به گزارش خبرنگار
حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ توصیف بهار و عید نوروز همواره دستمایه سرودن شعر بوده است. این موضوع تنها در شعر بزرگسال دیده نمیشود بلکه میتوان در شعر کودک و نوجوان نیز اشعاری با موضوع بهار و عید نوروز خواند و از آن لذت برد.
از جمله این شاعران مصطفی رحماندوست است:
لباس نو میپوشیم
میریم به دید و بازدید
مگر خبر نداری
دوباره عید شده، عید
دلخوریها، غصهها
پر میکشن، دود میشن
اخمها و دشمنیها
با بوسه نابود میشن
خنده و ماچ و عیدی
بهتر از این نمیشه
کاش نره عید نوروز
اینجا باشه همیشه
عمران صلاحی نیز شعری در اینباره دارد:
«گوشهی پارچهی برفیرنگ
شاخهها سبز شدند
روی هرشاخه گلی میروید
مادرم مثل بهار
گوشهی پارچه گل میسازد
غنچه میرویاند
و نخ گلدوزی
ریشهی خام گیاهیست
که در ساقهی گلها جاریست...
... مادرم مثل بهار
گوشهی پارچه گل میکارد
نخ گلدوزی او کوتاه است
مادرم میترسد
غنچهها وا نشوند
بیوک ملکی نیز شعری درباره بهار دارد:
بال در بال پرستو های خوب
می رسد آخر، سوار سبزپوش
جامه ای از عطر نرگس ها به تن
شالی از پروانه ها بر روی دوش
پیش پای او، به رسم پیشواز
ابر با رنگین کمان، پل می زند
باغبان هم، باغبان نوبهار،
بر سر هر شاخه ای گل می زند
تا می آید، پرده ها از خانه ها
باز توی کوچه ها سر می کشند
مرغ های خسته و پربسته هم
از میان پرده ها پر می کشند
در فضای باغ غوغا می کند
باز هم فوّاره ی گنجشک ها
هرکجا سرگرم صحبت می شوند
شاخه ها درباره ی گنجشک ها
باز می پیچد میان خانه ها
بوی اسفند و گلاب و بوی عود
می رسد فصل بهاری ماندگار
فصلی از عطر و گل و شعر و سرود
ناصر کشاورز درباره بهار میسراید:
یک خمرۀ لبریز از شعر
دراین دلِ ویرانه دارم
یک قطعهاش را باز امشب
بر روی کاغذ میگذارم
این زیرخاکی مثل سکه
از جنس مفرغ یا که مس نیست
در خمرۀ گنجینۀ من
چیزی به غیر از جنسِ حس نیست
از قدمت و تاریخِ آنها
جز حدسهایی نیست در دست
یک شعرِ آن از عصر پاییز
تا انتهای برگ زرد است
یک شعرِ آن از عهد نوبرگ
منسوب به فصل بهار است
آن دیگری، در دوره یخ
بعد از تکامل در انار است
از عصر کشف آتش عشق
در غار تنهایی انسان
تا قرن حاضر یا معاصر
با قحط باد و برف و باران
در خمرهام چندین کتیبه
از جنس سنگ و آب دارم
لوحی لطیف از جنس سایه
در یک شب مهتاب دارم
گنجینهام مجموعهای از
انواع حسهای نهانی است
هرگز نمیپوسد چرا که
یک لحظه از قلبم جدا نیست
انتهای پیام/