به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مارال وقتی دختر هفت سالهاش را به شوهر سابقش سپرد و تنها فرزندش را برای همیشه ترک کرد، تصور میکرد که با این کار زندگی مشترک جدیدش با خوشبختی بیشتری همراه میشود، غافل از اینکه همین مساله او را به دادگاه خانواده تهران میکشاند.
بابک وقتی دید همسرش تا این اندازه به فرزندش بیاهمیت و بیعاطفه است، دیگر نتوانست در کنار این زن زندگی مشترکش را ادامه دهد.
او در این باره به قاضی دادگاه خانواده گفت: روزی که با مارال آشنا شدم تازه از شوهر سابقش جدا شده بود. او با من درد دل کرد و از بدیها و بیرحمیهای شوهر سابقش گفت. مارال میگفت که شوهر سابقش اعتیاد داشت و مرتب او را کتک میزد.
برای همین از او طلاق گرفته بود. من هم چون عاشق مارال شده بودم به او پیشنهاد ازدواج دادم. من و مارال با یکدیگر عقد کردیم و با برگزاری یک جشن، زندگی مشترکمان را آغاز کردیم، اما درست چند روز بعد از آغاز زندگی مشترکمان مارال کاری کرد که بشدت شوکه شدم و نظرم نسبت به او تغییر کرد. مارال پس از کلی جر و بحث و دعوا با شوهر سابقش در نهایت تنها دخترش را به دست شوهرش سپرد. او گفت که حاضر نیست مسئولیت نگهداری از فرزندش را بهعهده بگیرد و او را ترک کرد.
مارال با این کارش بیمهری و بیمحبتی خود را ثابت کرد. او با اینکه میدانست شوهر سابقش چقدر خشن و سنگدل است باز هم تنها دخترش را با اصرار به او سپرد. دیگر به مارال اعتمادی ندارم. زنی که از فرزندش بگذرد و او را در کودکی رها کند، قطعا نمیتواند مرا خوشبخت کند. من عاشق مارال بودم، ولی با این کارش از او متنفر شدم. من حاضر بودم به خاطر عشق به مارال از دخترش هم مراقبت کنم و جای خالی پدر را برایش پر کنم. ولی او حتی یک بار هم با من مشورت نکرد و دخترش را به شوهر سابقش سپرد.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من فقط تصور میکردم که بابک از وجود دخترم ناراضی است، اما نمیتواند حرفی بزند. فقط به خاطر اینکه در کنارش خوشبخت باشم این کار را کردم. من عاشق بابک بودم و فکر میکردم که او با این کار خوشحال میشود.
از طرفی شوهر سابقم اعتیادش را ترک کرده و وضع مالی خوبی دارد. برای همین احساس کردم که دخترم با او خوشبخت تر خواهد بود تا اینکه با ناپدری باشد. بابک وضع مالی خیلی خوبی ندارد، برای همین دخترم را به شوهر سابقم سپردم تا بابک دچار مشکل نشود. نمیخواستم در آینده به من سرکوفت بزند و زندگیمان را خراب کند. من فقط به خاطر خوشبختیمان این کار را کردم. از آنجا که در گذشته سختیهای زیادی کشیده بودم، میخواستم یک زندگی آرام و شاد را تجربه کنم، اما بابک از وقتی متوجه این کار شد، پیشنهاد جدایی را مطرح کرد و درخواست طلاق داد.
در پایان قاضی سعی کرد این زوج را با هم آشتی دهد، اما مرد جوان حاضر به آشتی نشد. برای همین آنها را به مشاوره معرفی کرد.
طلاق پس از یک هفته بیماری
جاوید بعد از اینکه یک هفته در بیمارستان بستری شد، تصمیم گرفت برای همیشه به زندگی مشترک با همسر دومش پایان دهد. او که شش ماه پیش با رزیتا ازدواج کرده بود، وقتی متوجه شد همسرش تنها پسرش را آزار میدهد، برای طلاق راهی دادگاه خانواده شد. او به قاضی دادگاه خانواده چنین گفت: وقتی از همسر اولم جدا شدم، پسرم 8 ساله بود. من خودم سرپرستی او را به عهده گرفتم و با هم یک زندگی را آغاز کردیم. تا اینکه بعد از گذشت یکسال با رزیتا آشنا شدم. رزیتا زن آرام و مهربانی بود و ظاهرا رفتار خوبی با پسرم داشت. من هم وقتی دیدم که پسرم را دوست دارد، تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. از همان روز اول هم به رزیتا گفتم که چقدر روی پسرم حساسم و دوست ندارم کسی او را ناراحت کند. شش ماه از ازدواجمان گذشت تا اینکه من به خاطر یک بیماری در بیمارستان بستری شدم و یک هفته به خانه نرفتم. در این مدت فقط یک بار توانستم پسرم را ببینم. رزیتا هر بار بهانهای میآورد و پسرم را به دیدن من نمیآورد. تا اینکه من مرخص شدم و به خانه برگشتم. آنجا بود که متوجه ناراحتی پسرم شدم و وقتی علتش را پرسیدم گفت که در این مدت رزیتا و مادرش او را اذیت میکردند و حتی یک بار رزیتا او را کتک زده است. از شنیدن این موضوع بشدت شوکه شدم. از طرفی دیگر نتوانستم به رزیتا اعتماد کنم و پسرم را به او بسپارم. به همین دلیل تصمیم به جدایی گرفتم. در ادامه همسراین مرد نیز به قاضی گفت: من همیشه با پسر جاوید رفتار خیلی خوبی داشتم و با او مهربان بودم. همیشه سعی کردم کاری کنم تا او هم مرا دوست داشته باشد، اما در آن یک هفته که جاوید بیمار شد، خیلی عصبی بودم و همه زندگیمان به خاطر بیماری جاوید مختل شده بود. مرتب به بیمارستان میرفتم و هیچ استراحتی نداشتم. برای همین با پسر جاوید کمی بد رفتاری کردم. بالاخره من هم مثل مادر او بودم و طبیعی است که گاهی عصبانی شوم و او را دعوا کنم. ولی جاوید این موضوع را بهانه کرد و تصمیم به جدایی گرفت. من هم وقتی دیدم تا این اندازه برای جاوید بیاهمیت هستم قبول کردم. او پسرش برایش از همه چیز بااهمیتتر است، حتی زندگیاش.
در پایان نیز قاضی پس از شنیدن صحبتهای این زوج رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
با یکدیگر مشورت کنید
تاجیک اسماعیلی، روانشناس : به نظر من پنهانکاری و خودسرانه عمل کردن در زندگی مشترک تبعات بد و گاه جبرانناپذیری خواهد داشت. زن و شوهر وقتی با هم ازدواج میکنند، در همه موارد با یکدیگر شریک میشوند. حتی در کوچکترین مسائل هم باید همدیگر را آگاه کنند. پنهانکاری گاهی میتواند به از هم پاشیده شدن یک زندگی منجر شود. زن و مرد بعد از آغاز زندگی مشترک باید در همه موارد با یکدیگر صحبت کنند. از هم مشورت بگیرند و با راهنماییهای یکدیگر برای خوشبختیشان تلاش کنند. مشکلات در زندگی مشترک، به تنهایی قابل حل نیستند، زن و مرد هر دو باید در کنار هم باشند و با کمک یکدیگر مشکلاتشان را از سر راه بردارند. در زندگی مشترک اگر تصمیم اشتباهی گرفته شود گاهی اوقات خانواده از هم میپاشد و یک زندگی هرچند عاشقانه نابود میشود. پس تصمیمگیری در امور مختلف یک امر بسیار مهم است که در پی آن مسئولیتی به وجود میآید. وقتی یکی از طرفین در زندگی تصمیمی میگیرد، در واقع غیر از خود برای طرف مقابل نیز تصمیم گرفته است. برای همین عواقب تصمیمش بهعهده او است. به همین دلیل است که مشورت کردن میتواند باعث تصمیم گیری بهتر در زندگی مشترک شود. همچنین وقتی مشورت صورت میگیرد حتی اگر تصمیمی نادرست باشد کسی طرف مقابل را سرزنش و شماتت نخواهد کرد.
منبع:جام جم
انتهای پیام/