به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،دیدم محافظش تیر خورده و خونریزی شدیدی دارد. حسن هم از ناحیه گردن و مغز تیر خورده بود او را از ماشین بیرون کشیدم و دیدم از بینی و دماغش خون بیرون زد و رنگش زرد شد. فردای آن روز رسانهها اعلام کردند که او را با 60 عدد گلوله، یعنی سه تا خشاب تفنگ ژ-3 مورد حمله قرار دادهاند و به سرعت گریختهاند."
این روایت ترور مردی است که گرچه کارهای بزرگش برای انقلاب اسلامی، بعد از شهادت وی کمتر اجر دید و از نامش کمتر در حافظه تاریخی انقلاب یاد شد، اما هر اندازه که از عمر انقلاب میگذرد و هر میزان که فتنههای تهدید کننده آن، پیچیدهتر و مخوفتر میشوند، دوست و دشمن بیشتر از پیش به بصیرت انقلابیش اذعان میکنند. صحبت از شهید «سید حسن آیت» است.
به راستی این آیت که بود که دشمنانش برای تمام کردن کار او، " سه خشاب ژ-3 را به سوی پیکرش شلیک کردند، حال آن که پیکر نحیف این سید نجف آبادی را یک یا نهایت دو گلوله سهمگین پلنگ-کش ژ3 کفایت میکرد. چه سرّی در این ترور وحشیانه نهفته بود؟ راز این خشم و کینه نسبت به او چه بود؟
مثل بسیاری از انقلابیون شاخص، اهل استان اصفهان و زاده نجف آباد بود. او در 1317 به دنیا آمد. از خصوصیات بارز او این بود که در زمانهای که اوضاع مالی خانوادگی او نیز مانند بیشتر مردم بد بود، او در زمان محصلی، همان مختصر پولی که برای خرج خورد و خوراک از خانواده میگرفت، صرف خرید روزنامه و مجله و کتاب میکرد و بسیاری از اوقات به مقدار کافی غذا نمیخورد. شاید یکی از دلایل نحیف بودن پیکرش همان بود که در نوجوانی که سن رشد بدنی او بود، غذای روح را بر غذای جسم ترجیح میداد.
نقل است که همه نشریات و مکتوباتی را که میخرید به دقت مطالعه میکرد و هر کجا، هر نکته جالبی میدید، با قیچی جدا میکرد و یک آرشیو مفصل از بریده جراید داشت. همین روزنامه خوانی حرفهای، در کنار هوش بالا، کمکم ذهن او را به رایانهای تبدیل کرد که سوابق تقریبا تمام رجال و کارگزاران و فعالان سیاسی کشور را از دهه 1330 در خود ضبط شده داشت. به واقع او از همان نوجوانی یک شم اطلاعاتی و هوش تحلیلی داشت که میتوانست از لا به لای محفوظات خود، روابط میان اشخاص را کشف کند و همین به او کمک میکرد که با رجوع به عقبه و سوابق ارتباطات افراد، انحرافات فکری افراد را خیلی زودتر از دیگران تشخیص دهد. علی ایّ حال، در جریانات ملی شدن صنعت نفت، او که از همان اوایل نهضت ملی شدن، بر خلاف بسیاری از جوانان و نوجوانان ان روز که طرفدار مصدق بودند، طرفدار آیت الله کاشانی و بالتبع یار آن روز کاشانی، یعنی مظفر بقایی بود، دو نامه بلند به بقایی نوشت که البته به واسطه کمی سن، خجالت کشید که به دست بقایی برساند.
به هر حال، او همزمان با تحصیل دبیرستان در اصفهان، دروس حوزوی را هم تا حد فقه و اصول گذراند و از همین رو علاوه بر تسلط به عربی، به مبانی و مباحث فقهی هم آشنایی خوبی داشت. با پایان دبیرستان به تهران آمد و لیسانس خود را در ادبیات فارسی و فوق لیسانس خود را در رشته جامعه شناسی از موسسه عالی علوم اجتماعی تهران کسب کرد. در رشته جامعه شناسی شاگرد اول شده بود، لیکن به دلیل تسلط ملی گرایان مصدقی بر این موسسه، از دادن بورس تحصیلی خارج از کشور به آیت که به طرفداری از کاشانی شناخته شده بود، خودداری کردند. اتفاقا از جمله کسانی که از سوی این موسسه بورس تحصیلی خارج از کشور دریافت کردند، یکی «سید ابوالحسن بنی صدر»، یک مصدقی دوآتشه ضدآخوند بود که بعدها اولین رییس جمهوری اسلامی ایران شد! داستان تقابل سید حسن آیت و سید ابوالحسن بنی صدر بعد از پیروزی انقلاب، خود یکی از مهم ترین فرازهای زندگی شهید آیت بود.
تا زمانی که مرحوم کاشانی زنده بود، سید حسن آیت جوان هم در خط ایشان حرکت میکرد و مدافع خط مشی و مرام سیاسی کاشانی بود. با وفات آیت الله کاشانی در اسفندماه سال 40، آیت 23 ساله که گویی فعالیت سیاسی با ذات و سرشت او عجین بود، باید برای ادامه مسیر مبارزه با استبداد پهلوی، از سه مسیر موجود یکی را بر میگزید: یا روش ملی گرایان طرفدار مصدق در دو شاخه جبهه ملی(لائیک) یا نهضت آزادی(مذهبی اما سکولار)، یا حزب توده که مشی مارکسیست-لنینیست داشت، یا روش طرفداران آیت الله کاشانی که به صورت ویژه تحت رهبری مضفر بقایی در حزب «زحمتکشان» گرد هم آمده بودند.
سید حسن آیت، به عنوان یک جوان عمیقا مذهبی، طبعا نمیتوانست هیچ همراهی با حزب توده مارکسیست داشته باشد. با ملی گرایان مصدقی هم در هیچ سر سازگاری نداشت. آیت اعضای جبهه ملی را ضدشرع میدانست. درباره نهضت آزادی که به نوعی انشعاب مسلمانان جبهه ملی بود، آیت معتقد بود که آنها صرفا از دین به عنوان عامل جذب نیرو و همچنین همراه کردن روحانیت استفاده میکنند، و عملا هیچ اعتقادی به ورود دین به سیاست ندارند، از همین رو با دیدگاه آیت درباره رابطه دین و سیاست سازگار نبودند. خود آیت درباره دیدگاهش نسبت به ملی گرایان مصدقی گفته بود:
" من از همان سالهای 1332 که روزنامه شورش به عنوان ارگان تبلیغاتی استعمارگران و به عنوان بزرگترین مدافع مصدق، سنگینترین اتهامات و فحشهای رکیک را به آیتالله کاشانی میداد، به مظلومیت این شخصیت مجاهد اسلامی پی بردم و راه او را به عنوان راه اسلام و آزادی تشخیص دادم."
در چنین فضایی، آیت برای ادامه مبارزه، حزب زحمتکشان را انتخاب کرد که توسط بقایی اداره میشد. لازم به ذکر است که مظفر بقایی در آن مقطع، گرچه ذاتا انسان متشرعی نبود، اما چندان بروز ضدمذهبی عمومی نداشت. مضاف بر این که وقتی مراد سیاسی آیت، سید کاشانی، به بقایی اعتماد و اطمینان داشت و حتی پسران آیت الله کاشانی جملگی از یاران بقایی در زحمتکشان بودند، بر آیت 4-23 ساله حرجی نبود. تازه روابط پیچیده بقایی با سرویس های اطلاعاتی بیگانه در آن زمان از پرده برون نیافتاده بود و اطلاعاتی که امروز ما درباره بقایی داریم، در آن زمان موجود نبود.
«اسدالله بادامچیان» از دوستان شهید آیت که از همان دوران مبارزه با رژیم شاه، با او در ارتباط بود، در این زمینه گفت:
" اینکه چرا او وارد حزب زحمتکشان شده است، دلیلش این بود که در جریان نهضت ملی شدن نفت، دو جریان وجود داشت، یکی جریان آیتالله کاشانی و دیگری جریان مصدق. دکتر آیت جزو طرفداران جدی آیتالله کاشانی و مخالفان مصدق بود. بنابراین در این حرکت جریانی، به دکتر بقایی که از حامیان آیت الله کاشانی بود نزدیک شد و این نزدیکی او را به طرف کار تشکیلاتی با دکتر بقایی پیش برد. اما از وقتی امام ظهور کردند، دیگر کسی نیاز به این افراد نداشت. به همین دلیل آیت با امام همراهی کرد و اختلافهایش از همانجا با دکتر بقایی شروع شد و در نتیجه از حزب زحمتکشان کنار رفت. بنابراین فعالیت او در حزب زحمتکشان مثل فعالیت همان کسانی است که در انقلاب اسلامی ما با گروههای گوناگون فعالیت کردند، ولی بعد از نهضت امام، با امام همراهی کردند. البته مخالفان شهید آیت از هر بهانهای علیه او استفاده کردند."
با این حال، آیت جوان در همان سال های نخستین دهه 40، تلاش متمرکز و منظی را آغاز کرد که به حزب زحمتکشان صبغه ای مذهبی ببخشد و در پلاتفرم حزب، جایی برای مذهب باز کند. نمود این تلاش، نامه ای مفصل و چند ده صفحه ای بود که آیت در آذر 42 خطاب به رهبر حزب، بقایی، نوشت و نقش مهم و کلیدی مذهب را در مبارزه سیاسی در کشوری شیعه و دینمدار مثل ایران، یادآور شد. در بخشی از این نامه که مصداق بارزی از امر به معروف و نهی از منکر است، می خوانیم:
" در مرامنامه (حزب زحمتکشان) حتماً باید بعضی از اموری که جنبه مذهبی دارد و موجب جلب افراد مذهبی میشود گنجانده میشود و نیز به مذهب اسلام و اجرای قوانین مذهبی اشاره گردد تا ضمن اینکه عدهای بدین وسیله به ما میگروند در آینده هم از حربهٔ دین بر علیه ما استفادهای نتوانند بکنند. همین اصلاحات ارضی را مطابق قوانین اسلامی شدیدتر و بهتر از این میشود انجام داد که صدای کسی هم درنیاید و همین حال را دارد بسیاری از امور دیگر. ما باید از نیروی روحانیون حداکثر استفاده را بکنیم. بیشتر با آنها و مردم متدین مراوده داشته باشیم. یقیناً به موفقیت ما کمک شایانی خواهد کرد."
البته کسانی چون «محمد قوچانی» که به دلایلی کاملا مشخص آیت را نواختهاند و او را که خود قربانی نفاق شد، به نفاق متهم کرده اند(!) این نامه مهم و قابل تامل آیت به بقایی را مصداق «نهان روشی» و توصیه به استفاده ابزاری از دین می خوانند. اما باید دقت داشت که آیت 25 ساله در سال 42 به رهبر 51 ساله حزب که یک سیاستمدار شناخته شده و بسیار پیچیده بود، نامه نوشت و طبیعتا نمیتوانست در همان ابتدای امر از او بخواهد که حزب خود را به یک حزب تمام اسلامی تبدیل کند. اما همین که یک جوان 25 ساله در مقطعی که هنوز نهضت امام فراگیر نشده و عموم مردمان تصوری از نقش آفرینی دین در سیاست و حکومت اسلامی ندارند، از رهبر حزب خود می خواهد که اسلام را وارد مرامنامه حزب کند، نمی توان نامی دیگر جز «بصیرت» بر ان نهاد. آیت حتی با جسارت مثال زدنی خود، از در نصیحت رهبر کارکشته حزب در می آید و به او گوشزد می کند که هیچ گاه در منظر عموم، کاری صورت ندهد که مغایر با شرع باشد:
" این خیلی مضحک است که حزب ما مثلاً مرجعیت آیتالله خمینی را اعلام کند ولی بعضی اوقات تظاهر به اعمالی شود که آشکارا با مذهب مغایرت داشته باشد البته هر کس در زندگی خصوصی خود آزاد است که هرگونه میخواهد رفتار کند و چه از نظر شرعی و چه از نظر اخلاقی تجسس و دخالت در زندگی خصوصی افراد کاری مذموم و ناپسندیده است ولی تظاهر به بعضی اعمال که با ظواهر مذهب و شعایر مورد قبول اکثریت مردم مغایرت داشته باشد به ویژه از طرف عدهای که سمت رهبری دارند (اشاره به بقایی) مذموم نیز و ناپسندیدهتر است. امیدوارم که به خصوص این پیشنهاد مجمل و سربسته حمل به عدم نزاکت و تجاوز از حد نشود."
اما تلاش آیت برای اسلامی کردن حزب محدود به همین جا نبود. او در همین نامه از فعالیت محفلی به نام «کانون تشیع» سخن میگوید که هدف آن مبارزه با رفتن جوانان مذهبی مشتاق فعالیت سیاسی به زیر چتر نهضت آزادی بود:
" «فعالیت خود را در کانون تشیع که مدتها پیش به منظور تقویت حزب (زحمتکشان) و مقابله با دار و دسته مهندس بازرگان تشکیل داده بودیم و تا حدودی هم در پیش بردن مقاصد خود موفق شده بودیم متمرکز کردیم."
شاید بارقه تابناک بصیرت آیت برای اولین بار در همین جا متجلی می شود، چرا که همان جوانان مذهبی و معتقدی که به دلیل نداشتن هیچ گزینه دیگری برای فعالیت سیاسی، به نهضت آزادی پیوستند، چند سال بعد «سازمان مجاهدین خلق» را تشکیل دادند که به واسطه تفکرات التقاطی و تز «اسلام منهای روحانیت» خود، در نهایت راه به گمراهی برد و سرنوشت هزاران جوان مسلمان را تباه کرده و می کند.
در سال های 41 و 42، با ظهور حضرت امام خمینی به عنوان یک رهبر مذهبی-سیاسی جدید در سپهر سیاست ایران، این آیت بود که با همراه کردن جوانان مذهبی حزب زحمتکشان همچون محمود کاشانی و محمدباقر کاشانی(فرزندان آیت الله کاشانی) توانست پذیرش مرجعیت دینی امام را به موضع رسمی حزب تبدیل کند. آنها حتی در جریانات خرداد 42، نشریه ای مفصل در حمایت امام و روحانیت در مساله «لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی» منتشر کردند.
این تحرکات آیت و کسانی که در حزب تحت تاثیر تفکر او بودند، به شدت مورد مخالفت رهبری حزب، مظفر بقایی، بود که به هیچ عنوان به روحانیت به عنوان یک نیروی فعال سیاسی اعتقادی نداشت و کاملا به حکومت مشروطه سلطنتی پایبند بود. دکتر «حسین آبادیان»، در کتاب خود «زندگینامه سیاسی دکتر مظفر بقایی» درباره این مقطع از فعالیت حزب، چنین نوشته است:
" تحولات سالهای 1341 و 1342، بسیاری از نیروهای حزب زحمتکشان را که با انگیزه های مذهبی وارد صفوف این تشکیلات شده بودند، در مقابل مواضع رسمی بقائی قرار داد...بدون تردید برجسته ترین منتقد خط مشی بقائی در این زمان، سید حسن آیت بود."
به واقع، آیت و طیف او در این برهه در دست کم سه زمینه با رهبری حزب زحمتکشان در تقابل بودند: جشن گرفتن سالروز کودتای 28 مرداد و «قیام ملی» خواندن این کودتا توسط بقایی، عدم حمایت از حضرت امام و روحانیون و سکوت در برابر سرکوب قیام 15 خرداد، نبود کوچکترین انتفاد به شاه و دربار از جانب رهبری حزب.
دکتر «منوچهر محمدی» از مدیران ارشد پیشین وزارت خارجه، که همرزم و همراه دکتر آیت در حزب زحمتکشان بود، آن ایام را چنین به خاطر می آورد:
" زمانی که هم ایشان و هم من عضو دانشجویی حزب زحمتکشان بودیم و شهید آیت جهتدهی حزب زحمتکشان را به سمت اسلامی شدن برعهده داشت… تا سال 1340 هم شهید آیت و هم دیگران کار زیادی انجام دادند تا اینکه امام آمد… در نتیجه تمام افرادی که در تشکیلات حضور داشتند از مجموعه جدا شدند… به طور مثال آقای محمود کاشانی و دیگران بودند… شهید آیت در بیرون از حزب زحمتکشان فعالیت بسیار قویتر داشت به طوری که حزب او را اخراج کرد چرا که میخواست هیچ رابطهای با وی نداشته باشد تا مشکلی برای آنها پیش نیاید. این وضعیت تا نزدیک سالهای 44 و 45 ادامه داشت و در آن زمان هم من و هم آیت دانشجو بودیم و جلسات تفسیر و قرائت قرآن داشتیم. معمولاً در خانههای ما این جلسات برگزار میشد در عین حال این جلسات، جلسات سیاسی هم بود. در آن زمان سازمان مجاهدین خلق شکل گرفت و تعداد قابل توجهی از اعضای گروه مانند حمید بهرامی، محمدی گرگانی و حسین احمدی به سازمان مجاهدین خلق ملحق شدند ولی تعدادی از افراد مانند آیت و خود من و محمود کاشانی این مسأله را نپذیرفتیم."
با افزایش ارادت آیت به امام، و زاویه گیری روزافزون از بقایی، سید حسن جوان تصمیم به تشکیل یک گروه زیرزمینی گرفت که هدف اصلی آن، آماده کردن یک گروه مسلحانه برای زمانی بود که یک انقلاب دینی آغاز می شد.
خانم «مهرانه معلم»، همسر شهید آیت، تلاش او را برای تشکیل محفلی از نیروهای مکتبی و خط امامی ارتش شاهنشاهی چنین شرح داده است:
" همیشه تشکیلاتی فکر میکرد و به تشکیلات و همچنین به تشکیلات نظامی معتقد بود که حتماً باید در ارتش نیرو داشته باشد. به همین دلیل هم دنبال ارتشیها بود. یعنی برخلاف بعضی گروهها که ارتش نزدشان مطرود بود و میگفتند ارتش، ارتش شاه است، ارتش شاه نمیتواند عناصر داشته باشد که به درد ما بخورد ولی آیت این اعتقاد را نداشت بچههایی که میآمدند زمان انقلاب همه از آقایانی بود که در ارتش شاه بودند… اعضای این گروه خودشان یک چیزهای مدونی داشتند و اینها یک چیزهایی مینوشتند ولی خودشان چون خیلی ملاحظه امنیتی میکردند که نکند اینها جایی بیفتند، مثلاً سعی میکردند هر سطری از هر اصلی که برای خودشان گذاشته بودند این را متفرق در جاهای مختلف یادداشت کنند."
به بیان دیگر، در اواسط دهه 40، زمانی که هیچ روی خوشی در افکار عمومی نسبت به ارتش شاهنشاهی وجود نداشت، آیت هم وجود عناصر مکتبی را در ارتش تشخیص داد، هم ضرورت تشکیل یک محفل نظامی را برای کمک به انقلاب دربزنگاه های حساس.
شهیدان یوسف کلاهدوز، موسی نامجو، حسن اقارب پرست و سرهنگ مهدی کتیبه که همه در جریان و پس از پیروزی انقلاب، نقش های کلیدی در تبدیل ارتش شاهنشاهی به ارتش انقلابی و مکتبی داشتند، اعضای شاخص این محفل نظامی مخفی بودند که هر دو هفته یک بار با سید حسن آیت تشکیل جلسه میدادند. شمّ اطلاعاتی قوی آیت و رعایت نهایت مخفی کاری باعث شد که این محفل مهم هیچ گاه مورد شناسایی ساواک یا رکن دوی ارتش قرار نگیرد. در اهمیت این افراد همین بس که یوسف کلاهدوز جزو موسسان سپاه پاسداران شد، موسی نامجو به وزارت دفاع جمهوری اسلامی رسید، حسن اقارب پرست جزو فرماندهان ارشد نیروی زمینی ارتش در جریان دفاع مقدس شد و سرهنگ مهدی کتیبه به ریاست اداره دوم ارتش یا رکن دو(سازمان اطلاعات نظامی) ارتش جمهوری اسلامی ایران شد.
«هادی جعفری» از اعضای حزب زحمتکشان ایران که از نزدیک با شهید آیت در تماس بود، درباره اهمیت این تشکیلات که آیت تشکیل داده بود نوشت: " او با همه مبارزین خوشنام و مسلح، آشنایی و همکاری نزدیک داشت و خاطرم هست سه روز بعد از انقلاب بود… گفت اگر میخواهی شیخ محمد (منتظری) را ببینی اینجاست… همگی همراهش رفتیم و به ساختمانی رسیدیم که چند اتاق بزرگ با درهای تو در تو داشت و صدای شیخ محمد منتظری میآمد که داشت برای عدهای از جوانها سخنرانی میکرد… بعد از سخنرانی محمد منتظری همراه دکتر آیت رفتیم طبقه دو ساختمانی در چهارراه قصر و آیت رفت پشت تریبون. هفت هشت نفری آنجا بود ولی کمکم حدود 100 نفر وارد این سالن شدند، دوست من به من گفت: متوجه شدی؟ کوچکترینشان سرگرد بود… پرسوجو که کردیم دیدیم سرهنگ نامجوست. آیت واقعاً تشکیلات حسابشدهای را در ارتش راه انداخته بود»
با پیروزی انقلاب اسلامی، در 29 اسفند 57، حزب جمهوری اسلامی با حضور جمعی از برجستهترین چهرههای انقلابی معمّم چون شهید بهشتی، آیت الله خامنهای، آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر و چهرههای غیر معمم چون حاج مهدی عراقی، اسدالله بادامچیان و حبیب الله عسگراولادی تشکیل شد. سید حسن آیت هم جزو اعضای شورای مرکزی حزب بود و سمت مهم دبیر سیاسی حزب را به عهده گرفت.
او در فهرست مورد حمایت حزب جمهوری برای انتخابات مهم خبرگان قانون اساسی در 12 مرداد 58 هم حضور داشت و به مجلسی که وظیفه تدوین قانون اساسی حکومت انقلابی را به عهده داشت، راه یافت. این جا بود که آیت مهمترین نقش آفرینی زندگی سیاسی خود را انجام داد و آن بحث «ولایت فقیه» بود.
حقیقت آن است که پیش نویس اولیه قانون اساسی که توسط گروهی از حقوقدانان همچون حسن حبیبی، عبدالکریم لاهیچی، ناصر کاتوزیان، ناصر میناچی و چند تن دیگر نوشته شد و عمدتا برگرفته از قانون اساسی فرانسه و بلژیک بود. طبیعی بود که در چنین پیش نویسی هیچ اثری از اصل ولایت فقه و نهادهای انقلابی چون سپاه پاسداران و شورای نگهبان نبود.
حسن آیت در ابتدا پیگیرترین عضو خبرگان برای کنار گذاشتن کلی این پیش نویس بود. با همت او و شماری دیگر از اعضای خبرگان، در نهایت این پیش نویس کنار رفت و کار تدوین قانون اساسی از نو آغاز شد.
این جا بود که باز آیت پیشگام مطرح شدن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی شد. او در این مسیر از حمایت رییس و نایب رییس مجلس خبرگان، مرحوم آیت الله منتظری و شهید آیت الله بهشتی نیز برخوردار بود. مرحوم منتظری در خاطرات خود این گونه به نقش آیت اشاره می کند:
" من و مرحوم آقای بهشتی و آقای ربانی شیرازی و بعضی افراد دیگر از جمله آقای دکتر سید حسن آیت روی این قضیه اصرار داشتیم. البته بعضیها هم مثل آقای طالقانی و آقای بنیصدر با آن مخالف بودند."
شهید مظلوم دکتر بهشتی هم درباره نقش آیت در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی گفته بود:
" من و مرحوم آقای بهشتی و آقای ربانی شیرازی و بعضی افراد دیگر از جمله آقای دکتر سید حسن آیت روی این قضیه اصرار داشتیم. البته بعضیها هم مثل آقای طالقانی و آقای بنیصدر با آن مخالف بودند."
خود شهید آیت در یکی از سخنرانی های خود در جریان مذاکرات تدوین قانون اساسی گفته بود: " ما ولایت فقیه را باید مثل سدی در مقابل نفوذ غربگرایی در کشور به وجود بیاوریم."
اما کار او در مجلس خبرگان قانون اساسی به همین جا ختم نشد. او نقش پررنگ خود را در قرار دادن مسوولیت فرماندهی کل قوای مسلح در حوزه اختیارات ولی فقیه و همچنین گنجاندن نام ومسوولیت های سپاه پاسداران در قانون اساسی(اصل 150) هم ایفاء کرد.
اسدالله بادامچیان درباره نقش آفرینی او در مجلس خبرگان چنین می گوید:
" تفکر آیت، دقیقا تفکر توجه به اسلام، ایجاد حکومت اسلامی، حاکمیت موالی اسلام و همچنین دوری از کسانی مثل ملیگرایان است که اسلام را قبول ندارند. شهید آیت در سه محور از قانون اساسی انقلاب بیشتر از بقیه موارد نقش دارد. ولایت فقیه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرماندهی کل قوا که باید بهعهده ولی فقیه عادل باشد که این خود حاکی از تفکر اصیل شهید آیت در خط اسلام و انقلاب است."
در 28 خرداد 1359، زمانی که هنوز بیش از 4 ماه از انتخاب ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری نمیگذشت، یعنی زمانی که هنوز زاویه او با امام و مبانی انقلاب آشکار نشده بود و او یک رییس جمهور محبوب با کسب حدود 12 میلیون رای بود، روزنامه «انقلاب اسلامی» متعلق به رییس جمهور تیتری با این عنوان را در صفحه رویی خود منتشر کرد: «نوار آیت»
این روزنامه مدعی بود که نواری از سخنان دبیر سیاسی حزب جمهوری به دست آورده که در آن سید حسن آیت طرح یک کودتا علیه رییس جمهور منتخب را ارایه میکند. طرفداران بنی صدر از فردای آن روز با شعار «آیت کودتاچی، اعدام باید گردد»، هر روز مقابل مجلس شورای اسلامی جمع می شدند (آیت در اولین انتخابات مجلسدر اسفند 58، به عنوان نماینده تهران با رای بالا به مجلس راه یافته بود). نشریات طرفدار رییس جمهور، نمایندگان مجلس طیف بنی صدر و دولتمردان به این بهانه چنان جو تبلیغاتی سنگینی علیه آیت راه انداختند که حتی حزب جمهوری اسلامی هم برای حمایت از دبیر سیاسی خود پای پیش نگذاشت. شهید بهشتی، دبیرکل حزب که خود بعدتر هدف ترور شخصیت طیف بنی صدر و منافقن قرار گرفت، بارها تاکید کرد که خود آیت باید پاسخگوی گفته های خود در آن جلسه باشد. شهید بهشتی در پاسخ یک خبرنگار در همین رابطه گفته بود: " از برادرمان آقای آیت در نوع برخوردشان با مسائل و با اشخاص و با جریانها انتقاد شده و از اینکه کیفیت برخورد ایشان همیشه برای این تشکیلات مسئلهآفرینی میکند و باید مراقبت کنند گفته شده است."
بادامچیان، همکار آیت در حزب جمهوری، آن روزها را چنین به یاد می آورد: " شما نمیدانید با شهید آیت چه کرده بودند. طوری فضا را علیه ایشان ساخته بودند که وقتی در مجلس شورای اسلامی راه میرفت، کسی جرأت نمی کرد با او راه برود. هرجا میرفت، به او آیت کودتاچی میگفتند. هر روز یک گروه سمت حزب میفرستادند و شعار میدادند «آیت کودتاچی اعدام باید گردد، اخراج باید گردد."
اما حقیقت ماجرا این بود که یک فرد نفوذی از طرف طیف بنی صدر، با علم به موضع آیت درباره بنیصدر(که چیز پنهانی هم نبود) به بهانه پرسش و پاسخ، در جمعی خصوصی از آیت سوالاتی را درباره تحولات کشور و ریاست جمهوری بنیصدر می پرسد و به صورت پنهانی محتوای آن جلسه را ضبط می کند. آیت در بخشی از آن جلسه گفته بود:
" بنیصدر و التقاطیون، خط امام نیستند و شما نمیتوانید با اینها یکسان عمل کنید. عموم مردم هم برمیگردند. الان هم عموم مردم هنوز دقیقا در جریان نیستند که کی به کی است. فکر میکنند بنیصدر و بهشتی همه در یک جریان هستند؛ گرچه حالا کمکم دارند، میفهمند... تبلیغ بکنید که مجاهدین و بنیصدر با هم هستند، ولی اعتراض نکنید. به مردم بگویید که اینها با هم هستند و تا حدی که میشود اعتراض مردم را برانگیزید. خیلیخیلی یواش و مطلب را به تدریج مردم بفهمند، بعدا اعتراض، اشکال ندارد... . آنها ضعفشان و حماقتشان اینجاست که جلوی امام ایستادهاند، باید تا یک جایی به اینها میدان داده شود.... ما باید برنامه طولانی داشته باشیم. من حدسم این است که بنیصدر خیلی دوام نمیآورد، گرچه من تلاش میکنم برای چهار سال آینده دوام بیاورد، تا لااقل ما یک مدتی وقت داشته باشیم برای اینکه خودمان را بهتر بشناسانیم... . یعنی بهطور کلی اگر بشود به نحوی کار کرد که کجدار و مریز باشد، چون رویه خودش غلط است، خودش زود دارد خودش را به طرف نابودی میبرد... مجلس که بیاید، یک ارگان انتخابی است و به این عنوان میتواند بایستد مقابل رئیسجمهور و خواهد ایستاد، اگر بخواهد راه کج برود. این است که خودش را ساقط میکند. ما کوشش میکنیم به آن حادی نشود کار فعلا که ساقط بشود؛ اما خب اگر هم حاد شد، باید آمادگی داشته باشیم در هر لحظه جلویش را بگیریم... . تمام مردم باید بفهمند اگر بنیصدر بود، اصلا این انقلاب از بین میرود."
همان طور که می بینید، اصلا در این سخنان بحثی از کودتا نبود، و آیت صرفا بر کار تبلیغاتی بر علیه خط بنی صدر برای افشای افکار ضد ولی فقیه و مخالف با اصول انقلاب در رییس جمهور و همفکرانش تاکید می کند. حتی او به صراحت می گوید که " من تلاش میکنم برای چهار سال آینده دوام بیاورد."
مساله این بود که آیت از پیش از انقلاب، به خوبی بنی صدر و تعلقات فکری او را می شناخت. به واقع آیت زمانی که در موسسه عالی علوم اجتماعی تهران درس می خواند، با بنی صدر همدوره بود. او کاملا با تفکرات مصدقی و ضدروحانیت بنی صدر آشنا بود و اصولا بنی صدر را دارای هیچ نوع سابقه و عقبه انقلابی نمی دانست.
دکتر «محمود کاشانی»، فرزند مرحوم آیت الله کاشانی، رفیق و همراه آیت از دوران حزب زحمتکشان و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری، درباره موضع آیت درباره بنی صدر گفت:
" شهید آیت اولین کسی بود که درحقیقت نقش منفی بنی صدر را شناسایی کرد و با شجاعت در برابر او ایستاد و درمقام معرفی ماهیت بنی صدر برآمد. جریان وابسته به بنی صدر هم که در مجلس وارد شده بودند، به خوبی این حقیقت را درک میکردند که آیت یک فرد قدرتمندی است که قدرت بیان و اطلاعات تاریخی گسترده ای دارد که میتواند در برابر این جریان ایستادگی کند و به همین دلیل بود که با اعتبارنامه او مخالفت کردند تا بتوانند موجبات اخراج او را از مجلس فراهم کنند."
البته تلاش های طرفداران بنی صدر در مجلس، به ویژه احمد سلامتیان، برای رد اعتبارنامه آیت، به نتیجه نرسید، لیکن جریان بنی صدر حدود یک سال بعد تر، جور دیگری با آیت تسویه حساب کرد. اما در بصیرت شهید آیت همین بس که، درست یک سال بعد از انتشار تیتر جنجالی روزنامه «انقلاب اسلامی»، صحبت های آیت درباره به تقابل رسیدن کار بنی صدر با جمهوری اسلامی عینیت یافت و رای عدم کفایت اولین رییس جمهور، در همان مجلسی تصویب شد که تلاش برای رد اعتبارنامه آیت در آن صورت گرفته بود.
از زمانی که «میرحسین موسوی» با معرفی شهید بهشتی(و به روایتی شهید باهنر) وارد شورای مرکزی حزب جمهوری شد و سردبیری روزنامه حزب، روزنامه «جمهوری اسلامی» را به عهده گرفت، شهید آیت و همفکرانش، به ویژه محمود کاشانی، به ورود او به حزب معترض بودند. آنها درباره میرحسین به طور مشخص سه مورد را مطرح می کردند: 1-نداشتن سابقه انقلابی(میرحسین به واقع هیچ نوع سابقه مبارزاتی نداشت و تنها سابقه سیاسی او، حضور در حسینیه ارشاد و پای درس مرحوم شریعتی بود) 2-تفکرات شبه مارکسیستی تحت تاثیر حبیب الله پیمان 3- ارادت سرسختانه او نسبت به مصدق.
موسوی زمانی که سردبیر جمهوری اسلامی بود، در چند نوبت مقالههایی در ستایش مصدق نوشت، و حتی یک بار راه مصدق را با «راه کربلا» مقایسه کرده بود! این در حالی بود که حضرت امام در سخنرانی تاریخ 25 خرداد 60 خود به شدت به مصدق انتقاد کرده بودند و حتی به صراحت گفتند که مصدق " مسلم نبود."
ابراهیم اسرافیلیان، از یاران نزدیک آیت و نماینده دور دوم مجلس، درباره موضع آیت درباره موسوی چنین می گوید:
" شهید آیت بسیار با میرحسین مخالف بود، همینطور شهید دیالمه. این 2 نفر تفکرات نزدیکی داشتند. شهید آیت میگفت، موسوی یک روز هم سابقه درست انقلابی و مبارزاتی ندارد؛ حالا چطور میتواند انقلاب ما را با حضور در وزارت خارجه، صادر کند؟! آیت اسناد و مدارکی داشت که چهره واقعی موسوی را نمایان میکرد. روزی که قرار بود موسوی به عنوان وزیر پیشنهادی امورخارجه به مجلس معرفی شود و رای اعتماد بگیرد، مرحوم شهید آیت سخت بیمار بود و چند روز غیبت داشت اما تمام اسناد خودش را جمع و جور کرده و در پوشه گذاشته بود تا به مجلس بیاید، همسرش نقل میکند و میگوید، من از آیت خواستم به مجلس نرود و استراحت کند اما او گفت، امروز(چهارشنبه 16 مرداد 1360) باید تکلیف جمهوری اسلامی مشخص شود و من باید بروم تا این اسناد و حقیقتها را برای مردم روشن کنم."
«امیر تقی زاده سهی»، عضو شاخه دانش آموزی حزب جمهوری که تحت هدایت آیت فعالیت می کرد، دلیل مخالفت او را با میرحسین موسوی و همسرش، چنین شرح میدهد:
"شهید آیت، بارها در جلسات حزب، میرحسین موسوی و زهرا رهنورد را التقاطی معرفی میکرد. ایشان، جبهه ملی، نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق را حلقه های پی در پی یک زنجیر میدانست. تشکیلاتی مثل جاما و جنبش مسلمانان مبارز را هم که حبیب الله پیمان رئیس آن بود، در چهارچوب این جریان ارزیابی میکرد. میرحسین موسوی و همسرش قبل از انقلاب اسلامی، عضو جنبش مسلمانان مبارز بودند. شهید آیت این دو نفر را کماکان شیفته این جریان و سلسله می دانست... . شهید آیت معتقد بود که استعمار در برابر مبارزان اصیل، مبارزان قلابی و بدلی به وجود می آورد. ایشان صراحتا میرحسین را یک انقلابی قلابی می دانست. مخالفت شخصیتی مثل بنی صدر با وزارت میرحسین موسوی هم، برای قهرمان کردن و جا زدن او به عنوان یک مبارز اصیل در چشم انقلابیون بود... اینها پس از شهادت آیت، که قدرت در دستشان بود، سالگرد شهادت آیت را از تقویمها حذف کردند."
بادامچیان که خود به عنوان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، شاهد عینی بحث و جدل ها میان آیت و همفکران او با موسوی و طرفدارانش بود، با صراحت لب کلام آیت درباره موسوی و همسرش رهنورد را چنین نقل می کند:
" آیت، موسوی را پیرو خط پیمان میدانست و معتقد بود خط پیمان در نهایت به سازش با آمریکا میانجامد و پیشبینی دقیقی هم کرد. آقای مهندس موسوی طرفدار مصدق بود. او کاملا شاگرد پیمان بود. بنابراین طبیعی بود که بین افکار آقای موسوی و تفکر آیت، تضاد وجود داشته باشد. آقای آیت، موسوی را فردی التقاطی و انحرافی میدانست و معتقد بود آقای موسوی در آینده نوکر آمریکا میشود و این مساله را با همین صراحت میگفت."
لازم به ذکر است که درافتادن آیت با میرحسین موسوی و حامیان او در جناح چپ، که در دهه 60 جناح غالب سیاست ایران بودند، برای او بی تبعات نبود و او هم بعد از شهادتش به سان شهید اسدالله لاجوردی که به واسطه پیگیری پرونده انفجار نخست وزیری مغضوب جناح چپ بود، هدف ترور و تخریب شخصیت قرار گرفت و حتی تلاش مخلصانه و باورمندانه او را در راه تثبیت اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، ناجوانمردانه به خط دهی مظفر بقایی لائیک و ضدروحانیت نسبت دادند! دشمنان آیت، حتی شهادت او را از تقویم جمهوری اسلامی حذف کردند.
اما در سال 88، بعد از حدود 28 سال که گویی پرده ای سنگین و تیره بر نام و یاد آیت کشیده بودند، در بحبوحه فتنه آفرینی میرحسین موسوی و به آشوب کشیدن کشور بابت قدرت طلبی و تفکرات انحرافی، تازه کسانی به یاد طنین سخنان کوبنده سید حسن آیت و سید عبدالحمید دیالمه در مجلس اول بر علیه تفکرات التقاطی موسوی افتادند و بصیرت عمیق «آیت انقلاب» بعد از حدود سه دهه دوباره تابیدن گرفت.
روز 14 مرداد 60، حوالی ساعت 7 صبح، زمانی که سید حسن آیت، طبق معمول هر روز از خانه خارج شد تا سوار بر پیکان خود عازم مجلس شورای اسلامی شود، دست سرنوشت در هیات سرنشینان یک خودروی بنز در 30 یا 40 متری منزل او در انتظار نشسته بود. بنا به روایت همسر و نزدیکان آیت، او ان روز پوشه ای حاوی اسناد جمع آوری شده را درباره روابط یک سیاستمدار شناخته شده آن روزها با تشکیلات فراماسونری با خود داشت تا در جلسه آن روز مجلس افشاء کند. ابراهیم اسرافیلیان، یار و همراه قدیمی آیت، سه دهه بعد از آن واقعه، در مصاحبه با روزنامه «وطن امروز» به صراحت از آن سیاستمدار معروف نام برد. او همان کسی بود که آیت به صراحت با وزیر شدنش مخالفت کرده بود! ماجرای آن اسناد اما داستان مفصل دیگری است که مجال دیگری را برای بازگویی طلب می کند.
" آیت زمانی که از در منزل خارج میشود در فاصله 30 تا 40 متری بنزی مشاهده میشود که راننده آن در حال پنچرگیری است، آیت سوار اتومبیل خودش میشود که از جانب افراد مخفی در آن بنز توسط مسلسل ترور میشود و نزدیک به 65 گلوله به بدنش اصابت میکند و هنوز جای گلولهها روی در منزل او هست."
" ...ناگهان صدای رگبار شنیدم. رفتم بالای تراس. دیدم خودش را انداخت پشت بشکه نفت. مرتب صدای رگبار میآمد و من هم فریاد میکشیدم. دویدم به سمت کوچه، رانندهاش شوکه شده بود همه ماجرا قبل از ساعت هفت اتفاق افتاد. دیدم محافظش تیر خورده و خونریزی شدیدی دارد حسن هم از ناحیه گردن و مغز تیر خورده بود او را از ماشین بیرون کشیدم و دیدم از بینی و دماغش خون بیرون زد و رنگش زرد شد. فردای آن روز رسانهها اعلام کردند که او را با 60 عدد گلوله، یعنی سه تا خشاب تفنگ ژ-3 مورد حمله قرار دادهاند و به سرعت گریختهاند."
منبع:تسنیم
انتهای پیام/