او وقتی به سن رشد رسید ، به واسطه شرایط آن روز و نیاز به كمك در كار كشاورزی ، به همراه پدرش به كشاورزی مشغول شد و از تحصیل نیز محروم ماند و به همین منوال زندگی را گذراند.
در دوران نوجوانی و جوانی به كار در كوره آجر پزی مشغول بود. از آن جا كه در سنین كودكی و نوجوانی موفق به تحصیل نشده بود ، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تشكیل نهضت سوادآموزی ، روزها را به كار مشغول بود و شبها در سر كلاس نهضت حاضر میشد و تا كلاس پنجم به تحصیل ادامه داد.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شهید به همراه چند تن از دوستانش و از جمله شهید ماشاءالله راحمی در راهپیمایی و تظاهراتی كه در نوشآباد شكل میگرفت ، شركت میكرد.او همچنین به همراه شهید راحمی در فعالیت های فرهنگی روستا شركت می نمود و در 12 بهمن 1357 نیز که مصادف با ورود حضرت امام خمینی بود ، او به همراه چند تن از دوستان نزدیكش در مراسم استقبال از امام در تهران حاضر شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در فعالیتهای عام المنفعه نظیر مدرسه سازی و ... شركت می کرد و یا شبانه جهت كمك به دیگران میرفت و با آغاز جنگ نیز به واسطه احساس وظیفهای كه میكرد ، در دفاع مقدس حاضر شد.
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، شهید از آن جا كه در آن ایام در كوره آجر پزی شهید عباسعلی میرزاجانی مشغول به كار بود ، به همراه ایشان به منطقه غرب كشور یعنی ایلام اعزام شدند كه دو ماه طول كشید و در این مدت فقط یك بار به مرخصی آمد.
مدتی نیز جهت شركت در عملیات فتح المبین كه در ایام عید سال 1361 به وقوع پیوست، حاضر شد و بالاخره در آخرین اعزام در 27 رمضان سال 1361 بعد از شركت در مراسم تشییع جنازه شهید ابراهیمی به خانه آمد و ساكش را برداشت و عازم جبهه شد و در عملیات رمضان حاضر شد.
شهید در مرحله سوم عملیات رمضان و در منطقه كوشك و در تاریخ 1361/5/7در حالی كه همراه با ستونی از رزمندگان ، مشغول پیشروی بود ، در اثر اصابت گلوله خمپاره در نزدیكی ستون و اصابت تركش خمپاره به پشت سرش به شهادت رسید.
فرازی از وصیت نامه شهید رحمت اله مایلیان نوش آبادی
آنان كه ایمان آوردند و هجرت كردند و جهاد كردند ، در راه خدا با مالها و جانهای خود ، بزرگتر است نزد خدا درجه آنان و آنان رستگارند. « قرآن كریم »
چون داشتن وصیتنامه یك تكلیف است ، آن را مینویسم إن شاء الله خدا با لطف و كرامت بی كران خود به ما لیاقت شهید شدن را عطا كند.
آری ! تا به حال میگفتم : ای كاش ما هم در كربلا بودیم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین لبیك میگفتیم و حال خدای را شُكر میگذارم كه مرا در این زمان آفرید تا ندای رهبرم را كه حسین گونه و از تبار حسین (ع) است ، لبیك گویم و به یاری اسلام عزیز بشتابم .
آری ، برادران ! خمینی از تبار حسین است و راه سرخ حسین را ادامه میدهد .
وصیت من به دوستان و برادران این است كه از اماممان پیروی كنند كه پیروی از قرآن و پیامبر است و به شما توصیه میكنم كه او را تنها نگذارید كه او نایب امام زمان است .
وصیت من به پدر و مادر و خواهرانم این است كه ای پدرم ! اگر سالها تا نام حسین را شنیدی ، به گریه افتادی و حال موقع آن رسیده كه در راه اسلام از هر چیزی که داری در گذری ؛ حتی فرزندان خود و حال موقع آن است كه اگر فرزندی دادی خوشحال باشی كه حسین تمام یارانش را در راه اسلام فدا كرد و شجاعانه در برابر ظالم و ستم جائرین ایستاد.
خداوند به تو صبر و اجر عطا فرماید تا بتوانی در برابر مشكلات ، صبر پیشه كنی و هیچگونه ضعف و سستی نشان ندهی و نمیخواهم كه بر شهادت من گریه كنی كه شاید دشمنان از گریه تو شاد شوند . پس با خوشحالی برخورد كن تا چشم دشمنان كور گردد.
روحش شادو یادش گرامی
انتهای پیام/