به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ قرآن سرتاسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده میكنيم.
سوره آل عمران سومین سوره قرآن کریم است که 200 آیه دارد. عمران نام سه نفر از اشخاص مشهور بوده است: نام پدر حضرت موسی (ع)، پدر حضرت مریم (ع) و پدر حضرت علی (ع )که بیشتر به ابوطالب مشهور بوده است. ولی در این سوره بیشتر منظور از آل عمران پدر حضرت مریم و همسرش و حضرت مریم (ع) وحضرت عیسی (ع) است. این کلمه دو بار در این سوره به کار رفته است.
سوره آل عمران یادآور طبقات و رده هایی از انسان ها است که خداوند متعال آنها را از میان جامعه بشری گزینش و انتخاب کرده است و اینان عبارتند از: آدم نوح آل ابراهیم و آل عمران. در این سوره مطالب زیادی از جمله: ماجرای جنگ احد، مطالب فراوانی راجع به جهاد، مباهله، دعوت یهود به اسلام، امر به صبر و پایداری، بیان فضیلت شهدا و چند دعای زیبا آمده است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
چگونه خداوند قومى را كه بعد از ايمانشان كافر شدند هدايت مى كند با آنكه شهادت دادند كه اين رسول بر حق است و برايشان دلايل روشن آمد و خداوند قوم بيدادگر را هدايت نمى كند (۸۶)
أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ
آنان سزايشان اين است كه لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگى برايشان است (۸۷)
خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ
در آن [لعنت] جاودانه بمانند نه عذاب از ايشان كاسته گردد و نه مهلت يابند (۸۸)
إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
مگر كسانى كه پس از آن توبه كردند و درستگارى [پيشه] نمودند كه خداوند آمرزنده مهربان است (۸۹)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ
كسانى كه پس از ايمان خود كافر شدند سپس بر كفر [خود] افزودند هرگز توبه آنان پذيرفته نخواهد شد و آنان خود گمراهانند (۹۰)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ
در حقيقت كسانى كه كافر شده و در حال كفر مرده اند اگر چه [فراخناى] زمين را پر از طلا كنند و آن را [براى خود] فديه دهند هرگز از هيچ يك از آنان پذيرفته نگردد آنان را عذابى دردناك خواهد بود و ياورانى نخواهند داشت (۹۱)
بيان آيات
اين آيات را مى توان مرتبط به آيات قبل دانست، كه سخنى از اهل كتاب داشت هر چند كه ممكن هم هست آنها را مستقل و جداى از ما قبل بدانيم، و اين روشن است.
كيف يهدى اللّه قوما كفروا بعد ايمانهم...
هدايت يافتن كافرانى كه كفرشان ناشى از عناد و دشمنى با حق است، محال است
اين استفهام انكارى است و منظور اين است كه هدايت شدن قومى كه بعد از ايمان كافر شدند را بعيد جلوه دهد. و مراد از اين بعيد شمردن محال بودن است. همچنانكه در آخر آيه فرموده : (و اللّه لا يهدى القوم الظالمين و خدا مردم ستمگر را هدايت نمى كند). و ما در نظير اين جمله ها گفتيم كه وصف مشعر به عليت است. در نتيجه معناى آيه اين مى شود كه : خداى تعالى اين قوم را با اينكه چنين حالتى و چنين وضعى در آنها هست هدايت نمى كند. و اين منافات ندارد با اينكه اگر با توبه اين حالت خود را كنار بگذارند، هدايتشان مى كند. و اما اينكه فرمود: (و شهدوا ان الرسول حق ).
اگر مراد اهل كتاب باشند شهادتشان عبارت خواهد بود از مشاهده آيات نبوتى كه قبلا از رسول اسلام در كتب خود داشتند و مطابقت آنها با آنچه كه از رسول اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) مى بينند، همچنانكه جمله : (و جاءهم البينات ) نيز اين معنا را افاده مى كند و اگر مراد از ايشان، اهل رده از مسلمين باشد، شهادتشان عبارت خواهد بود از اينكه به حسب ظاهر اقرار كردند، به رسالت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ). البته نه اقرارى كه اساس آن جهالت و حميت و امثال آن باشد، بلكه اقرارى كه مستند است به ظهور و روشنى امر، همچنانكه باز جمله : (و جاءهم البينات ) آنرا افاده مى كند.
به هر حال، انضمام جمله : (و شهدوا...) به اول كلام، مى رساند كه مراد از كفر همانا كفر بعد از روشن شدن حق و تماميت حجت است. در نتيجه كفرى است ناشى از عناد، و دشمنى با حق، و لجبازى با اهل حق، كه همه اينها بغى به غير است و ظلمى است كه صاحبش به سوى نجات و رستگارى، راه نمى يابدو به همين جهت بعضى در تفسير جمله : (و شهدوا...) گفته اند: كه اين جمله عطف است بر كلمه (ايمانهم ) چون هر چند اين كلمه (اسم ) است و به فعل عطف نمى شود، ليكن اسمى است به معناى فعل و معنايش اين است كه : (ايمان آوردند) منتها بعد ان آمنوا، در نتيجه تقدير آيه چنين مى شود: (كفروا بعد ان آمنوا و شهدوا...) البته ممكن هم هست و او را حاليه بگيريم، و بگوئيم حرف (قد)ى در تقدير جمله مذكور است و تقدير كلام (كفروا بعد ان آمنوا و قد شهدوا...) است يعنى (كفر ورزيدند، بعد از آنكه ايمان آورده بودند، در حالى كه شهادت هم داده بودند).
اولئك جزاوهم ان عليهم لعنه اللّه و الملائكه و الناس اجمعين خالدين فيها لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون
در سابق در تفسير آيه : (اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ) گفتيم كه معناى برگشت همه لعنتها بر آنان چيست.
الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا
يعنى : مگر كسانى كه بعد از اين سوابق توبه كنند، و به اصلاح و صلاح درآيند و مراد از اين قيد اين است كه توبه شان صرف ادعا نباشد، بلكه توبه اى باشد كه ما فات و گذشته را جبران نمايد، و لكه كفر را از دامن دلشان بشويد و باطنشان را پاك سازد. و اين همان توبه نصوح است نه اينكه مراد از آن، اعمال صالحه باشد، چون هر چند كه به صلاح درآمدن، خود بخود اعمال را هم صالح مى كند. (زيرا دل صالح و قلب پاك جز به اعمال صالح فرمان نمى دهد). و ليكن خود عمل صالح نمى تواند مقوم و مايه ثبات توبه باشد و حتى ركنى از اركان آنهم نيست. و آيه هم بر چنين معنائى دلالت ندارد. و در جمله :فان اللّه غفور رحيم علت در جاى معلول قرار گرفته، و تقدير كلام : (فيغفر اللّه له و يرحمه، فان اللّه غفور رحيم )است يعنى : (خداى تعالى او را مى آمرزد و رحم مى كند، براى اينكه خداى تعالى آمرزنده و رحيم است ).
ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادوا كفرا لن تقبل توبتهم و اولئك هم الضالون ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار فلن يقبل من احدهم ملء الارض ذهبا و لو اقتدى به اولئك لهم عذاب اليم و ما لهم من ناصرين
اين دو آيه مضمون آيه : (كيف يهدى اللّه قوما كفروا...) را تعليل مى كند، از قبيل تعليل كردن از راه تطبيق كلى و عام بر جزئى و فرد خاص است. (مثل اينكه بگوئيم : فلان شخص را احترام كن، براى اينكه دانشمند است ).
توبه كافرانى كه بعد از ايمان كفر ورزيده و بر كفر خود افزودند قبول نمى شود
و معناى آيه اين است كه : آن كسى كه بعد از روشن شدن حق و تمام شدن حجت، بر آن كفر مى ورزد، و توبه نمى كند توبه اى كه او را اصلاح كند، چنين كسى از دو حال بيرون نيست : يا كافرى است كه كفر مى ورزد و كفر خود را فزونى داده و طغيان مى كند، كه معلوم است صلاح راه و رخنه اى به دل او ندارد. و در نتيجه خدا هم او را هدايت ننموده و توبه اش را قبول نمى كند، براى اينكه توبه و برگشت او توبه حقيقى نيست. بلكه او غرق در ضلالت است و اميدى نيست كه بار ديگر هدايت شود. و يا كافرى است كه بدون اينكه توبه كرده باشد، در حال كفر و عناد مى ميرد و معلوم است كه چنين كسى كه در همه عمر دنيائيش توبه نكرده، خداى تعالى در آخرت هم هدايتش نمى كند. يعنى داخل بهشتش نمى سازد، چون او به سوى پروردگار خود برنگشت و چيزى هم كه جا پر كن خلا توبه باشد وجود ندارد، نه شفاعت و نه يارى ياورانو از اينجا روشن مى شود كه جمله (و اولئك هم الضالون ) به دليل اينكه مشتمل بر چند خصوصيت است، ضلالت نامبردگان را آنچنان تاكيد كرده كه بكلى اميدى به هدايتشان نباشد.
خصوصيت اول اينكه : جمله را اسميه آورد. دوم اينكه : با كلمه : (اولئك ) كه مخصوص اشاره به دور است، فهماند، نامبردگان از اينكه مورد گفتگو قرار گيرند بسيار بدورند. سوم اينكه : ضمير فصل (هم ) را در آن بكار برد. چهارم اينكه : بر سر خبر (كلمه (الضالون)) الف و لام آورد.
و نيز روشن مى شود كه مراد از جمله (و ما لهم من ناصرين ) اين است كه، بفهماند اينگونه اشخاص، از شفاعت شفيعان كه ياوران روز قيامتند بهره مند نمى شوند، اين معنا از فحواى جمله استفاده مى شود. چون اگر فرموده بود: (و ما لهم ناصر) ايشان ياور ندارند. نمى توانستيم استفاده كنيم كه در روز قيامت ياور است، ولى اينان ياور ندارند. ليكن فرمود:(ايشان از ياوران، هيچ ياورى ندارند) و آوردن صيغه جمع مى فهماند كه يارى و يارانى در قيامت هستند، ولى اينان ياور ندارند. نظير اين معنا در استدلال بر اينكه روز قيامت فى الجمله شفاعتى است، در جمله : (فما لنا من شافعين...)، در مبحث شفاعت گذشت.
البته آيه دوم، علاوه بر نفى ياور (كه گفتيم همان شفيع است ) فداء را هم نفى كرده براى اينكه هم ناصر و هم فداء جنبه عوض و بدل را دارد، و بدل هميشه در برابر چيزى قرار مى گيرد كه از آدمى فوت شده باشد، و منظور در اين آيه اين است كه در دنيا چيزى را از دست داده اند كه جا پركنى ندارد و آن توبه است كه هيچ چيز جبرانش نمى كند.
از اينجا روشن مى شود كه جمله : (و ماتوا و هم كفار) در معناى اين است كه فرموده باشد:(و ماتوا فاتتهم التوبة ) بنابراين حصرى كه از آيه استفاده مى شود با آيه زير نقض نمى شود كه فرمود: (و ليست التوبه للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما). يعنى : توبه براى كسانى كه گناه مى كنند، و مى كنند تا مرگشان برسد، آن وقت مى گويند: حالا ديگر توبه كرديم هيچ اثرى ندارد. و نيز براى كسانى كه كافر مى ميرند، فائده اى نمى بخشد، آنان كسانى هستند كه ما برايشان عذابى اليم آماده كرديم.چون منظور از حضور مرگ پديدار شدن آثار آمدن آخرت و رفتن دنيا است اينجا است كه ديگر توبه اى نيست. در نتيجه مردن در حال كفر، با توبه در حال حضور موت يكسان است، (و حصر مستفاد از آيه مورد بحث، با آيه سوره نساء نقض نمى شود).
و كلمه (مل ء) در جمله : (مل ء الارض ذهبا) به معناى پرى ظرف است از چيزى كه در آن ريخته باشند. پس در اين جمله كره زمين ظرفى فرض شده كه مالامال از طلا باشد، پس اين جمله از قبيل استعاره تخييليه، و استعاره به كنايه است. (اما تخیلی است براى اينكه چنين ظرفى پر از طلا در عالم نيست و وجودش در عالم تنها خيال است. و اما استعاره به كنايه است براى اينكه به فرض هم كه چنين ظرفى يافت شود، دردى را دوا نمى كند، زيرا طلا در اين عالم ارزش دارد و در عالم قيامت كه عالم ملكوت است، براى ماديات ارزشى نيست ).
بحث روايتى (رواياتى راجع به شان نزول آيات گذشته )
در مجمع البيان در ذيل آيه : (كيف يهدى اللّه قوما...) مى گويد بعضى گفته اند:اين آيات درباره مردى از انصار بنام حارث بن سويد بن صامت نازل شده كه مجدر بن زياد البلوى را با نيرنگ كشت و به مكه فرار كرد، از اسلام برگشته و به مردم مكه (كه مكه در آن زمان كانون كفر بود) ملحق گرديد. سپس از كرده خود پشيمان شده به قبيله مدنى خود پيام فرستاد، از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بپرسند، آيا توبه اش پذيرفته مى شود يا نه ؟ در پاسـخ فرستاده وى اين آيه نازل گرديد: (... الا الذين تابوا...) در نتيجه مردى از بستگانش به مكه آمد تا او را به سوى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بياورد. حارث به وى گفت : من مى دانم كه تو صادقى، و مى دانم كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از تو صادق تر و خداى تعالى از همه صادق تر است و به اين معنا ايمان دارم. آنگاه به مدينه برگشت و توبه كرد و اسلامش نيكو گرديد. و از امام صادق (عليه السلام ) نيز همين معنا روايت شده است.
و در الدرالمنثور است كه ابن اسحاق و ابن منذر از ابن عباس روايت كرده كه گفت : حارث بن سويد در روز جنگ احد مجدر بن زياد و قيس بن زيد يكى از بنى ضبيعه را كشت و به مشركين قريش پيوست و مدتى در مكه ماند، آنگاه برادرش جلاس را نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرستاد، تا از آن جناب برايش درخواست قبولى توبه بخواهد. و در نتيجه او بتواند نزد خاندان و قومش برگردد. و خداى تعالى درباره اش اين آيه را نازل فرمود: (كيف يهدى اللّه قوما...) تا آخر داستان.
نقل داستان به روايتى ديگر
مؤ لف : اين داستان به طريق ديگر نيز نقل شده و در مضمون آن روايات اختلاف است. از جمله روايتى كه الدرالمنثور آن را از عكرمه نقل كرده اين است كه : اين آيه درباره ابى عامر راهب، و حارث بن سويد بن صامت، و حوح بن اسلت و چند نفر ديگر كه مجموعا دوازده نفر بودند از اسلام برگشته و به مشركين قريش ملحق شده بودند نازل شد، اين دوازده نفر به خانواده هاى خود نوشتند كه : آيا توبه ما پذيرفته مى شود يا نه ؟ ايشان هم از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) پرسيدند و آيه شريفه : (الا الذين تابوا من بعد ذلك...) نازل شد.
و از آن جمله روايات، روايتى است كه در مجمع البيان در تفسير آيه : (ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادوا...) نقل شده و در آن آمده است كه : اين آيه درباره يازده نفر از رفقاى حارث بن سويد نازل شده يعنى بعد از آنكه حارث برگشت، آنان گفتند ما در مكه بر حالت كفر مى مانيم، هر زمان كه خواست يم برمى گرديم، هر چه بر سر حارث آمد، بر سر ما نيز بيايد.
بعد از آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مكه را فتح كرد، از اين عده چند نفر توبه كردند، و چند نفر ديگر به حال كفر مردند، و آيه : (ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار...) نازل گرديد. صاحب مجمع البيان اين روايت را به بعضى از راويان عامه نسبت داده و بعضى گفته اند: اين آيه درباره اهل كتاب نازل شده است. بعضى ديگر گفته اند: جمله (ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم ازدادوا كفرا...) درباره خصوص يهود نازل شده، كه اول ايمان آورده و سپس به عيسى كفر ورزيدند و در آخر كفر خود را زيادتر نموده، به رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) نيز كفر ورزيدند، بعضى ديگر مطالبى ديگر گفته اند.
از دقت در اين اقوال و روايات، اين معنا به دست مى آيد كه تماميش نظريه هاى اجتهادى از سوى مفسرين سلف مى باشد بطورى كه بعضى از خود آنان به اين مطلب اقرار كرده اندو اما روايتى كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده مرسل است يعنى سندش ذكر نشده و بهمين جهت ضعيف است. علاوه بر اين كه ممكن است اسباب نزول يك يا چند آيه، داستانهاى متعددى باشد و خدا داناتر است.
انتهای پیام/