آن روزها کسی نمیدانست که چه کسی این برنامه را هدایت میکند، تا اینکه مستندهای زیادی از عملیاتهای مختلف از جمله کربلای ۱ و کربلای ۵ و عملیات کربلای ۱۰ ساخته شد.
مردی اهل علم و قلم ،جنگ را در قالب تلویزیونهای سیاه و سفید آن روزها روایت کرد.
مادرانی که شاید هیچ وقت نتوانستند صورت زیبای فرزندان را ببوسند، توانستند سیمایشان را از درون این قالب ببینند، اینها همه تلاش بزرگ مرد مستندساز روزهای سخت ،سید مرتضی آوینی بود.
سال ۱۳۲۶ بود که در محله ری چشم گشود، اما به دلیل شغل پدر تحصیلات را در شهرهای مختلف به پایان رساند.
از همان کودکی اهل قلم بود و هنر.
شعر میگفت، داستان و مقاله مینوشت و نقاشی میکرد.
سید مرتضی آوینی در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و در رشتههای معماری شروع به تحصیل کرد اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به فیلمسازی پرداخت.
در سال ۵۸ پس از ورود به گروه جهاد مجموعه شش روز در ترکمن صحرا و مجموعه مستند خانگزیدهها را ساخت.
زمانی که گروه جهاد به جنگ رفت مجموعه حقیقت را تولید کرد و با شروع عملیات والفجر هشت مجموعه تلویزیونی و ماندگار روایت فتح آغاز شد و در اواخر سال ۷۰ بود که مؤسسه فرهنگی روایت فتح به دستور رهبر انقلاب تأسیس و آوینی همراه با گروه سفر به مناطق جنگی را از سرگرفتند و در کمتر از یکسال مجموعه شهری در آسمان را به پایان رساندند.
هرچند که فیلمهای روایت فتح تا آن زمان در میان مردم مشهور بود، اما تا آن زمان کسی نمیدانست که سازنده آنها کیست؛ چراکه در روایت فتح و نه در هیچ کدام در فیلمهایی که او کارگردانی و تدوین کرده بود، نام عوامل عنوان نمیشد و آوینی به تصمیم خود وفادار مانده بود.
وی تصمیم گرفته بود که دیگر چیزی که حدیث نفس باشد ننویسد و دیگر از خودش سخنی به بیان نیاورد.
سید مرتضی در بیستم فروردین ماه سال ۷۲ در منطقه فکه زمانی که لوکیشن مستند شهری در آسمان را بررسی میکرد به همراه سعید یزدان پرست با زمین برخورد کرد و بر اثر اصابت ترکش مین باقی مانده از جنگ ایران و عراق به شهادت رسید.
فرازهایی از یادداشت معروف سید مرتضی
تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام.
ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بیآنکه آن زمان خوانده باشماش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتاب هایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد.» ...، اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید.
باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
زندگی و مرگ از دیدگاه شهید آوینی
نفسهای انسان گام هایی است که به سوی مرگ برمی دارد. حضرت علی (ع) سخنانی از این دست که مالامال از مرگ آگاهی باشد بسیار دارند.
مرگ آگاهی کیفیت حضور مردان خدا را در دنیا بیان میدارد، تا آنجا که هر که مقربتر است مرگ آگاهتر است و بر این قیاس باید چنین گفت که حضور علی علیه السلام در عالم، عین مر گ. آگاهی است.
مرگ آگاهی یعنی که انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زیست کند و هرگز از آن غفلت نیابد.
شهادت از نگاه مرتضی آوینی
شهید منتظر مرگ نمیماند، این اوست که مرگ را برمیگزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، به اختیار خویش میمیرد و لذت زیستن را نیز هم او می یابد نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود او وانمیگذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت میآمیزد.
گزارش از ندافاضلی
انتهای پیام/ف