گوهر خیراندیش از عاشقانه ها و خاطراتش با جمشيد اسماعيل خانی گفت.

تمام زندگی‌ام پر از خاطرات مرحوم اسماعیل خانی است/ زمانی علاقه‌اي به بازی در سريال های مناسبتی نداشتمبه گزارش حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ گوهر خیراندیش یکی از برترین‌ و ماندگارترین چهره‌ها در تاریخ هنر کشور است. شاید نتوانیم بازیگر دیگری را پیدا کنیم که به اندازه او در نقش‌های مختلف و با گریم‌های مختلف ظاهر شده باشد. سال‌ها حضور در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون باعث شده تا او رفته رفته به 50 سال حضور در این عرصه نزدیک شود. گوهر خیراندیش که بر سر سه راهی پزشکی، ادبیات انگلیسی و بازیگری، هنر را انتخاب کرد، همسر زنده یاد جمشید اسماعیل‌خانی بوده و از او همواره به عنوان استاد خود یاد می‌کند و سه فرزند هنرمند ( امید، آزاده، آناهیتا) هم دارد که هر کدام در مقطعی وارد این عرصه شده‌اند و آزاده هنوز هم در این عرصه فعال است.

گوهر خیراندیش که برای ایام نوروز فصل دوم سریال « دیوار به دیوار » را در پخش دارد، در مصاحبه با زندگی ایده‌آل از این سریال، اتفاقات عجیبی که برایش رخ داده، آسیب‌هایی که در طول دوران بازیگری دیده، فرزندانش و نگرانی‌های این روزهایش، رابطه‌اش با نوروز و در نهایت عاشقانه‌هایش با زنده یاد اسماعیل خانی صحبت کرده است.

* خانم خير انديش؛ چرا فصل دوم دیوار به دیوار ساخته شد ؟

فکر می‌کنم با اخباری که به تهیه کننده، کارگردان و نویسنده رسیده بود، آنها متوجه شده بودند که درخواست زیادی برای فصل دوم کار است و ادامه دادند. بچه‌ها هم طبیعتاً می‌دانستند که آقای سامان مقدم و گروهشان در سال گذشته بسیار خوب عمل کردند و همه در کنار هم گروه خوبی داشتیم. وقتی هم آقای سامان مقدم و آقای رحیمی تهیه‌کننده محترم کار خواستند که فصل جدید را شروع کنند، خوشحال بودیم که می‌توانیم یک کار آبرومندانه و مردم‌پسند را به تصویر بکشیم و به همین دلیل بود که همه قبول کردیم که با همه گرفتاری‌هایی که ممکن بود هر کدام از بچه‌ها در جاهای دیگر داشته باشند در این فصل نیز حضور پیدا کنیم‌.

من مدتی در تلویزیون نبودم؛ خوشبختانه در « دیوار به دیوار» همه یکدل‌ با گروه خوب و دوست‌داشتنی سامان مقدم و آقای رحیمی کار کردیم و فکر می‌کنم همان فصل اول هم منهای بدبیاری‌ که آوردم و پایم شکست، همه بسیار راضی بودیم، چون هم گروه یکدل بودند و هم قصه‌ها خوب بودند. خوشبختانه کار هم مورد توجه مخاطب قرار گرفت و استقبال خوبی از آن شد.

*فرق فصل دوم اين سريال با قسمت اول آن چيست؟

در این فصل از دیوار به دیوار آقای خشایار الوند قصه‌ای را انتخاب کردند که اپیزودیک نیست و یک قصه کامل است. از طرفی چون تعداد قسمت‌های آن کمتراز فصل قبل خواهد بود، در نتیجه پرداختن به همه شخصیت‌هایی که قبلاً مردم با آنها آشنا شده بودند و شخصیت‌هایی که قبلاً مردم با آنها آشنا شده بودند و شخصیت‌هایی جدید که اضافه شده بودند، کار خشایار را سخت‌تر کرده است. با این حال در مدت فیلمبرداری بخش‌هایی از کار بود که واقعاً خودم هم بی‌صبرانه منتظرم ببینم این بار قصه به کجا می‌رسد و چگونه جذابیت‌های خودش را هر شب نشان خواهد داد.

* تکرار یک شخصیت و نقش سخت نبود؟

جالب است بدانید که بیشتر بچه‌ها و عوامل و حتی نویسنده به این دلیل قبول کردند که در فصل جدید هم باشند، چون آدم‌ها، شخصیت‌ها و قصه‌ها مشخص بودند و بازیگران و نویسنده و کارگردان این سختی را نداشتند که کاراکترها را معرفی و پردازش کنند تا به قول معروف در بیاد. این موضوع کار را برای همه آسان‌تر کرده بود و گروه دنبال این بودند که جذابیت‌هایی را در قصه ایجاد کنند که تازه و دیدنی باشد و در عین حال هم جنبه‌های کمیک‌ آن را در نظر بگیرند و هم بستر اجتماعی آن فراهم باشد که باورپذیر‌ و مقبول واقع شود فکر می‌کنم در این بین کار نویسنده از همه سخت‌تر بود.

* مزیت سریال‌های مناسبتی در چيست؟

طبیعتاً به دلیل اینکه قبلاً سریال‌های بسیار دیدنی و موفقی در مناسبت‌هایی مثل عید یا ماه رمضان ساخته و پخش می‌شد، مردم همیشه دنبال این هستند که ببینند سریال‌های مناسبتی چگونه هستند و بیشتر آنها را پیگیری می‌کنند. هر چند گاهی بعضی از قسمت‌های سریال‌ها در روزهای اول و دوم عید از دست می‌رود، ولی باز هم مخاطب خوبی دارد. من قبلاً اصلاً دوست نداشتم در کارهای مناسبتی حضور داشته باشم و قبول نمی‌کردم، حتی وقتی «میوه ممنوعه» پیشنهاد شد، من گفتم نمی‌خواهم مناسبتی کار کنم! ولی بعد دیدم این قصه‌ها در زمان‌هایی مثل ماه رمضان یا عید چقدر تماشاگر بیشتری دارد و در آن زمان این سریال یکی از بهترین‌ها بود و بازخورد خوبی داشت و باعث شد نظر من نسبت به کارهای مناسبتی تغییر کند.

* شما سر سريال ديوار به ديوار آسيب هم ديديد. الان چطوره حالتون؟

متأسفانه در تمام این سال‌ها آسیب‌های جسمانی زیادی دیدم. وقتی پایم در هنگام دیوار به دیوار شکست، آن را عمل کردم که این عمل موفقیت‌آمیز نبود! پای من از بخش قوزک از دو جا شکسته بود که بخش داخلی قوزک را در ایران عمل کردم که موفقیت‌آمیز نبود و بخش دیگر را در آمریکا عمل کردم و آنجا دیگر به بخش داخلی قوزک پایم دست نزدند، چون یک بار عمل شده بود. از پزشکان زیادی مشاوره گرفتم و گفتند که دیگر نمی‌شود آن را عمل کرد و این مشکل برای همیشه در پای من ماند! همچنان که ستون فقرات من چه در سریال « حماسه آرت » و چه در فیلم « آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» آسیب شدیدی دید تا جایی که مدت‌هاست عمل سنگین و بزرگی در پیش دارم که نمی‌دانم باید آن را انجام دهم یا خیر!؟ چون عمل سنگینی است و آنقدر جراحی وسیع است که هنوز زیر بار نرفتم.

چندی پیش یک اسکن کامل از بدنم داشتم و کمبودهای بدنم مشخص شد و حالا روزانه حدود 12 تا قرص می‌خورم که البته باعث‌ شده تا احساس کسالت، خستگی و دردهای شدیدی‌ که داشتم نسبتاً کمتر شود.

* كمی هم از آقای اسماعيل خانی برايمان بگوييد.

تمام زندگی ام پر از خاطرات اسماعیل خانی است. از جوانی و از دوران دبیرستان که با هم کار کردیم، ازدواج، دانشگاه رفتن، منتقل شدن به تهران، به دنیا آمدن بچه‌ها، همکاری‌های‌مان در تئاتر و سینما و تلویزیون همه و همه برایم خاطره است. حتی زمانی که تصمیم گرفتیم مدتی با هم کار نکنیم و بیشتر به بچه‌ها برسیم. سفرهایی که با هم داشتیم چه دو نفره و چه با بچه‌ها همه و همه خاطرات زیبایی برای من است. او پدر بسیار مهربانی بود و از هیچ کاری برای بچه‌ها دریغ نمی‌کرد. در کار خیلی به من کمک می‌کرد و مشورت می‌داد. باید بی اغراق بگویم هر لحظه سر هر کاری که باشم، یادش هستم و حرفش را می‌زنم. بعضاً نقش‌هایی را می‌بینم که با خودم می‌گویم اگر اسماعیل‌خانی بود، این نقش را بازی می‌کرد. خیلی مواقع احساس می کنم سر صحنه حضور دارد و منتظر من است تا کارم تمام شود و می‌گوید چمدان را هم بسته و از همین جا یکسره می‌رویم همان جای کوچکی که در شمال داریم. یا حس می‌کنم منتظرم ایستاده که کارم تمام شود تا بریم رستوران یا برای خانه خرید کنیم. روز و ساعتی نیست که فکر اسماعیل‌ خانی با من نباشد. همیشه عادت داشت گل بخرد و به خانه بیاورد و می‌گفت: « به اندازه همان روزهایی که با هم زندگی کردیم به تو گل می‌دهم». وقتی نرگس‌ها در می‌آیند امکان ندارد که ما یاد اسماعیل خانی نیفتیم. برای این که هم عاشق نرگس بود و هم برای من نرگس می‌خرید. عیدها گل پامچال می‌خرید و همیشه باغچه خانه‌هایی که داشتیم را خودش گلکاری می‌کرد و به همین دلیل است که هر زمان گل می‌بینیم یاد او می‌افتیم.

منبع: مجله زندگی ایده آل

 

انتهای پیام/

گوهر خيرانديش از تجربه بازی در ديوار به ديوار گفت

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.