن را منتشر کرده و برای نخستین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران به دست علاقه‌مندان رسید، اثری روان و خوش‌خوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.

در این قسمت موضوعاتی چون تدبیر احمدآقا در مقابل ماموران، نامه سرگشاده به آیت الله خمینی و تلاش دعایی برای آزادی خبرنگاران را می‌خوانیم.

دومین گفت‌وگوی رسانه‌ای

نشستن خبرهای ایران روی صفحات روزنامه‌های جهان و دیده و شنیده شدن آن رویدادها در رسانه‌های دیداری و شنیداری اروپایی و آمریکایی، به درخواست‌های فراوان ارباب مطبوعات و رادیو تلویزیون‌ها برای گفت و گو با امام خمینی منجر شده بود. انتشار گفت و گوی آیت الله با روزنامه لوموند در اردیبهشت ماه گذشته، به این تقاضاها بیشتر دامن زده بود. آن مصاحبه با کوشش امام موسی صدر به انجام رسیده بود که این روزها غیبتش، دوستداران و هواداران او را بسیار نگران کرده بود. او با دعوت رسمی معمر قذافی، رئیس لیبی، سوم شهریور 1357 به آن کشور رفته، پس از پنج روز اقامت، ناپدید شده بود. فقدان امام موسی صدر، آیت الله خمینی را بسیار دلواپس کرده با فرستادن نامه ای به یاسر عرفات در بیروت نوشته بود: «از سلامت جناب حجت الاسلام آقای سید موسی صدر، رئیس مجلس شیعیان لبنان، هیچ گونه اطلاعی ندارم و موجب نگرانی اینجانب است. از جنابعالی تقاضا دارم که هر چه زودتر از مکان ایشان اطلاع پیدا کرده و اینجانب را از سلامت ایشان آگاه گردانید.» اینک از راه گشوده موسی صدر، خبرنگاران دیگری در حال رساندن خود به خانه آیت الله بودند.

مقامات امنیتی عراق به آن مصاحبه مطبوعاتی اعتراض کرده، تکرار آن را منوط به گرفتن اجازه دانسته بودند. احمد خمینی گفته است: «همزمان با این فشارها تقاضای رادیو تلویزیون فرانسه را برای مصاحبه پذیرفتیم.» خانه آیت الله زیر نظر مأموران عراقی بود. اما همه حواس آن‌ها به در اصلی خانه بود. کارگزاران دفتر آیت الله، خبرنگاران را به در دوم خانه راهنمایی کردند. با این حال پس از به داخل کشاندن دستگاه‌های فیلم برداری، مأموران با خبر شده، وارد خانه شدند تا مانع ضبط مصاحبه شوند. «در منزل را به روی‌شان قفل کردم. آن‌ها تازه متوجه شدند که زندانی شده‌اند و هیچ کاری از آن‌ها ساخته نیست. هر چه کردند نگذاشتم بروند.»

نخستین پرسش‌های نماینده رادیو تلویزیون فرانسه درباره حکومت اسلامی و برنامه‌های آتی آیت الله بود. او رسیدن به این حکومت را که بر بنیان آموزه‌های اسلام و متکی به مردم است، منوط به برداشتن سد بزرگ سلسله پهلوی از سر راه ملت ایران دانست و افزود که دستیابی به استقلال سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی هدف نخست ما است، و بعد سپردن امور اجرایی به کاردانان وطن خواه و امین، و بالاخره «اختصاص دادن مخازن و منابع کشور، به مردم رنج کشیده و در فقر و بیماری غوطه خورده.»

یکی دیگر از پرسش‌ها مربوط به حمایت جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا از شاه پس از کشتار هفدهم شهریور بود. ناظران خارجی گفته‌اند که محمدرضا پهلوی پس از جمعه خونین تهران روحیه‌اش را از دست داده، نیازمند پشتیبانی هم پیمانان اصلی خود، آمریکا، بود. کارتر به توصیه مشاورانش با شاه تماس گرفته، حمایت آمریکا را از اقدامات او یادآور گردیده بود؛ قهرمان دفاع از حقوق بشر، از عامل کشتار صدها شهروند تهرانی پشتیبانی کرده بود! «آقای کارتر که برای یک زندانی در شوروی آن قدر هیاهو در آورد، پس از کشتارهای پیاپی شاه پشتیبانی خود را از او دریغ نکرد؛ و رئیس دولت چین (هواکوفنگ ] پس از دیدارش از ایران که شاه از ترس قیام مردم نتوانست او را از خیابان‌ها عبور دهد، شاه را که عامل تمام کشتارهای ایران است مورد حمایت خود قرار داد و رؤسای کرملین هم مانند این‌ها هستند.»"

خبرنگار گفت که جراید جهان غرب، مذهب شیعه را واپسگرا دانسته و برای نمونه حجاب زن را یکی از مظاهر واپسگرایی شیعه می‌دانند. آیت الله پاسخ داد که آنچه می گویید نظر تبلیغات است نه دیدگاه اسلام. مذهب نه با آزادی زن، بلکه با به فساد کشاندن زنان مخالف است. شاه [در مصاحبه با مخبر ایتالیایی گفته است درک من از زن آن است که باید زیبا و فریبا باشد، اما زنان در تظاهرات اخیر همدوش مردان در همه پرسی سیاسی ایران شرکت کردند، خواستار آزادی و استقلال شدند و خون آنان در جمعه سیاه بر زمین ریخت. «این است درک شاه از آزادی زنان و تمدن بزرگ!»

پرسش بعدی درباره اظهارات اخیر محمدرضا پهلوی درباره انتخابات آزاد در آینده بود. آقای خمینی گفت که اگر شاه اعتقادی به آزادی داشت، باید در برابر خواست یکپارچه و سراسری مردم ایران در راهپیمایی‌های اخیر استعفا می‌داد و «سلطنت خود و دودمانش را غیرقانونی اعلام می‌کرد، اما (شاه انتخابات آزاد خود را در جمعه سیاه به اجرا گذاشت. آیا راستی چنین حکومتی انتخاب آزاد می‌تواند داشته باشد؟»

مصاحبه که به پایان رسید، نخست در خانه را به روی چهار خیرنگار فرانسوی گشودند،آنان که رفتند، نوبت به مأموران عراقی نگه داشته شده رسید. با شتاب مسئولان بالاتر دادند. مأموران عراقی، گروه اعزامی از تلویزیون فرانسه را دستگیر کرده به بغداد بردند و دستاورد صوتی تصویری آن‌ها را ضبط کردند. سیدمحمود دعایی که برای آوردن خبرنگاران تلاش کرده بود، برای آزادی هرچه زودتر خبرنگاران کوشید که بی نتیجه بود.

چندی بعد «مقامات مسئول عراقی پیرامون دستگیری و بازداشت و اخراج روزنامه نگاران فرانسوی که به وسیله محمود دعایی به منزل خمینی هدایت و راهنمایی شده بودند اظهاراتی کردند که به عرض تیمسار ریاست ساواک رسید.»

نه حزب؛ نه جنگ مسلحانه

این روزها رهبران نهضت در داخل کشور با توجه به اوج گیری خشونت و برخوردها خونین با مردم از یک سو، و امکان و احتمال تغییر ساختار سیاسی کشور از سوی دیگر دو مسأله بحث و گفت وگو می‌کردند. اول این که می‌توانند برای رودررو شدن با رفتار قهرآمیز و وحشیانه حکومت شاه دست به کارهای مسلحانه بزنند؟ زمینه آن فراهم بود. دوم این که با ابراز آزادی انتخابات و تأسیس احزاب از طرف مقامات دولتی، روحانیت می‌تواند کنار نشسته و بیننده تشکیل گروه‌های سیاسی باشد؟ اگر انتخابات آینده آزاد باشد، چرا روحانیت ایران جایگاهی در قوای قانونگذاری و اجرایی کشور نداشته باشد و عرصه را به دیگران واگذارد؟ این‌ها پرسش‌هایی نبود که بشود با تلفن از دفتر آیت الله در نجف پرسید. روحانیان پیشگام و پرسشگر، سیدحسن طاهری خرم آبادی را برای گرفتن پاسخ‌های خود به عراق فرستادند. آقای طاهری از راه سوریه خود را به نجف رساند و در روزی که آقای خمینی با خبرنگاران فرانسوی مصاحبه داشت، به خانه او رسید. «وقتی وارد منزل امام شدم، با وضعی غیرعادی مواجه شدم. افرادی در حال رفت و آمد بودند. آقای دعایی هم آنجا بود.» پرسید و شنید که اوضاع از چه قرار است. «عصر همان روز بود که در اندرونی، خدمت امام رسیدم و اوضاع و احوال ایران را توضیح دادم. حوادث و اتفاقاتی را که در ماه رمضان در ایران رخ داده بود... گفتم.

پس از توضیح وضعیت کشور، پیام آقایان را نیز... منتقل کردم و مسائل و سؤالاتی را که قرار بود مطرح کنم، بیان کردم.... یکی مسأله تشکیل حزب بود... [مقامات دولتی اعلام کرده بودند که احزاب آزادند و افراد می‌توانند حزب تشکیل بدهند. دوستان انقلابی هم قصد داشتند، حزبی تشکیل دهند تا از این طریق حرکات ملت را تحت تشکیلات خاصی سازماندهی و منظم کنند. مسأله دیگر اجازه جهت انجام مبارزه مسلحانه بود. کسانی بودند که می‌خواستند از جهت شرعی برای مبارزه مسلحانه اجازه داشته باشند و این اجازه را از امام می‌خواستند. زیرا مبارزات مسلحانه ای که در آن زمان از سوی بعضی از احزاب و گروه‌ها انجام می‌گرفت با خصوصیات شرعی و با اجازه ولی فقیه نبود. حضرت امام با هر دو مسأله، مخالفت کردند.»

آقای طاهری استدلال‌های امام خمینی را در رد این دو پیشنهاد چنین به یاد می‌آورد: «ایشان با تشکیل حزب به شدت مخالفت کردند و فرمودند که کار ما، فقهی و دینی محض است و ما از راه همین فقه و احکام توانستیم مسائل را تا اینجا پیش ببریم و کار ما، کار حزبی نیست... مبارزه ما مبارزه ای فراگیر و مردمی بوده که رهبری آن هم با روحانیت و علما بوده است. این کار اصلاً به مصلحت نیست. در هر حال، امام در آن روز با تشکیل حزب از طرف روحانیت مخالفت کردند، درباره مطلب دوم، یعنی مبارزه مسلحانه هم امام مخالفت کردند. در آن روزها فشار رژیم در ماه رمضان و قبل و بعد از آن بر مساجد و محافل زیاد گشته و دستگیری‌ها و آزارها تشدید شده بود که دولت به اصطلاح آشتی ملی شریف امامی روی کار آمد و تا حدودی زمینه‌های قیام مسلحانه فراهم گشت. علت مخالفت امام بیشتر بر این اساس بود که به چنین کاری نمی‌توانیم اعتماد و اطمینان داشته باشیم. نمی‌دانیم که مبارزه مسلحانه چه نتیجه ای خواهد داشت. امام فرمودند که ما منطق داریم و با منطق می‌جنگیم.»

زلزله‌ای دیگر

ساعت 19:05 بیست و پنجم شهریور 1357 زمین لرزه ای به بزرگی 4/7 ریشتر شهر طبس و حوالی آن را لرزاند و با خاک یکسان کرد. این بزرگ‌ترین زلزله تاریخ ایران دانسته شد؛ رویدادی بسیار تلخ که حدود بیست هزار نفر را به کام مرگ کشاند. حادثه طبس زلزله‌ای در کنار زلزله سیاسی اجتماعی ایران بود؛ دولتیان امید داشتند بتوانند آن را دستمایه فرونشاندن نهضت مردم و به سایه بردن آن کنند. از این رو با آب و تاب بر تبلیغات در مورد کمک‌های دولت پرداختند. شاه خود از مناطق زلزله زده دیدن کرد. آیت الله خمینی در 27 شهریور در این باره اطلاعیه ای نوشت و با سوگوار خواندن خود در این واقعه اسفناک به مردم توضیح داد که آنان که امروز برای آسیب دیدگان اشک ریخته، عزای ملی اعلام می‌کنند، همانانی هستند که مردم را به رگبار گلوله بستند و گفتند این‌ها کمونیست هستند. هشدار اصلی او این بود که «ملت مسلمان ایران؛ بیدار باشید و زلزله و سیل و سایر عوامل، شما را از مسیر خود منحرف نکند؛ و به تبلیغات اغفال کننده دستگاه شاه گوش ندهید و نهضت اسلامی را ادامه دهید و تا برچیده شدن دستگاه قلدری و استبداد از قیام خود دست نکشید.» توصیه او به همه داوطلبان یاری رساندن به زلزله زدگان این بود که مستقیم به برادران خود کمک کنید. اکنون که شهر از گل ساخته شده طبس بر سر برادران ما خراب شده است، اکنون که مجروحین تظاهرات سراسری ایران از بیدارویی و بی غذایی در رنج‌اند، بر برادران ایمانی لازم است هر چه بیشتر به سرپرستی بازماندگان و تهیه وسایل آسایش برای آنان بشتابند و به جار و جنجال دولت اکتفا نکنند و به صندوق اعانه آنان کمک نکنند که جز زراندوزی برای مجریان امور هیچ حاصلی نمی‌تواند داشته باشد.»

یک روز بعد، 28 شهریور، اوراق چاپ شده این اطلاعیه در ایران پخش شد. سازمان فجر اسلام"، "نشریه قم" و "روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور- نجف اشرف" از چاپگران و توزیع کنندگان اطلاعیه آیت الله بودند.

خانه نشینی آیت‌الله

همچنان که گفته شد با پیگیری‌های سازمان اطلاعات و امنیت کشور، سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق، پیش از عید فطر به دیدار امام خمینی رفته، به او اخطار کرده بود حق ندارد علیه حکومت ایران کاری کند.

علی اکبر محتشمی جزئیات آن دیدار را چنین یادآوری کرده است: «در ابتدای این ملاقات، سعدون شاکر گفت: طبق توافقات و تعهداتی که ما با شاه و دولت ایران داشته‌ایم، حضرتعالی در داخل عراق و نجف اشرف نباید فعالیت سیاسی علیه دولت ایران داشته باشید چرا که ما با ایران تعهد داریم. امام در پاسخ فرمودند: خوب شما با دولت ایران و شاه تعهد دارید، من هم با ملت ایران و اسلام تعهد دارم. شما مجبورید به تعهد خودتان عمل کنید، من هم به تعهد خودم عمل می‌کنم و لذا من راه خودم را ادامه می‌دهم و براین اساس دست از فعالیت‌های سیاسی برداشته نخواهد شد. سعدون شاکر اظهار کرد: خوب با این حساب شما در داخل عراق نمی‌توانید فعالیت سیاسی داشته باشید. امام فرمودند: من هر کجا که بروم به وظیفه و مسئولیت خودم عمل می‌کنم. جایگاه ما روی همین گلیم و فرش است و این گلیم را هر جایی که بیندازیم همانجا کار و مسئولیت خود را عمل می‌کنیم. سعدون شاکر پرسید: شما کجا می‌خواهید بروید که بتوانید علیه رژیم شاه فعالیت سیاسی کنید؟ امام بلافاصله فرمودند: من به جایی می‌روم و به کشوری خواهم رفت که تحت سلطه شاه نباشد و تعهدی نسبت به رژیم شاه نداشته باشد.»

سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق، نیز در این باره گفته ای دارد که باید آن را با ملاحظه ترجمه و شیوه روایت در برابر طرف ایرانی اندازه گرفت. «من شخصاً با او در منزلش ملاقات کردم و خیلی جدی با او حرف زدم و صریحاً دو مسأله را روبروی او قرار دادم که یا خودش را کاملاً از فعالیت کنار بکشد، یا این که ما خودمان مستقیماً او را وادار به سکوت می‌کنیم و راه سومی هم از نظر ما وجود ندارد. صریحاً با او حرف زدم و او هم صریحاً جواب داد. وقتی به او گفتم که شما یک رهبر مذهبی مورد احترام هستید، ولی اجازه نمی‌دهیم رفتار شما سبب تیرگی روابط دو کشور گردد، شروع به پاسخگویی کرد و در تجزیه و تحلیل خود و هدف‌هایش تصریح کرد که در عین رهبر مذهبی بودن، به امور سیاسی هم آشنایی دارد و سیاست را به مذهب و امور مذهبی خود ترجیح می‌دهد. او اضافه کرد: هیچ وقت از نظرات سیاسی خود عدول و نزول نخواهد کرد و اگر دولت عراق مانع او شود، او عراق را ترک خواهد کرد و در جای دیگر به فعالیت خواهد پرداخت.»

آیت الله، کنار از این تهدیدها، بیشترین اطلاعیه‌های خود را در شهریور 1357، دوره ای که اخطار گرفته بود، نوشت. هیچ عاملی نتوانسته بود و نمی‌توانست او را از به جا آوردن کاری که به آن ایمان داشت باز دارد. او در چارچوب «قیام لله» به هر باوری که می‌رسید، با نظر داشت به ناموس زمان، بر آن می‌یازید.

مقامات عراقی که تهدیدات خود را بی اثر می‌دیدند، اواخر شهریور بر سخت گیری‌های خود افزودند. بنابر گزارش منابع ساواک در عراق، بیست و هشتم این ماه نماینده سازمان امنیت عراق به دیدن آیت الله رفت و به او گفت که اجازه تماس با هر فردی را، چه ایرانی و چه عراقی، ندارد و «شدیداً به او اخطار گردیده است در امور سیاسی مداخله نکند.» عراقی‌ها برای نشان دادن حسن نیت خود به ایران، شیخ مهدی خالصی، نوه آیت الله شیخ محمدمهدی خالصی را نیز در کاظمین دستگیر کردند. ساواک به همتایان عراقی خود اطلاع داده بود که خالصی در خطبه‌های نماز عید فطر علیه هیأت حاکمه ایران سخنرانی و به آن حمله کرده است. در گزارشی که عراقی‌ها به ساواک دادند آمده است: «به منظور جلب رضایت تیمسار سپهبد مقدم و همکاری سرویس شما، فرماندهی سیاسی کشورمان تصمیم گرفت: 1- شیخ مهدی خالصی دو روز پیش دستگیر و زندانی شود و به اطرافیان او اخطار شد در امور سیاسی دخالت نکنند. 2- از دو روز پیش خمینی دیگر اجازه تماس گرفتن با هیچ ایرانی و عراقی را ندارد و شدیداً به او اخطار گردیده است در امور سیاسی مداخله نکند.» گویا نماینده ساواک به طرف عراقی گفته بود که خمینی هنوز می‌تواند بین خانه و حرم تردد کند و در این زمان هر کس بخواهد می‌تواند با او تماس بگیرد؛ و شنید که گمان می‌کنم او حق خروج از منزل خود را هم ندارد.»؟

در سی‌ام شهریور خبر رسید که دو ناشناس به امام خمینی، هنگام رفتن به حرم حضرت على علیه السلام، حمله کرده‌اند. نمایندگی ساواک در عراق این خبر را به مرکز متبوعاش فرستاد و نوشت که «ممکن است این اقدام از ناحیه مقامات عراقی صورت گرفته تا به خمینی و طرفدارانش چنین وانمود کند که دستورات قبلی آنان مبنی بر عدم فعالیت و عدم خروج از منزل برای جلوگیری از وقوع چنین پیش آمدهایی بوده است. ضمناً مقامات امنیتی عراق با این اقدام بهانه و دست آویزی برای جلوگیری از فعالیت‌های نامبرده به دست آورده‌اند.»

بدین ترتیب ساواک توانست با امتیازهایی که به حکومت بعثی عراق داد، آیت الله را خانه نشین کند. با وجود این نماینده سازمان یادشده معتقد بود: «بیشتر فعالیت‌های خمینی علیه کشور از طریق نشر اعلامیه و تماس‌های تلفنی با ایران یا سایر نقاط دنیا است و با این تصمیم نمی‌توان وی را از ایجاد توطئه و تحریک بازداشت، مگر متعهد گردد و برای این تعهد نیز ضمانت اجرایی قائل شوند.»

آیت الله خمینی سی‌ام شهریور 1357 آخرین نماز جماعت خود را در مسجد شیخ انصاری خواند و زیارت خود را از حرم حضرت علی علیه السلام به جا آورد و خانه نشین شد، اما حق با آن کارشناس ساواک بود. از نگاه او توطئه و تحریک، و از دید مردم قیام علیه نظام سیاسی غیرقانونی ایران، ادامه یافت.

آیت الله خمینی در اول مهر 1357 نامه ای به حافظ اسد، رئیس جمهور سوریه نوشت و از وی خواست ناپدید شدن امام موسی صدر را پیگیری کند. اسد به همراه رؤسای کشورهای لیبی، الجزایر، یمن جنوبی و رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین، گروه موسوم به جبهه پایداری در دمشق گردهم آمده بودند تا روند مخالفت با قرارداد کمپ دیوید، قرارداد سازش مصر و اسرائیل، را پی گیری کنند. «اینجانب از غیبت جناب حجت الاسلام آقای سیدموسی صدر نگران و متأثرم. از جنابعالی تقاضا دارم که موضوع را با سران کشورهایی که در قضیه فلسطین اجتماع کرده‌اند. در میان گذارید و اهتمام آنان را جلب نمایید.»

دو روز پیش از آن، در سی‌ام شهریور، نامه ای به آقای سید حسن قمی نوشته، خرسندی خود را از آزادی او بیان کرده بود. روزنامه‌ها، چهاردهم شهریور، خبر پایان یافتن حصر خانگی آقای قمی را در شهر کرج چاپ کرده بودند. و دو روز پیش از آن، در بیست و هشتم شهریور، امام در نامه ای به یاسر عرفات از پشتیبانی رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین از نهضت مردم ایران تشکر کرده بود. «ما در قضیه فلسطین همیشه مخالف با شاه و اسرائیل و پشتیبانان آنان بوده و با شما هم صدا بودیم و مظالم اسرائیل را به ملت‌ها رساندیم.» و در برابر، از عرفات خواست که او و سازمانش صدای ملت ایران را به جهان برساند. «امروز چین سرخ به اصطلاح انقلابی آمریکا مظهر استثمار جهانی، و شوروی سرچشمه ریا و دروغ، و انگلیس استعمارگر کهنه کار برای سرکوبی ملتی که می‌خواهد روی پای خود بایستد و هیچ گونه تمایلی نه به شرق و نه به غرب داشته باشد، قیام، و از شاه دفاع می‌کنند و با این وضع، شاه با کمال بی شرمی ملت بی پناه ایرانی را معجونی از کمونیست‌های سرخ و مرتجعین سیاه می‌نامد. ولی من یقین دارم که پیروزی ملت آگاه ما حتمی است.

این نامه‌ها هر چند خطاب به افراد بود اما سر از ادارات، کارخانه‌ها، کوچه‌ها و خیابان‌های ایران می‌آورد، البته با اندکی تأخیر. نامه‌ها ابتدا باید به گیرندگان آن می‌رسید. برای نمونه نامه یاسر عرفات توسط سیدعلی اکبر محتشمی از نجف به لبنان برده شد، و چند روز بعد، یعنی در هشتم مهر 1357 در ایران توزیع گردید. در ابتدای اطلاعیه چاپ شده نوشته بودند که ما اکنون اقدام به چاپ آن کرده‌ایم، به خاطر این که متن نامه امروز 57/7/8 در مجله خبری سازمان آزادی بخش فلسطین به چاپ رسیده است و ما تا به حال منتظر بودیم که اول خود آن‌ها نامه را به چاپ برسانند.»

ضربه از راه دور

همزمان با آغاز جلوگیری از کوشش‌های سیاسی آیت الله خمینی علیه حکومت پادشاهی ایران، اطلاعیه ای در داخل کشور پخش شد که مواضع ضد آمریکایی امام را زیر سؤال برده غیرمستقیم او را وابسته به محافل انگلیس دانسته بود. این نوشته در جزوهای هشت صفحه ای شامل یک مقدمه و متنی با عنوان «نامه سرگشاده به آیت الله خمینی» بود. عنوان خود جزوه هم آیا به راستی خمینی دمکرات و ضد امپریالیست است؟» بود. نویسنده یا نویسندگان اطلاعیه نمی‌توانند عضوی از پیکر سازمان اطلاعات و امنیت کشور بوده باشند، چرا که کارشناسان آن سازمان دانش محتوای به کار رفته در متن را نداشتند، اما از آنجا که ساواک در طراحی و توزیع آن کوشید، می‌توان باور کرد که این نگاشته با زمینه سازی و توسط یکی از کمونیست‌های همکار ساواک نوشته شده بود. ظواهر امر نشان می‌دهد که اطلاعیه در خارج از کشور تهیه گردید و توسط پست به شماری از گیرندگان داخلی، همچون برخی از مراجع مقیم قم فرستاده شد. نویسنده مقدمه با قلمی عصبی، مواضع امام خمینی را نسبت به کمونیست‌ها، یعنی خیانت آنان به کشور، آمریکایی خواندن آن‌ها، مخدر دانستن مکتب کمونیسم و... بی شرمی خواند. این مقدمه، خواننده را به متنی که در صفحات بعد درباره حرکت کمونیست‌های ایران در جنبش‌های سیاسی معاصر است ارجاع می‌داد و می‌گفت که این نوشته پیش از این به نشانی آیت الله خمینی در نجف فرستاده شده بود. نویسنده متن با اشاره به نقش کمونیست‌ها در نهضت‌هایی چون جنگل، مشروطه و ملی شدن صنعت نفت، این گروه را تبرئه و روحانیت را متهم به سکوت یا همکاری با حکومت پهلوی کرده بود. به هر حال پنجاه پاکت حاوی این اطلاعیه از آلمان به اداره پست ایران رسید. مأموران سانسور ساواک متوجه آن‌ها شدند و به گمان این که نباید به دست گیرندگان برسد، از توزیع آن‌ها جلوگیری کردند، اما «با توجه به این که این جزوه فاقد نام سازمان انتشاردهنده بوده (اصل مقاله توسط کمونیست‌ها تهیه و نوشته شده است) و تصور می‌رفت بر اساس جریانات اخیر طرحی تنظیم و بر مبنای آن مبادرت به ارسال چنین جزوه ای شده باشد؛ لذا با ارائه عین جزوه به اداره سوم عملیات و بررسی/ 331 موضوع بررسی و ضمن تأیید نظر این اداره/ 352 توزیع آن را بلامانع تشخیص داد.»

هجرت؛ بر سر دوراهی

اطرافیان آیت الله خمینی خبر محدودیت‌ها و خانه نشین شدن رهبر نهضت را خیلی زود به ایران رساندند و به دست اندرکاران جنبش پیشنهاد کردند به هر نحوی که می‌توانند دولت عراق را زیر فشار سیاسی قرار دهند.

آیت الله محمد صدوقی یکی از مخاطبان اصلی تماس‌های تلفنی از نجف بود. همو تلاش چشمگیری در به واکنش واداشتن جامعه روحانیت ایران کرد.

این ارتباطات اداره کل سوم ساواک را نگران کرده، در دستورالعملی به همه شعب خود در شهرها نوشت که «عوامل خمینی از عراق با عده ای از قشریون در ایران تماس و تصمیم دارند به منظور اعتراض به اقدامات دولت عراق دست به تظاهرات و احتمالاً یک سلسله اقدامات ایذایی از جمله خرابکاری و آتش سوزی در مراکز مختلف بزنند. سریعاً با همکاری مراجع انتظامی پیش بینی و مراقبت‌های لازم معمول» شود دستور داده شد هر گردهم آیی، راهپیمایی و اقدام گروهی در این مورد سرکوب گردد. خواست روحانیت پیشرو آن بود که مراجع مقیم قم در اعتراض به دولت عراق اطلاعیه ای بدهند، اما مراجع قم نتوانستند تا پانزده هجرت روز بعد به تصمیم همسویی برسند. شاید نامه آیت الله سیدعبدالله شیرازی به احمد حسن البکر، رئیس جمهور عراق و اطلاعیه کمیته دفاع از حقوق بشر ایران نخستین واکنش محافل داخلی به این موضوع باشد.

خبر محاصره خانه امام خمینی و جلوگیری از آمد و شد به آن در سراسر کشور پیچید. سوم مهر بازار برخی از شهرها به نشانه اعتراض تعطیل شد. این روزها ایران در سوگ جان باختگان زلزله طبس بسر می‌برد. با وجود این، مجالس ختم سیدمهدی گلپایگانی، پسر آیت الله سیدمحمدرضا گلپایگانی، که در راه کمک رسانی به آسیب دیدگان زمین لرزه جان خود را از دست داده بود، مجالی برای گردهم آمدن، گفتن و شنیدن از اقدام عراق و ایران در تلاش برای خاموش کردن صدای رهبر نهضت شده بود. تظاهراتی که پس از این مجالس شکل گرفت کم نبود. در همه شعارهای داده شده، اقدام دولت عراق علیه آیت الله خمینی محکوم شد.

بخشی از تیرهای اعتراض پرتاب شده، به سوی سفارت عراق در تهران بود. افراد شناس و ناشناس با سفارت عراق تماس گرفته، خواستار برداشته شدن محدودیت‌های به کار گرفته شده علیه امام خمینی شدند. برخی از تماس‌ها توأم با تهدید بود. دولت ایران به خواست عراق یا با پیش بینی خود، به طور ویژه از آن سفارت خانه پاسبانی می‌کرد.

واکنش‌های عمومی رو به گسترش بود. همگان چشم به راه تصمیم راهبران داخلی بودند مقامات امنیتی برای این که از ضرب اقدامات مردم بکاهند، دست به انتشار یا گسترش خبری زدند که می‌گفت محدودیت‌های اعمال شده در اطراف خانه آیت الله خمینی برداشته شده است؛ آن هم به خواست دولت ایران! خبر نادرست بود، اما توانست دستاویزی باشد برای برخی‌ها تا از مشارکت در اقدام و اعتراض درباره خانه نشین کردن آقای خمینی کنار بکشند.

می‌توان گفت که امام خمینی هفته ای در اندیشه تصمیمی که باید می‌گرفت سپری کرد و به این برآورد رسید که دیگر نمی‌توان از شهر نجف به افق نهضت مردم ایران چشم دوخت. از تاریخ انقضاء گذرنامه‌اش می‌گذشت. دهم مهر بود که حسین، نوه‌اش، گذرنامه او و سیداحمد، عمویش، را به کنسولگری ایران در کربلا برد. گذرنامه پدربزرگش تمدید و گذرنامه عمویش تجدید شد. سیدمحمود دعایی گذرنامه‌ها را به بغداد برد تا در اداره مربوطه، مهر خروج بزنند. نزدند و گفتند عراق مانند وطنشان خواهد بود و دلیلی ندارد که خاک عراق را ترک کند!» گذرنامه‌ها این بار به «اداره سفر و جنسیه» نجف برده شد. آنجا مهر خروج خورد.

تصمیم آقای خمینی رفتن به کویت بود؛ نه برای ماندن، بلکه برای عبور به سمت سوریه. درگیری‌های سیاسی میان عراق و سوریه این احتمال را تقویت می‌کرد که دولت عراق مانع رفتن آیت الله به سوریه شود.

«وقتی پاسپورت را به مسئول امنیتی عراق دادم، گفت: ما نمی‌خواهیم ایشان از عراق بیرون بروند فقط از ایشان می‌خواهیم که فعالیت علنی نداشته باشند. به او گفتم: ایشان این پیشنهاد را نمی‌پذیرند. این مطلب را به آقای سعدون شاکر به صراحت گفته‌اند... فردای آن روز طبق قرار قبلی به نزد همان شخص رفتم و او گفت: چون ایشان اقامت دارند و مقیم قانونی محسوب می‌شوند، می‌تواند شخصاً تصمیم بگیرند که از عراق خارج شوند یا نه.»

سعدون شاکر نیز در این مورد گفته است: «ما به او ویزای خروج دادیم. چون او یک نفر خارجی است. هر گاه بخواهد خارج شود ما نمی‌توانیم مانع حرکت او به خارج شویم. البته تا هنگامی که در عراق است ما می‌توانیم مانع فعالیت او علیه ایران بشویم، اما هر لحظه ممکن است بخواهد خارج شود، اما در آن صورت ما جلو او را نخواهیم گرفت و تصمیم هم نداریم جلو او را بگیریم.. عراق مایل است که خمینی از این کشور، برود، اگر چه عقیده داریم که در جای دیگر مشکلات بیشتری فراهم خواهد کرد.»

در داخل ایران، نهضت رو به اوج بود. هر روز ده‌ها نامه و اعلامیه درباره موقعیت تازه ای که برای آیت الله خمینی پیش آورده شده بود، نوشته، چاپ و پخش می‌شد. در کنار تظاهرات، اعتصاب‌ها، به ویژه در صنعت نفت، رو به گسترش بود. حکومت گمان می‌برد با گشایش مدرسه‌ها در سال تحصیلی جدید، شاید سر و گوش دانش آموزان در امور سیاسی کمتر بجنبد. این خوش بینی درست از آب در نیامد. با اعتصاب سراسری نهم مهرماه که در اعتراض به توطئه مشترک عراق و ایران علیه آیت الله خمینی صورت گرفت، بر وخامت حال حکومت افزوده شد. آن روز بازار همه شهرهای بزرگ بسته و در کرمانشاه، دزفول، سمنان، سقز، زنجان، سراب، همدان، ایلام، ارومیه، فیروزآباد، خرم آباد و دورود تظاهرات شد. مأموران حکومتی در کرمانشاه به روی مردم آتش گشودند و سه تن از اهالی را کشته، 33 نفر را زخمی کردند.

دولت چاره کار گره خورده خود را در این دید که از دولت عراق بخواهد محدودیت‌های آیت الله را بردارد. خمینی باید در عراق می‌ماند تا حکومت ایران فرصتی برای جمع کردن خاطر پریشان خود و مجالی برای برون رفت از این بحران بیابد.

اوضاع وقتی پیچیده تر شد که عراق صبح روز نهم مهرماه 1357 خبر رفتن آیت الله به کویت را به ایران داد. فردای آن روز، دهم مهر 1357 علی محمد کاوه، معاون اطلاعات خارجی ساواک، به عراق رفت و با سعدون شاکر دیدار و گفت وگو کرد. کاوه مراتب تشکر پادشاه ایران را به احمد حسن البکر، رئیس جمهور عراق، و نیز تشکر ناصر مقدم، رئیس ساواک، را از بابت «همکاری و اقدامات اخیر در مورد خمینی» رساند و گفت که برای پیدا کردن دستور کار مشترکی به عراق آمده‌ام «تا از شدت تبلیغات محافل مختلف علیه دولت برادر عراق کاسته شود.»

شاکر کارهایی را که برای جلوگیری از کوشش‌های سیاسی آیت الله علیه حکومت ایران کرده بود، برشمرد و سپس از مطالبی که روزنامه‌های ایران علیه عراق درج می‌کنند گلایه کرد. کاوه پاسخ داد که جراید علیه حکومت ایران هم مطالبی چاپ می‌کنند و برای نمونه دو شماره روزنامه‌های اطلاعات و کیهان با عکس خمینی در صفحه اول و عبارتی که با حروف درشت درباره او نوشته شده بود ارائه گردید.»شاگر گفت که دمکراسی و آزادی تا جایی قابل تحمل است که به موجودیت و اساس حاکمیت لطمه نزند، وگرنه با شدت باید مقابله کرد. طرف ایرانی حرفی را که برای زدن آن از تهران به عراق آمده بود، زد. «ما میل داریم شما با کم کردن محدودیت روی خمینی... ترتیباتی فراهم آورید که او هر چه ممکن است مدت بیشتری در عراق بماند و آثار تبلیغاتی ضد عراقی زایل شود.»

گفتنی است با رسیدن خبر تصمیم امام خمینی به خروج از عراق، جلسه فوق العاده شورای امنیت ملی با حضور برخی از رؤسای نیروهای نظامی و امنیتی ایران تشکیل شده، به بررسی این احتمال پرداخته بود که اگر خمینی سر از ایران در آورد، چه باید کرد؟ در آن جلسه جعفر شریف امامی، نخست وزیر، پیشنهاد کرده بود «با دولت عراق تماس گرفته شود و ترتیبی داده شود که او در آنجا ناراحتی‌هایش کمتر بشود، ولو یک مدتی، تا یک فرصت بیشتری پیدا کنیم و بررسی کنیم چه اقداماتی» می‌شود کرد.

خواسته کاوه به طرف عراقی برخورد تا جایی که گفت: «درخواست‌های شما درباره رفتار دولت عراق با خمینی تناقض دارد.» و افزود که سه هفته پیش وقتی سفیر عراق به دیدن پادشاه ایران رفت و از او برای سفر به عراق دعوت کرد، پاسخ شنید که چطور ما می‌توانیم به عراق بیاییم در حالی که کسانی در عراق هستند که علیه ما فعالیت می‌کنند. «خود شما مکرر از مماشات ما نسبت به خمینی گله مند بوده‌اید و مصر درخواست ایجاد محدودیت داشته‌اید حالا ما محدودیت را ایجاد کرده‌ایم، شما خواهان رفع آن هستید!؟ شاکر گفت که «خمینی جدة مصمم است فعالیت ضد ایرانی خود را ادامه دهد و اقدامی که کرده‌ایم، حالا تبلیغات علیه هر دو کشور شروع شده و اگر آزادش بگذاریم شدیدتر فعالیت خواهد کرد. با او شخصاً صحبت کرده‌ام و وی را به هیچ وجه آماده عقب نشینی نمی‌بینم.» او حرف آخر را با این جمله که عراق تمایلی به ادامه اقامت خمینی در این کشور ندارد، زد.

جلسه بعدی این دو مقام امنیتی ساعت 20 یازدهم مهر بود. آنجا بود که طرف ایرانی زمان حرکت آیت الله را شنید. خمینی تصمیم گرفته صبح روز 57/7/12 با اتومبیل به کویت برود؛ و مسافرت او حدود ده ساعت از طریق زمینی انجام می‌شود؛ و ما اطلاع بیشتری نداریم.»"

مسکوت ماندن این خبر، خواسته خود آیت الله بود. «من در این مدت که در عراق و در نجف اشرف بوده‌ام، با همراهی شما کارهای زیادی انجام داده‌ام و شما نیز با من همکاری کرده‌اید. من تاکنون چیزی از شما مخفی نکرده‌ام و لذا این تصمیم اخیر را هم از شما پنهان نمی‌کنم، ولی راضی نیستم خبر این موضوع را حتی به نزدیک‌ترین افراد خود بدهید؛ حتی به همسر و فرزندانتان بگویید. موضوع این است که من از نجف می‌روم. تصمیم گرفته‌ام به کویت بروم و از آنجا به یک کشور اسلامی دیگر سفر خواهم کرد. ترتیب حرکت و مسافرت را هم خودتان بدهید.

البته تلفن خانه آیت الله توسط سازمان امنیت عراق شنود می‌شد، با این حال خبر رفتن به کویت را نیز سیدمحمود دعایی با صلاحدید امام به اطلاع عراقی‌ها رساند. با توجه به این که عراق خبر رفتن امام به کویت را صبح روز نهم مهر به ایران داده بود، به نظر می‌رسد مأموران امنیتی آن کشور دو روز پیش از آن که این موضوع به اطلاعشان برسد، از آن آگاه شده بودند. همچنانکه گفته شد با رسیدن این خبر به حکومت ایران، جلسه فوق العاده شورای امنیت ملی تشکیل شده بود تا پیامدهای ورود احتمالی خمینی به ایران و راههای برخورد با آن را بررسی کند.

نخستین واکنش را ساواک نشان داده بود. این امکان وجود دارد که به طور ناگهانی از طریق یکی از مرزهای هوایی یا زمینی به کشور وارد شود. از هم اکنون در مرزهای ورودی آمادگی لازم داشته باشند تا به محض ورود، هرگونه ارتباط او را بدواً با افراد غیر مسئول قطع نموده و مراتب را بلافاصله اعلام و یادشده را در اولین فرصت با هواپیما یا هلیکوپتر نظامی به تهران اعزام دارند.»

نگرانی و وحشت مقامات باعث شد که حتی به مرز تایباد در شمال شرق کشور آماده باش داده شود. این نامه نگاری‌های پر دستور تا روزها پس از اقامت آیت الله در فرانسه ادامه داشت و با پایان ماه مهر تا حدی فروکش کرد. دومین واکنش نیز اعزام کاوه به عراق و درخواست جابه جا نشدن خمینی بود که شرح آن گذشت.

منبع:فارس

انتهای پیام/

نامه ای که آیت الله خمینی به حافظ اسد نوشت

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.