به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،یکی از مباحث بسیار چالش انگیز در معارف اسلامی مسأله تفاوتهای تکوینی در خلقت است که از دیر باز، دیدگاههای متفاوتی در مورد آن ابراز شده است. علل این تفاوت در چیست؟ از نظر مکتب اهل بیت: حل این مسأله در ابراز بندگی جایگاه ویژهای دارد. متن حاضر که بر اساس درس گفتارهای مرحوم استاد محمدحسین عصار تهیه شده، درصدد تبیین این مطلب است.
مقدمه
در تعریف عدل1[3]گفته میشود: «رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذی حق، حق او را». ظلم را نیز «پایمال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران» میدانند. البته در تکمیل بحث معمولاً رعایت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود را دارد، نیز از وظایف عادل میدانند.
ریشه این بحث حاکی از این است که اگر در عالم کمبود یا کسری یا زیادی دیده شود، همه به خاطر ظرفیت موجود است، زیرا خداوند متعال، فیاض علی الاطلاق است. مثل این که شما همه ظرفها را در مسیر یک رودخانه قرار بدهید، همه پر شوند و رودخانه هست و آب هم فراوان، ولی ظرف بیشتر از این جا ندارد.
به آنها گوییم: چرا خدا عادل است؟ میگویند: بخاطر اینکه به هر کسی به هر مقدار ظرفیت داشته، داده است. سؤال میشود: چرا ظرفیتش این است؟ میگویند: اگر بیشتر بود، خدا میداد. ما این مطلب را مصادره به مطلوب میدانیم.
میپرسیم خدا که فقیر یا بخیل نیست، چرا کم یا زیاد میدهد؟ میگویند: لازمه نظام جهان این است که این تفاوتها باشد.
تعبیر «لازمه نظام جهان» را دو گونه میتوان معنی کرد: یکی اینکه بگوییم خدا برای اینکه جهان را به این صورت در بیاورد، ظرفیتهای متفاوت داده است. ولی یک وقت میگوییم: این طور هست، در اینجا دیگر لازمه معنی ندارد.
یک وقتی میگوییم: لازمه خانه خوب داشتن، اتاق خواب و پذیرایی است و چون لازم دارید، این کار را میکنید. امّا زمانی هست شما اختیاری ندارید و خانه این گونه باید باشد و شما هم نمیتوانید آن را عوض کنید.
تعریف عدل از نگاه اهل بیت:
از مسائل مهم و خیلی دقیق از منظر معارف شیعه این است که استحقاقی در کار نیست. در دعاهای مأثور میخوانیم: "یا مبتدئاً بالنعم قبل استحقاقها." اگر استحقاق به معنی ظرفیت باشد، خداوند به هر کس داده است. امّا اگر استحقاق به معنی طلب افراد باشد، هیچ کس حقی بر خدا ندارد. خداوند این مقدار کمالات را میدهد و استعداد افزایش بیشترش را تا این حد میدهد و به کسی دیگر هم آن مقدار میدهد. اصلاً مبنای شرایع و تمام بشارتهای قرآن این است: "تعز من تشاء و تذل من تشاء" (آل عمران، 27)
"یضل من یشاء و یهدی من یشاء" (نحل، 93)
این مبنا برای آن است که استحقاقی در کار نیست. اگر استحقاقی در کار باشد، "تعز من تشاء و تذل من تشاء" معنی ندارد.
"و ترزق من تشاء بغیر حساب" (آل عمران، 27)
یهب لمن یشاء اناثاً و یهب لمن یشاء الذکور (شوری، 49) هر کس را بخواهد عقیم میکند، هر که را بخواهد پسر یا دختر میدهد.
اگر استحقاق باشد، معنا ندارد که هر کس را بخواهد بدهد و هر که را نخواهد، ندهد.
پیام تمام آیاتی که ما را به عبادت و کار خیر تشویق میکند، این است که: مواظب باشید، اگر خواستم به تو نعمت میدهم و اگر نخواستم از تو میگیرم. طلبی از خدا نداری.
اگر خدا میدهد به فضل اوست، مواظب باش که اگر تخطی کنی، از تو میگیرم. اگر بیشتر میخواهی، بیا گدایی کن، به تو میدهم:
و قل رب زدنی علما (طه، 114)
به پیامبری که بینهایت داده، میگوید: گدایی کن، بگو علمم را زیاد کن.
اساس شرایع بر این است و وجدان ما هم در دعا و درخواست، این است که میتوانیم حالت بهتری از این داشته باشیم. چه بسیار افرادی را میبینیم که مثلاً میگویند: فلانی حیف شد، استعدادش از بین رفت، پدرش درگذشت و مجبور شد برود بازار کار کند، در حالی که اگر درس میخواند استاد قابلی میشد. از این نمونهها زیاد است که هر کسی وجدان میکند که میتواند بهتر از این باشد. شرایع ما را بر اساس همین وجدانیات تشویق میکند، میگوید: ببین! من همان جوان با استعداد را به حکمتی ویژه، در سنّ جوانی جانش را میگیرم. و گاه چنین میشود که فلان شخصی که هیچ استعدادی نداشت، در اثر گریه و دعا، من به او استعداد دادم و این قدر پیشرفت کرد.
اگر استحقاق، ذاتی افراد باشد، مساله خوف و رجا از بین میرود. بر اساس نظریه استحقاق، اگر من استحقاق پولدار شدن داشته باشم، خدا پولدارم میکند. اما اگر استحقاق نداشته باشم خدا هم نمیدهد. در برابر، وجدان ما و تعالیم الهی بر پایه "یا مبتدئاً بالنعم قبل استحقاقها" است. اگر استحقاق ذاتی باشد، شکر خدا معنی ندارد.
امام حسین(ع) در دعای عرفه به پیشگاه الهی عرضه میدارد: خدایا تو با من این کار را کردی، نمیگوید من استحقاق داشتم. خدایا من صبح میکنم، در حالی که عده زیادی مریض هستند، امّا من در سلامت هستم. پس خدایا، شکر! که من سالم هستم، در حالی که من هم میشد مریض شوم.
من طلبی نداشتم که در سلامت هستم. خدایا من در حالتی روز را شروع میکنم که فکر و خیالم راحت است، حال آنکه مردم چقدر ناراحتی دارند و من هم میشد جزء آنان باشم. خدایا شکر! به من لطف کردی که جزء آنان نیستم. تمام این نعمتهایی که ما داریم و از آن غافل هستیم، همه به لطف خداست نه به استحقاق ما. گاهی نعمت را میگیرد تا به ما تذکّر دهد و بگوید ببین! نعمت داده بودم، امّا قدرش را نمیدانستی و شکر نمیکردی. حالا یک روز از تو میگیرم تا متوجه شوی. وقتی گرفت، تازه میفهمیم عجب نعمتی داشتیم و قدرش را نمیدانستیم.
خداوند اگر بخواهد، میتواند به یک استکان علم و شعور بدهد تا او حرف بزند. لذا استعداد ذاتی مطرح نیست. بدین روی، گاهی سنگریزه به امر خدا به رسالت شهادت میدهد.
تفاوتها به مشیت خداست، نه ظرفیت ذاتی
برخی از فلاسفه معتقدند که فیض الهی مانند بارانی است که از آسمان میآید، مانند رودخانهای که جریان دارد و هر ظرف به اندازه ظرفیت خودش پر میشود. ما میگوییم تمام تفاوتها را خدای حکیم پس از امتحان ایجاد کرده است. به مشیت الهی است که چنین میشود، ولی هر کمال و نقصی پس از امتحان خدا صورت گرفته و به مشیت الهی است که چنان میشود. به مشیت خداست که پیغمبر، پیامبر شده و به مشیت خدا خورشید، خورشید شده است. به مشیت خدا در اول خلقت برای این لیوان ظرفیتی قرار گرفته و همواره دستش باز است که اگر بخواهد، این لیوان را بشکند و از بین ببرد یا به آن کمالاتی بدهد.
استعدادی که خداوند برای هر موجود قرار داده و استعداد و اصلاً شیئیت آن شیء، آن گوهر ذات است و شیئیت شی و منیت و انانیت به همان ماهیت خودش است. آن ماهیت هیچ چیزی ندارد. اکنون خدا به آن ماهیت این درجه از وجود را داده است و گفته که مثلاً در سال 1338 شخصی از نسل پیامبر به دنیا بیاید و اسم او را مصطفی میگذارند و این کمالات را به او میدهم. در همان جا، اگر دلش میخواست کمالات را صد برابر بیشتر میکرد یا هزار برابر کمتر میکرد. اکنون که داده، نیز میتواند در آن تغییر بدهد و آن را کم یا زیاد کند و این به دست خدا است. "تُولِجُ اللَّیْلَ فِی الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَیَّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ" (آل عمران، 27)
به هر کس بخواهد به هر مقدار روزی میدهد. تُحیی و تُمیت. "وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ" (بقره، 117)
حضرت رسول(ص) به حضرت علی(ع) فرمودند: در موقع خواب "بسم الله الرحمن الرحیم" بگوید، این جمله را ادا کند:
"من قال عند نومه ثلاثا: یفعل الله ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزته، فقد صلی الف رکعه" (بحارالانوار ج 84، ص 178، باب 9، آداب النوم)
هر کس این جمله را سه بار بگوید و بخواند، ثواب هزار رکعت نماز دارد. خدا هر کاری را بخواهد، میکند. اول خلقت طرحی ریخته است، اما اگر میخواست این طرح را ده میلیون شکل دیگر عوض میکرد و مشکل نداشت. اگر میتوانست، در خانهای به دنیا آورد که غنی یا فقیر باشند. میتوانست از خانوادهای بیاورد که از سلاله پیغمبر باشد. یا از سلاله فردی مشرک، او را به دنیا آورد.
اصولاً شکر ما از خدا به همین جهت است. خدایا تو بودی که خواستی من در خانوادهای صالح به دنیا بیایم و اگر از نسل یک مشرک به دنیا میآمدم مگر میتوانستم اعتراض بکنم؟ مگر من حقّی داشتم؟ تو بودی که من را در این موقعیت و در این خانواده و در این مسیر قرار دادی.
بر اساس نصوص وحیانی، همیشه باید بگوییم: خدا. خداوند حکیم میفرماید: از من بخواهید (و اسئلوا الله من فضله - )، زیرا اصلاً بحث استحقاق و ظرفیت معنی ندارد. ما فقیر هستیم، به فقر بینهایت. هر چه به ما بدهند، باز هم فقیریم و هیچ جا فقر ما تمام نمیشود. پیامبر(ص) که اکمل و افضل موجودات است، فقرش بیشتر از همگان است. مثل این که یک نفر چهار فرزند دارد و گرفتاری او به اندازه آنها است، ولی کسی ده فرزند دارد، گرفتاریش از نوع دیگر است. اگر کسی مسئول پنجاه هزار نفر باشد، احتیاج بیشتری دارد و بیشتر باید به درگاه الهی تضرّع کند.
از منظر نصوص وحیانی استعداد ذاتی وجود ندارد. در برابر، شیطان القاء میکند که چون نماز شب میخوانید فردا خدا باید نعمتی به شما بدهد. در پاسخ این کلام شیطان باید گفت که خواندن نماز هم به لطف اوست. چه کسی سلامتی به انسان داده است؟ چه کسی به انسان عقل و بینش داده است؟ چه کسی به او نورانیت داده که وقتی گفتند نماز شب ثواب دارد زود میپذیرد؟
گاهی ما به افرادی نصیحت میکنیم و هیچ فایده ندارد. اما وقتی به یک نفر یک کلمه میگویید، با گوش جان میپذیرد. به گونهای که گویی خداوند، گوش قلب او را گشوده است. در روایت هم آمده که خداوند برای هر کس خیری بخواهد، گوش قلب او را میگشاید و او از فردا به آن عمل میکند. تا میگویی نماز اول وقت، بلند میشود و نمازش را اول وقت میخواند، به خاطر آن که گوش قلب او باز شده است.
شیطان نزد حضرت مسیح(ع) میرود و میگوید: تو کلمه الله هستی، مرده زنده میکنی و .... حضرت میگویند: نه. خدا کرد. شیطان دائماً میکوشد که به حضرت القاء کند که تو در برابر خدا کسی هستی. ولی چون او به عصمت خدا معصوم است، متوجّه میشود. ما نباید بابت هیچ عملی خود را از خدا طلبکار بداند. شیطان گفت: عبادت کردم، پس جزایم را بده. ما در هیچ حالتی گمان نکنیم که برای نعمتی استحقاق داریم، بلکه همه از فضل خداست و لذا خدای منّان همواره بر ما منت دارد.
از پیامبر(ص) کسی بالاتر هست؟ خداوند رحیم به او میفرماید: گدایی کن تا بیشتر به تو بدهم. گریه نالههای انبیاء و اولیا برای چه بود؟ برای آن که هر کسی در خودش میبیند که میتواند بهتر از این باشد و چنان نیست فضل و عنایت حق متعال بیمبنا ریخته باشد، بلکه به مشیت اوست. باید از او خواست که به مشیتاش از نعمت خودش به من تخصیص بدهد یا نعمتی را که تخصیص داده نگیرد. گریه میکنیم که این نعمت را از من مگیر، با اینکه من به خاطر کار خلاف مستحق عذاب هستم.
این بحث بسیار کلیدی بدین جهت اهمیت دارد که حالت خوف و رجا در بندگان پدید میآورد و آنان را متذکر این نکته میکند که انسان فقیر بالذات است و هیچ از خود ندارد، بلکه هر چه دارد کمالاتی است که خداوند به خاطر فضلش به او داده و میدهد و تفویض نیست. لذا باید دائماً شکرگزار بود که این کمالات در اثر گناه و پردهدری به نعمتت بدل نشود و تنها وسیله در این باب، تضرع و استجاء به درگاه خداوند ذوالفضل است.
پیوستها
پیوست یکم
الف. نعمت های الهی به تفضل اوست نه استحقاق انسان.
1. اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْمِلْنِی بِکَرَمِکَ عَلَى التَّفَضُّلِ، وَ لَا تَحْمِلْنِی بِعَدْلِکَ عَلَى الِاسْتِحْقَاقِ، فَمَا أَنَا بِأَوَّلِ رَاغِبٍ رَغِبَ إِلَیْکَ فَأَعْطَیْتَهُ وَ هُوَ یَسْتَحِقُّ الْمَنْعَ، وَ لَا بِأَوَّلِ سَائِلٍ سَأَلَکَ فَأَفْضَلْتَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَسْتَوْجِبُ الْحِرْمَان. (صحیفه سجادیه، دعای 13 ص 70)
2. یَا إِلَهِی لَوْ بَکَیْتُ إِلَیْکَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَیْنَیَّ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى یَنْقَطِعَ صَوْتِی، وَ قُمْتُ لَکَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَایَ، وَ رَکَعْتُ لَکَ حَتَّى یَنْخَلِعَ صُلْبِی، وَ سَجَدْتُ لَکَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَایَ، وَ أَکَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِی، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی، وَ ذَکَرْتُکَ فِی خِلَالِ ذَلِکَ حَتَّى یَکِلَّ لِسَانِی، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِی إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْیَاءً مِنْکَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِکَ مَحْوَ سَیِّئَه وَاحِدَه مِنْ سَیِّئَاتِی. (صحیفه سجادیه، دعای 16 ص 82)
3. وَ إِنْ کُنْتَ تَغْفِرُ لِی حِینَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَکَ، وَ تَعْفُو عَنِّی حِینَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَکَ فَإِنَّ ذَلِکَ غَیْرُ وَاجِبٍ لِی بِاسْتِحْقَاقٍ ، وَ لَا أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِیجَابٍ، إِذْ کَانَ جَزَائِی مِنْکَ فِی أَوَّلِ مَا عَصَیْتُکَ النَّارَ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَأَنْتَ غَیْرُ ظَالِمٍ لِی. (صحیفه سجادیه، دعای 16 ص 84)
4. اللَّهُمَّ إِنَّ أَحَداً لَا یَبْلُغُ مِنْ شُکْرِکَ غَایَه إِلَّا حَصَلَ عَلَیْهِ مِنْ إِحْسَانِکَ مَا یُلْزِمُهُ شُکْراً. وَ لَا یَبْلُغُ مَبْلَغاً مِنْ طَاعَتِکَ وَ إِنِ اجْتَهَدَ إِلَّا کَانَ مُقَصِّراً دُونَ اسْتِحْقَاقِکَ بِفَضْلِکَ فَأَشْکَرُ عِبَادِکَ عَاجِزٌ عَنْ شُکْرِکَ، وَ أَعْبَدُهُمْ مُقَصِّرٌ عَنْ طَاعَتِکَ لَا یَجِبُ لِأَحَدٍ أَنْ تَغْفِرَ لَهُ بِاسْتِحْقَاقِهِ، وَ لَا أَنْ تَرْضَى عَنْهُ بِاسْتِیجَابِهِ فَمَنْ غَفَرْتَ لَهُ فَبِطَوْلِکَ، وَ مَنْ رَضِیتَ عَنْهُ فَبِفَضْلِک. (صحیفه سجادیه، دعای 37 ص 162)
5. إِنَّکَ إِنْ تَفْعَلْ ذَلِکَ- یَا إِلَهِی- تَفْعَلْهُ بِمَنْ لَا یَجْحَدُ اسْتِحْقَاقَ عُقُوبَتِکَ، وَ لَا یُبَرِّئُ نَفْسَهُ مِنِ اسْتِیجَابِ نَقِمَتِک. (صحیفه سجادیه، دعای 39 ص 170)
6. أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَأَسْبَغْتَ وَ رَزَقْتَنِی فَوَفَّرْتَ وَ غَذَّیْتَنِی فَأَحْسَنْتَ غِذَائِی وَ أَعْطَیْتَنِی فَأَجْزَلْتَ بِلَا اسْتِحْقَاقٍ لِذَلِکَ بِفِعْلٍ مِنِّی وَ لَکِنِ ابْتِدَاءً مِنْکَ لِکَرَمِکَ وَ جُودِک. (کافی، ج 2 ص 595)
7. أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَأَسْبَغْتَ وَ رَزَقْتَنِی فَوَفَّرْتَ وَ وَعَدْتَنِی فَأَحْسَنْتَ وَ أَعْطَیْتَنِی فَأَجْزَلْتَ بِلَا اسْتِحْقَاقٍ لِذَلِکَ بِعَمَلٍ مِنِّی وَ لَکِنِ ابْتِدَاءً مِنْکَ بِکَرَمِکَ وَ جُودِکَ. (المزار، مفید، ص 157)
8. یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا. (دلائل الامامه، ص 552)
9. سَیِّدِی أَنْتَ ابْتَدَأْتَ بِالْمِنَحِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا فَاخْصُصْنِی بِتَوْفِیرِهَا وَ إِجْزَالِهَا. (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد؛ ج 1؛ ص137)
10. وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلْتُ بِکَ اسْتِغَاثَتِی وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ ثِقَتِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَک. (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد؛ ج 2؛ ص583)
11. یَا مَالِکِی وَ مُمَلِّکِی وَ مُعْتَمَدِی بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ بِغَیْرِ اسْتِحْقَاق. (المزار الکبیر (لابن المشهدی)؛ ص177)
12. اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ اللَّیْلَه الْعَظِیمَه لَکَ الْحَمْدُ کَمَا عَصَمْتَنِی مِنْ مَهَاوِی الْهَلَکَه وَ التَّمَسُّکِ بِحِبَالِ الظَّلَمَه وَ الْجُحُودِ لِطَاعَتِکَ وَ الرَّدِّ عَلَیْکَ أَمْرَکَ وَ التَّوَجُّهِ إِلَى غَیْرِکَ وَ الزُّهْدِ فِیمَا عِنْدَکَ وَ الرَّغْبَه فِیمَا عِنْدَ غَیْرِکَ مَنّاً مَنَنْتَ بِهِ عَلَیَّ وَ رَحْمَه رَحِمْتَنِی بِهَا مِنْ غَیْرِ عَمَلٍ سَالِفٍ مِنِّی وَ لَا اسْتِحْقَاقٍ لِمَا صَنَعْتَ بِی وَ اسْتَوْجَبْتَ مِنِّی الْحَمْدَ عَلَى الدَّلَالَه عَلَى الْحَمْدِ وَ اتِّبَاعِ أَهْلِ الْفَضْلِ وَ الْمَعْرِفَه وَ التَّبَصُّرِ بِأَبْوَابِ الْهُدَى وَ لَوْلَاکَ مَا اهْتَدَیْتُ إِلَى طَاعَتِکَ وَ لَا عَرَفْتُ أَمْرَکَ وَ لَا سَلَکْتُ سَبِیلَک. (إقبال الأعمال؛ ج 1؛ ص160)
13. أَجِبْ دُعَائِی وَ تَقَبَّلْهُ مِنِّی وَ لَا تَحْرِمْنِی الثَّوَابَ کَمَا وَعَدْتَنِی یَا مُنْعِمُ بَدَأْتَ بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا وَ قَبْلَ السُّؤَالِ بِهَا فَکَذَلِکَ إِتْمَامُهَا بِالْکَمَالِ وَ الزِّیَادَه مِنْ فَضْلِکَ یَا ذَا الْإِفْضَالِ [ذَا الْفَضْلِ ] یَا مُفْضِلُ لَوْ لَا فَضْلُکَ هَلَکْنَا فَلَا تُقَصِّرْ عَنَّا فَضْلَکَ یَا مَنَّان. ( إقبال الأعمال؛ ج 1؛ ص524)
14. أَنْتَ مَوْلَایَ الَّذِی جُدْتَ بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا وَ أَهَّلْتَ بِتَطَوُّلِکَ غَیْرَ مُؤَهَّلِیهَا لَمْ یُعَازَّکَ مَنْعٌ وَ لَا أَکْدَاکَ إِعْطَاءٌ وَ لَا أَنْفَدَ سِعَتَکَ سُؤَالُ مُلِحٍّ بَلْ أَدْرَرْتَ أَرْزَاقَ عِبَادِکَ مَنّاً مِنْکَ وَ تَطَوُّلًا عَلَیْهِمْ وَ تَفَضُّلا. (جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص59)
15. یَا سَیِّدِی إِذِ ابْتَدَأْتَنِی بِکَرَمِکَ وَ غَدَوْتَنِی بِنِعْمَتِکَ مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ مِنِّی لَهَا وَ لَا مُهِینٍ لِی وَ أَنْتَ تُکْرِمُنِی فَبِکَ أَعْتَزُّ فَأَعِزَّنِی وَ بِکَرَمِکَ أَلُوذُ فَلَا تُهِنِّی. (جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص75)
16. اللَّهُمَّ وَ کُلُّ مَا أَوْلَیْتَنِیهِ مِنْ هُدًى وَ صَوَابٍ فَعَنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ مِنِّی وَ لَا اسْتِیجَابٍ وَ لَمْ أَکُنْ لِشَیْءٍ مِنْهُ بِأَهْلٍ وَ إِنَّمَا کَانَ عَنْ طَوْلٍ مِنْکَ وَ فَضْل. (المجتنى من الدعاء المجتبى؛ النص؛ ص31)
17. یَا مَنْ بَدَأَ بِالنِّعْمَه قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا وَ الْفَضِیلَه قَبْلَ اسْتِیجَابِهَا. (مهج الدعوات و منهج العبادات؛ ص 179)
18. یَا مَنْ بَدَأَ بِالنِّعْمَه قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا وَ بِالْفَضِیلَه قَبْلَ اسْتِیجَابِه. (مفتاح الفلاح، ص101)
19. سَیِّدِی إِنَّکَ ابْتَدَأْتَ بِالْمِنَحِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا فَاخْصُصْنِی بِتَوْفِیرِهَا وَ إِجْزَالِهَا بِکَ اعْتَصَمْتُ وَ عَلَیْکَ عَوَّلْتُ وَ بِکَ وَثِقْتُ وَ إِلَیْکَ لَجَأْت. (بحار الأنوار؛ ج 84؛ ص238)
20. فقد فضلتنی على کثیر من خلقک جودا منک و کرما لا باستحقاق منی إلهی فلک الحمد على ذلک کله صل على محمد و آل محمد و اجعلنی لنعمائک من الشاکرین و لآلائک من الذاکرین و ارحمنی برحمتک یا أرحم الراحمین. (بحار الأنوار؛ ج 91؛ ص327)
21. مقرا بأن ما بی من نعمه فمنک خاضعا لک ذلیلا بین یدیک لا أعرف من نفسی إلا کل الذی یسوؤنی و لا أعرف منک إلا کل الذی یسرنی لأنک أحسنت إلی و أجملت و أنعمت فأسبغت و رزقت فوفرت و أعطیت فأجزلت بلا استحقاق لذلک بعمل منی و لا لشیء مما أنعمت به علی بل تفضلا منک و کرما. (بحار الأنوار؛ ج 87؛ ص153)
ب. اگر استحقاق مطرح است، باز هم به لطف الهی است نه لیاقت ذاتی انسان.
و أن تعیننی على طاعتک و لزوم عبادتک و استحقاق مثوبتک بلطف عنایتک. (بحار الأنوار؛ ج 92؛ ص433)
ج. در ادعیه مأثور، بحث استحقاق تنها در جایی مطرح شده که عذاب مخالفان بر اساس عدل خدا پیش می آید نه فضل او.
1. یَا اللَّهُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ أَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ الصَّلَاه کُلَّهَا عَلَى مَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْ تَجْعَلَ اللَّعَائِنَ کُلَّهَا عَلَى مَنْ لَعَنْتَهُمْ وَ أَنْ تَبْدَأَ بِاللَّذَیْنِ ظَلَمَا آلَ رَسُولِکَ وَ غَصَبَا حُقُوقَ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ وَ شَرَّعَا غَیْرَ دِینِکَ اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَیْهِمَا عَذَابَکَ وَ غَضَائِبَکَ وَ لَعَنَاتِکَ وَ مَخَازِیَکَ بِعَدَدِ مَا فِی عِلْمِکَ وَ بِحَسَبِ اسْتِحْقَاقِهِمَا مِنْ عَدْلِکَ وَ أَضْعَافِ أَضْعَافِ أَضْعَافِهِ بِمَبْلَغِ قُدْرَتِکَ عَاجِلًا غَیْرَ آجِلٍ بِجَمِیعِ سُلْطَانِکَ ثُمَّ بِسَائِرِ الظَّلَمَه مِنْ خَلْقِکَ بِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الزَّاهِرِینَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ بِحَسَبِ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ فِی کُلِّ زَمَانٍ وَ فِی کُلِّ أَوَانٍ وَ لِکُلِّ شَأْنٍ وَ بِکُلِّ لِسَانٍ وَ عَلَى کُلِّ مَکَانٍ وَ مَعَ کُلِّ بَیَان. (بحار الأنوار؛ ج 82؛ ص269)
2. اللَّهُمَّ فَأَبِحْ حَرِیمَهُمْ وَ أَلْقِ الرُّعْبَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ خَالِفْ بَیْنَ کَلِمَتِهِمْ وَ أَنْزِلْ عَلَیْهِمْ رِجْزَکَ وَ عَذَابَکَ وَ غَضَائِبَکَ وَ مَخَازِیَکَ وَ دَمَارَکَ وَ دَبَارَکَ وَ سَفَالَکَ وَ نَکَالَکَ وَ سَخَطَکَ وَ سَطَوَاتِکَ وَ بَأْسَکَ وَ بَوَارَکَ وَ نَکَالاتِکَ وَ وَبَالَکَ وَ بَلَاءَکَ وَ هَلَاکَکَ وَ هَوَانَکَ وَ شَقَاءَکَ وَ شَدَائِدَکَ وَ نَوَازِلَکَ وَ نَقِمَاتِکَ وَ مَعَارَّکَ وَ مَضَارَّکَ وَ خِزْیَکَ وَ خِذْلَانَکَ وَ مَکْرَکَ وَ مَتَالِفَکَ وَ قَوَامِعَکَ وَ عَوْرَاتِکَ وَ أَوْرَاطَکَ وَ أَوْتَارَکَ وَ عِقَابَکَ بِمَبْلَغِ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ وَ بِعَدَدِ أَضْعَافِ أَضْعَافِ أَضْعَافِ اسْتِحْقَاقِهِمْ مِنْ عَدْلِکَ مِنْ کُلِّ زَمَانٍ وَ فِی کُلِّ أَوَانٍ وَ بِکُلِّ شَأْنٍ وَ بِکُلِّ مَکَانٍ وَ بِکُلِّ لِسَانٍ وَ مَعَ کُلِّ بَیَانٍ أَبَداً دَائِماً وَاصِلًا مَا دَامَتِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه بِکَ وَ بِجَمِیعِ قُدْرَتِکَ یَا أَقْدَرَ الْقَادِرِین. ( بحار الأنوار؛ ج 82؛ ص273)
پیوست دوم
عذاب الهی ظلم نیست، بلکه عدل اوست، زیرا پیش از آن بارها اتمام حجت کرده است.
1. اللهم إن تشأ تعف عنا فبفضلک، و إن تشأ تعذبنا فبعدلک فسهل لنا عفوک بمنک، و أجرنا من عذابک بتجاوزک، فإنه لا طاقه لنا بعدلک، و لا نجاه لأحد منا دون عفوک. (صحیفه سجادیه، دعای 10)
2. اللهم فصل على محمد و آله، و احملنی بکرمک على التفضل، و لا تحملنی بعدلک على الاستحقاق، فما أنا بأول راغب رغب إلیک فأعطیته و هو یستحق المنع، و لا بأول سائل سألک فأفضلت علیه و هو یستوجب الحرمان. (صحیفه سجادیه، دعای 13)
3. لا ینکر- یا إلهی- عدلک إن عاقبته، و لا یستعظم عفوک إن عفوت عنه و رحمته، لأنک الرب الکریم الذی لا یتعاظمه غفران الذنب العظیم. (صحیفه سجادیه، دعای 31 ص 140)
4. ثم قنی ما یوجب له حکمک، و خلصنی مما یحکم به عدلک، فإن قوتی لا تستقل بنقمتک، و إن طاقتی لا تنهض بسخطک، فإنک إن تکافنی بالحق تهلکنی، و إلا تغمدنی برحمتک توبقنی. (صحیفه سجادیه، دعای 39 ص 168)
5. منتک ابتداء، و عفوک تفضل، و عقوبتک عدل، و قضاؤک خیره. (صحیفه سجادیه، دعای 45 ص 192)
6. فها أنا ذا بین یدیک خاضع ذلیل راغم، إن تعذبنی فإنی لذلک أهل، و هو- یا رب- منک عدل، و إن تعف عنی فقدیما شملنی عفوک، و ألبستنی عافیتک. (صحیفه سجادیه، دعای 50 ص 248)
7. إلهی فمن یقبلنی و من یسمع ندائی و من یؤنس وحشتی و من ینطق لسانی إذا غیبت فی الثرى وحدی ثم سألتنی بما أنت أعلم به منی فإن قلت قد فعلت فأین المهرب من عدلک و إن قلت لم أفعل قلت ألم أکن أشاهدک و أراک. (إقبال الأعمال ، ج 1 ؛ ص52)
8. إلهنا و سیدنا إن غفرت لنا فبفضلک و إن عذبت فبعدلک فیا من لا یرجى إلا فضله و لا یخشى إلا عدله امنن علینا بفضلک و أجرنا من عذابک. ( إقبال الأعمال؛ ج 1؛ ص247)
9. و ما عسى الجحود لو جحدت یا مولای ینفعنی و کیف و أنى ذلک و جوارحی کلها شاهده علی بما قد عملت [علمت] یقینا غیر ذی شک أنک سائلی من [عن] عظائم الأمور و أنک الحکیم العدل الذی لا یجور و عدلک مهلکی و من کل عدلک مهربی فإن تعذبنی فبذنوبی یا مولای [یا إلهی] بعد حجتک علی و إن تعف عنی فبحلمک و جودک و کرمک (إقبال الأعمال؛ ج 1؛ ص345)
10. أن ترحمنی فقدیما شملنی عفوک و ألبستنی عافیتک و إن تعذبنی فإنی لذلک أهل و هو یا رب منک [منک یا رب] عدل. ( إقبال الأعمال؛ ج 1؛ ص387)
11. و إذا عم الخلائق یا رب عدلک فما لدائی دواء إلا فضلک لا أرى المؤمل إلا إلیک و المعول إلا علیک و لا مذهب لی عنک و لا بد لی منک. ( المجتنى من الدعاء المجتبى؛ ص34)
12. أعوذ بک اللهم من سخطک و أستجیر بک من غضبک و استدراجک و بأسک و ألیم عقابک و عذابک و أخذک و من حجب دعائی عنک و قطع رجائی منک و منعی رأفتک و تحننک و حملی على المر من حقک و تکلیفی ما لا أطیقه من عدلک. و قسطک. (المجتنى من الدعاء المجتبى؛ ص36)
13. و لی یا رب ذنوب قد واجهتها أوجه الانتقام و خطایا قد لاحظتها أعین الاصطلام و استوجبت بها على عدلک ألیم العذاب و استحققت باجتراحها مبیر العقاب. (مهج الدعوات و منهج العبادات؛ ص259)
14. أفر إلیک هاربا من الذنوب فاقبلنی و ألتجئ من عدلک إلى مغفرتک فأدرکنی و ألتاذ بعفوک من بطشک فامنعنی و أستروح رحمتک من عقابک فنجنی. (فلاح السائل و نجاح المسائل؛ ص240 )
15. إلهی إن عرضنی ذنبی لعقابک فقد أدنانی رجائی من ثوابک إلهی إن عفوت فبفضلک و إن عذبت فبعدلک فیا من لا یرجى إلا فضله و لا یخاف إلا عدله صل على محمد و آل محمد و امنن علینا بفضلک و لا تستقص علینا فی عدلک. ( البلد الأمین و الدرع الحصین؛ ص317)
16. یا من عفوه فضل یا من عذابه عدل. ( البلد الأمین و الدرع الحصین؛ ص406)
17. و هذه رقبتی إلیک خاضعه عندک ذلیله لدیک خاشعه فإن أخذت فبعدلک و إن عفوت فبفضلک فکن عند ظنی بک محسنا یا محسن یا مجمل یا منعم یا مفضل. ( البلد الأمین و الدرع الحصین؛ ص 421)
18. فإن لم ترحمنی فمن [و من یؤنس] یرحم فی القبر وحشتی و من ینطق لسانی إذا خلوت بعملی و سألتنی [و ساءلتنی] عما أنت أعلم به منی فإن قلت نعم فأین المهرب من عدلک و إن قلت لم أفعل قلت ألم أکن الشاهد علیک. (المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، ص54)
19. اللهم إنک طالبی إن هربت و مدرکی إن فررت فها أنا بین یدیک عبد ذلیل خاضع راغم إن تعذبنی فإنی لذلک أهل و هو یا رب منک عدل و إن تغفر فإنک تغفر قبیحا فلتسعنی رحمتک و عفوک. ( بحار الأنوار؛ ج 84؛ ص229)
20. إنی لا أملک غیر ذلی و مسکنتی لدیک و فقری و صدق توکلی علیک فأنا الهارب منک إلیک و أنا الطالب منک ما لا یخفى علیک فإن عفوت فبفضلک و إن عاقبت فبعدلک و إن مننت فبجودک و إن تجاوزت فبدوام خلودک. (بحار الأنوار؛ ج 91؛ ص111)
پی نوشت:
1. معمولاً این تعاریف در کتب فلسفی دیده میشود.
منابع
الصحیفه السجادیه، 1جلد، دفتر نشر الهادى - قم، چاپ: اول، 1376ش.
1. ابن طاووس، على بن موسى، مهج الدعوات و منهج العبادات، دار الذخائر - قم، چاپ: اول، 1411 ق.
2. ابن طاووس، على بن موسى، فلاح السائل و نجاح المسائل، بوستان کتاب - قم، چاپ: اول، 1406 ق.
3. ابن طاووس، على بن موسى، المجتنى من الدعاء المجتبى، دار الذخائر - قم، چاپ: اول، 1411 ق.
4. ابن طاووس، على بن موسى، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، دار الرضى - قم، چاپ: اول، 1330 ق.
5. ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم - قم، چاپ: اول، 1419 ق.
6. شیخ بهایى، محمد بن حسین، مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیله من الواجبات و المستحبات، نشر دار الأضواء - بیروت، چاپ: اول، 1405 ق.
7. طبرى آملى صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، بعثت - ایران؛ قم، چاپ: اول، 1413ق.
8. طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، مؤسسه فقه الشیعه - بیروت، چاپ: اول، 1411 ق.
9. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى، البلد الأمین و الدرع الحصین، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات - بیروت، چاپ: اول، 1418 ق.
10. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، دار الکتب الإسلامیه - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.
11. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق.
12. مفید، محمد بن محمد، کتاب المزار، کنگره جهانى هزاره شیخ مفید - رحمه الله علیه - قم، چاپ: اول، 1413 ق.
نویسندگان:
عبدالکریم همایونی: پژوهشگر و نویسنده.
بر اساس درس گفتاری از استاد فقید، مرحوم محمدحسین عصار: درباره شخصیت علمی ایشان رجوع شود به: سفینه شماره42، ص 35-37.
فصلنامه سفینه شماره 50
منبع:فارس
انتهای پیام/