به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از بوشهر، ایثار و ازخودگذشتگی لذتی دارد که همه کسانی که آن را حتی برای یک بار تجربه کرده باشند، طعم شیرین و لذتبخشش را چشیدهاند و بیگمان در همین مسیر ادامه خواهند دارد و کینه، انتقام و تلافی نزد آنها جایگاهی ندارد. گاهی اوقات بدون آنکه برایش نقشهای کشیده باشی یا در انتظارش باشی، مرتکب اشتباهی میشوی که تبعات سنگینی دارد. هیچکس دوست ندارد به زندان بیفتد، هیچکس دوست ندارد جان انسان دیگری را بگیرد و هیچکس دوست ندارد هشت سال از بهترین روزهای جوانیاش را پشت میلههای زندان در انتظار اجرای حکم اعدام لحظهشماری کند و هیچکس نمیتواند مدعی درک این واقعه تلخ و سخت باشد. برخی اتفاقات را حتما باید تجربه کنی تا به مفهوم واقعی درکشان کنی. تا کفشهای کسی را نپوشیدهای نمیتوانی قضاوت عادلانهای داشته باشی. حتما باید جای مادری باشی که مدت 8 سال است پسرش در زندان به سر میبرد و هر شب با کابوسی به نام «قصاص» بدخواب میشود تا عمق فاجعه را درک کنی. عمق فاجعه یعنی در انتظار چیدن بساط اعدام پسرت.
خدیجه بنافی مادر زجرکشیدهای است که 9 سال پیش! دقیقا یک سال قبل از فاجعه تصادف حمیدرضا همراه و همگام زندگیاش را از دست داد و از آن پس هم مادر است و هم پدر. مادر مهربانی که بهشت قطعا زیر پای اوست، این روزها شهر به شهر، محله به محله، کوچه به کوچه و خانه به خانه میرود و گاهی که گمان کند لازم است و کارساز میشود، روی دست و پای آنهایی که گمان میکند دستشان خیر است، میافتد.
خدیجه بنافی را بنر به دست در خیابان دیدم. در بنری که در تصویر هم مشخص است، تصویری از پسرش حمیدرضا و شماره حسابی قید شده و اینگونه بییاور و تنها درخواست کمک کرده است. سرخی چشمانش حکایت غریبی و بیکسی مادری را به تصویر میکشد که برای نجات پسر کوچکش دست و پا میزند و همه راهها را امتحان میکند. درست مانند انسان غرق شدهای در دریا که سر و تهی ندارد و غرقشدهاش را یار و یاور و فریادرسی نیست.
دقایقی با او گفتوگو میکنم تا از صحت و چند و چون ماجرا مطلع شوم. بسیار مهربان و آرام است. در پاسخ هر سوالی هزاران بار دعای خیر میکند و قربانصدقه میرود تا برایم تعریف کند که چرا پسرش از 18 سالگی پشت میلههای زندان، تنها مونسش تاریکی و تنهایی است و وِرد شبانه این هشت سالش، حسرت این است که ای کاش آن روز از خانه بیرون نمیرفت تا آن اتفاق شوم نمیافتد.
خدیجه میگوید: سه دختر و سه پسر دارد که پسر ارشدش پنج سال پیش بر اثر تصادف پس از 21 میلیون تومان هزینه در بیمارستانها به هزینههای بیشتری برای درمان کامل نیاز داشت که متاسفانه در حال حاضر خانهنشین است. خرج عیال پسر ارشدم را حمیدرضا میداد که او هم تصادف کرد.
380 میلیون شاید برای بعضیها مبلغ دور از ذهنی نباشد اما برای خیلیها رقم بالایی است. آنقدر بالا که شمردن صفرهایش برای مادری که نمیداند خودش چند سالش است و پسرش چه سالی تصادف کرده، سخت و زیاد است. البته این دیه در ابتدا 500 میلیون بوده که با رایزنیهای صورت گرفته اکنون مبلغ آن به 380 رسیده و خدیجه شهر به شهر میچرخد تا در یک ماه فرصت باقیمانده پسرش را از صندلی اعدام پایین بکشد. تا کنون حدود 115 میلیون دیه با کمک دوست و آشنا و فامیل جمعآوری شده و خدیجه همه تلاشش را میکند تا پسر کوچکش را از چنگال مرگ نجات دهد و به عزایش ننشیند.
از او میپرسم به مراکز خیریه و ستاد دیه زندانها نیز سر زدهای که میگوید: به همه جا سر زدهام. ستاد دیه گفتند توانایی کمک به شما را نداریم، فقط مرکز خیریهای در بوشهر قول کمک داد. من فقط یک ماه فرصت دارم تا به عزای حمیدرضا ننشینم. دعا میکنم هیچ مادری داغ فرزند نبیند. من نه فقط برای حمیدرضا برای جوان سی سالهای که پسرم ناخواسته باعث مرگش شد نیز شبانهروز اشک میریزم من میفهمم داغ فرزند یعنی چه، حاضری زندهزنده در آتش بسوزی و نبینی. برای آنها هم داغ فرزند سخت بوده، خدا را شاکرم که از حکم قصاص گذشتند و امیدوارم این گذشت بذر خوشبختی و عاقبت به خیری برای همه خانواده آنها باشد. خواهشم از مردم و خیران این است که اگر دستشان میرسد دریغ نکنند. کمک کنند تا در این بیکسی پسرم را نجات دهم.
حتما شنیدهاید که میگویند بیگناه تا پای دار میرود اما اعدام نمیشود. به امید آنکه مشکل حمیدرضا منفرد با کمکهای خیرخواهانه ما از پای اعدام پایین کشیده شود و «دار»، پایان تلخ نانآور خانه برادر نشود. در ادامه شماره حساب ذکرشده روی بنر را برای کمک داوطلبانه و خیرخواهانه دستهای مهربان شما قید میکنیم. 6037691544298607. در ضمن برای کسب اطلاع بیشتر میتوانید به بند 3 بوشهر مراجعه کنید.
انتهای پیام/م