مجموعه داستان کوتاه «اینک دانمارک» نوشته «محمد آصف سلطان‌زاده» درباره مهاجران افغانستانی در دانمارک، بازگو کننده حالات تنهایی، روابط، عشق، تردیدها، امیدها و تغییر روحی و رفتاری مهاجران است.

«اینک دانمارک»؛ مجموعه داستانی که تغییرات روحی مهاجران افغانستانی را روایت می‌کندبه گزارش حوزه افغانستان باشگاه خبرنگاران جوان، مجموعه داستان کوتاه «اینک دانمارک» نوشته «محمد آصف سلطان‌زاده» درباره مهاجران افغانستانی در دانمارک و بازگوکننده حالات تنهایی، روابط، عشق، تردیدها، امیدها و تغییر روحی و رفتاری مهاجران است که توسط انتشارات «نیلوفر» در سال 1383 چاپ شده است.

پیش از این چندین کتاب از سلطان‌زاده در ایران منتشر شده و جوایزی را نیز به خود اختصاص داده است.

آثار آصف سلطان‌زاده روایتگر صفحه‌های تاریک و روشن تاریخ معاصر افغانستان است، وی داستان‌هایش را در بستر رویدادهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشورش در طول 30 سال اخیر روایت می‌کند و بیم و امیدها، دردها، رنج‌ها و ناکامی‌های مردمش را در طول دوره‌های گوناگون تاریخ افغانستان به تصویر می‌کشد.

تعداد داستان‌هایی که نویسنده دوره مهاجرت در ایران روایت می‌کند، اندک است و در همین چند داستان هم زنی حضور ندارد! تا اینکه در دوره بازمهاجرت به اروپا زنان در داستان‌های وی ظاهر می‌شوند.

با ورود نویسنده به اروپا، هم رویارویی او با زنان آزاد دانمارکی و هم زن افغانستانی مهاجر در داستان هایش دیده می‌شود.

در سه داستان «هیچ زنی در پیاده رو نیست»، «هر کسی توست» و «روسکیلده» از مجموعه اینک دانمارک که درونمایه مشترک دارند، شمایل زن رؤیایی و دست نیافتنی و مرد خیالباف عاشق پیشه را داریم.

مرد مهاجر افغانستانی در خیالش با زن دانمارکی زیبا و مهربانی ارتباط برقرار می‌کند و در داستان روسکیلده حتی برای مدتی در یک خانه با او زندگی می‌کند ولی بعد از گذشت مدتی زن بی‌دلیل مرد را ترک می‌کند. مرد به جستجویش می‌پردازد و از هر کسی نشانش را می‌پرسد، بی خبر است، گویی از اول وجود نداشته است.

در بیشتر داستان‌های این مجموعه زن نقشی حاشیه‌ای دارد و تمرکز داستان بر قهرمان مرد است. در این مجموعه زن یا مادر است یا معشوق و همسر. تنها در داستان «زن و آینه» قهرمان داستان زن است.

زن و آینه، روایت زنی است که همراه دختر خود در دیار غربت زندگی می‌کند. آینه روی دیوار، مدام تنهایی زن را به رخ وی می‌شد ، سرانجام زن دختر کوچک خود را رها می‌کند تا با مردی که او را درون آینه‌ای در فروشگاه می‌بیند همراه شود.

اگرچه در تمامی داستان‌های این مجموعه، تنهایی دست مایه اصلی است اما جنس تنهایی زن با تنهایی مردان مهاجر متفاوت است . تنهایی او به معنی فقدان رابطه با مرد و پر شدن این خلا نیز در رابطه با مرد معنا می‌یابد.

زن از درون آینه به تنهایی‌اش پی می‌برد بنابراین نقش آینه به ظاهر نقشی آگاهی دهنده است اما با پیگیری داستان متوجه می‌شویم آینه بازگوکننده روابط و فرهنگ مردسالار است.

زن از طریق آینه به احساساتش پی می‌برد و دلتنگ سرزمین خودش و خلوتی که در قاب دیوارها بود می‌شود زیرا نخست سعی می‌کند احساساتش را نادیده بگیرد اما آینه به عنوان سمبل فرهنگ غربی در برابر فرهنگ خودش که زنان و احساسات آنان در آن به هیچ گرفته می‌شود، مانع این خودفراموشی می‌شود.

داستان «تاکسی ران اودنسه» این کتاب مربوط به پسر نوجوان افغانستانی است که بعد از مرگ پدر به همراه مادرش از کابل به دانمارک مهاجرت کرده و پسر تحت تأثیر زرق و برق‌های دانمارک قرار گرفته و مادر هم خواهان بازسازی خانه خود در کابل و بازگشت به افغانستان است.

در داستان «نفیر خواب آور» می‌بینیم که چگونه معصومیت زن افغانستانی که به او تحمیل شده با مهاجرت به غرب از بین می‌رود.

راوی محدودیت و فشار و اجبار را عامل حفظ معصومیت زن می‌داند که با پا گذاشتن به سرزمین آزاد، چیزی از آن باقی نمی‌ماند.

در ابتدا با مردی افغانستانی آشنا می‌شویم که مدتی است به دانمارک پناهنده شده، ولی همسرش هنوز در پاکستان است. دوستی دانمارکی سرگذشت مرد افغانستانی دیگری را برایش نقل می‌کند که با همسر و دو فرزندش در دانمارک زندگی می‌کند، همسر او با مردی دانمارکی آشنا می‌شود و به او خیانت می‌کند.

راوی به چگونگی روی دادن این تراژدی می‌اندیشد و بیشتر بر این باور استوار می‌شود که محدودیت زن را از لغزش دور نگه می‌داشته و با به دست آوردن آزادی، زن نهایت سوء استفاده را می‌برد و به موجودی بی‌بند و بار تبدیل می‌شود.

در این مجموعه داستان تنها از تغییر زنان در دانمارک می‌خوانیم نه تغییر مردان، نویسنده هم مانند روای نتوانسته بی طرفی خود را حفظ کند و شخصیت زن را کاملاً سیاه نشان می‌دهد.

در مجموع نویسنده در این کتاب با مطرح کردن داستان‌های گوناگون به دنبال این است که مهاجرت را اقدام مثبتی اعلام نکند.

آصف سلطان‌زاده متولد سال 1343 در کابل و صاحب مجموعه داستان «در گریز گم می‌شویم» است که برنده جایزه «هوشنگ گلشیری» دوره اول 1379 و تک داستان برگزیده «نوروز فقط در کابل باصفاست» برنده جایزه دوره چهارم 1383 هوشنگ گلشیری می‌باشد.

مجموعه داستان «عسگر گریز» برنده جایزه هوشنگ گلشیری دوره هفتم 1386 هم از آثار این نویسنده افغانستانی است.

از دیگر آثار این نویسنده افغانستانی «در گریز گم می‌شویم»، «نوروز فقط در کابل باصفاست»، «عسگر گریز»، «تویی که سرزمین‌ات اینجا نیست»، «دوزخ عدن»، «سِفر خروج»، «رمان سینماگر شهر نقره» و «دریغا ملاعمر» است.

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار