نگاه اندیشمندان به انقلاب اسلامی ایران چگونه است؟

انقلاب اسلامی ایران پديده‌ای سياسی و اجتماعی شمرده می‌شود که به عنوان آخرين انقلاب قرن، معادلات جهانی را تحت تأثير قرار داد.

به گزارش گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، انقلاب اسلامی ایران پديده‌ای سياسی و اجتماعی شمرده می‌شود که به عنوان آخرين انقلاب قرن، معادلات جهانی را تحت تأثير قرار داد به طوری که وقايع و تحولات آن قشر گسترده‌ای از تحليل‌گران را شگفت‌زده کرد. 

بازتاب اين حرکت گسترده به گونه‌ای بود كه تحلیل‌گران، اندیشمندان و سیاست‌مداران سراسر دنیا دست به قلم شدند و هر یک چگونگی شکل‌گیری و پیروزی این انقلاب شکوهمند را در تاریخ معاصر از زبان و بیان خود روایت کردند.

الوین تافلر، جامعه شناس و نویسنده نامدار آمریکایی با توجه به پدیده انقلاب اسلامی و شخصیت اثرگذار امام خمینی(ره) در کتاب جابجایی در قدرت می‎نویسد: "این پرسش که کدام کشور بر قرن بیست و یکم مسلط خواهد شد، بازی هیجان انگیزی است. اما در واقع طرح این پرسش غلط است یا حداقل به شکل درستی مطرح نمی شود؛ زیرا بزرگ ترین تحول امور جهانی از پیدایش دولت ملی به این سو، یعنی ظهور گلادیاتورهای جهانی را نادیده می گیرد. گروه جدیدی، خود را به صحنه جهانی پرتاب می کنند و بخش های قابل توجهی از اقتداری را که روزگاری تنها در کنترل کشورها بود به چنگ می آورند. وقتی آیت الله خمینی حکم اعدام سلمان رشدی را صادر کرد و کتاب آیات شیطانی اش را کفرآمیز اعلام نمود، برای همه حکومت های جهان، پیامی تاریخی فرستاد. این پیام فورا از طریق ماهواره و تلویزیون و مطبوعات انتقال یافت، اما آن را کاملا غلط فهمیدند".

///

یرواند آبراهامیان، استاد تاریخ در کالج باروک دانشگاه نیویورک در کتاب ایران بین دو انقلاب می‌نویسد: 

"در سده بیستم، دو انقلاب مهم (انقلاب مشروطه 1285 ـ 1288) و انقلاب اسلامی (1357) در ایران روی داده است. انقلاب نخست، شاهد پیروزی هرچند کوتاه روشنفکران مدرن بود. اما با انقلاب دوم، علمای سنتی به میدان آمدند؛ علمایی که از "دوران طلایی" اسلام الهام می گرفتند، پیروزی خود را با طرح و تدوین یک قانون اساسی کاملا دینی تضمین کردند، محاکم شرع را جایگزین دادگاه‌های موجود کردند و مفاهیم غربی همچون دموکراسی را مورد انتقاد قرار دادند.

در واقع در تاریخ معاصر جهان، انقلاب اسلامی پدیده بی همتایی است؛ زیرا نه یک گروه اجتماعی جدید مجهز به احزاب سیاسی و ایدئولوژی های غیر دینی، بلکه روحانیون سنتی مجهز به منبر و مدعی حق الهی در نظارت بر عملکرد همه مقامات غیرروحانی، حتی عالی ترین نهاد متشکل از نمایندگان منتخب ملت را به قدرت رساند.

باری، آن عواملی که قدرت یابی روحانیون را ممکن ساخت و به انقلابی بزرگ در جهان معاصر انجامید، عبارت بود از شخصیت کاریزمایی آیت الله خمینی، نفرت شدید مردم از شاه و ناتوانی های سازمانی احزاب غیرمذهبی که رژیم در طول حدود 25 سال بر آنها تحمیل کرده بود. بعید است روحانیت، آیت الله خمینی دیگری عرضه کند".


رابرت كالستون دانشمند كانادايی از جمله نويسندگانی است كه به انقلاب اسلامی را این گونه توصیف می‌کند: "از نظر من كه يك غربی و فرد غير مسلمان هستم اين معجزه است كه يك انقلاب مكتبی و الهی بتواند در جهان امروز اين طور تحقق پيدا كرده و در جهت استقرار عدالت به پيش برود، اين انقلاب بدون شك از جانب خداوند حمايت میشود. بنابراين در ضمن نقش اساسی مذهب و تشيع انقلابی در اين انقلاب نكته پر اهميتی كه همواره بدان توجه بايد نمود اين كه منشاء بسياری از شگفتی‌ها و سر رشته عمده ناباوری‌های تحليل گران غربی، الهی بودن اين پديده است".


دکتر فوسبری کشیش و رئیس دانشگاه های کاتولیک آمریکای لاتین معتقد است: "امام خمینی با استفاده از ریشه های فرهنگی اسلامی موجب حرکت تاریخی ملت خویش گشت. وی توانست با یک انقلاب مذهبی سیاسی، حرکت عظیمی در کشورهای اسلامی به وجود آورد. او راهی را به روی ما گشود که مهم ترین پیام آن امکان بازیابی ماهیت معنوی و قدرت الهی و ایمان به خدا بوده است. امام با بازگشایی این راه، وجدان معنوی غرب را شدیدا به لرزه در آورد هرچند رسانه های گروهی غرب سعی در پوشاندن و مخفی ساختن آن داشته باشند".


آنتونی بلک یکی دیگر از نویسندگان و اندیشمندان غرب است که در کتاب خود تحت عنوان تاریخ اندیشه سیاسی اسلام به پدیده انقلاب اسلامی و اهمیت و آثار آن اشاره کرده است:
///
"اندیشه سیاسی آیت الله خمینی، از نظر اصرار بر حکومت اشخاص یا شخص درست کار، با دیگر انقلابیون، کاملا متفاوت و شاید در دنیای معاصر بی نظیر بود. عنوان حکومت اسلامی، عنوان فرعی ولایت فقیه را داشت. بی اعتبار ساختن شاه به عنوان مأمور امپریالیسم خارجی، وسیله ای برای تحقق این هدف بود. در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 آیت الله خمینی و بعضی دیگر، این نظر را مطرح ساختند که وقتی حکومت عملا در دست غاصبان و ظالمان است، لازم است فقیه عادل و مجتهد، در صورت امکان، مهار حکومت اسلامی را در دست گیرد و نظم و عدالت را در میان مسلمانان برقرار سازد. دلیل طرح این نظر در آن زمان خاص، تلقی آنان از رژیم شاه به عنوان رژیمی ضد اسلامی بود". 


پترآوری، گاوین همبلی و چارلز ملویل در کتاب تاریخ ایران دوره پهلوی (از رضاشاه تا انقلاب اسلامی) به پدیده انقلاب اسلامی، توجه ویژه و از جایگاه و آثار آن یاد کردند. برخی از مطالبی که در این کتاب درباره انقلاب اسلامی آمده، از این قرار است:

"دو هفته پس از عزیمت شاه، امام خمینی به تبعید چهارده ساله خود پایان داد و در میان استقبال پرشور انبوه مردم به تهران بازگشت. او در شانزده بهمن، دولت موقت جمهوری اسلامی ایران را تشکیل داد و یک هفته بعد پس از فوران نهایی وحشی گری، سرانجام بقایای نظام کهن فروریخت و جمهوری اسلامی، با آنچه بی گمان عمیق ترین دگرگونی از زمان ورود اسلام به ایران بود، متولد گردید.

در انقلاب اسلامی سال 1357 دو جنبه مرتبط با هم، بیش از هر چیز دیگر چشمگیر بود: یکی وسعت مشارکت عموم مردم در نهضت که در دیگر انقلاب های سده بیستم میلادی سابقه نداشت؛ و دیگری غلبه ماهیت اسلامی آن از لحاظ ایدئولوژیکی، سازمان دهی و رهبری. عملاً هر شهر بزرگ و کوچک در ایران برضد رژیم پهلوی بسیج شد و زنان و مردانِ تقریباً تمام طبقات جامعه ایران، تمایل خود را به سرنگونی نظام پادشاهی و پایان دادن به آنچه سرکردگی خارجیان می پنداشتند، نشان دادند.

شخصیت شاخص و برجسته آیت الله خمینی، چه در جریان و چه پس از پیروزی، کامل و بی نقص بود. او با آنکه جسما چهارده سال از هم‎میهنانش دور بود، احساس و درک درستی نسبت به پتانسیل انقلابی بیدار شده در مردم داشت، و توانست انبوه گسترده مردم ایران را برای رسیدن به آنچه بسیاری کسان در داخل کشور و حتی در پاییز 57 هدفی دوردست و بسیار بلندپروازانه می پنداشتند، بسیج کند".

میشل فوکو، نامی آشنا برای بسیاری از ایرانیان است. وی دو بار از 25 شهریور تا 2 مهر و 18 تا 24 آبان 1357 به ایران سفر کرد و در این سفرها، در تهران و قم و آبادان، با برخی از رهبران ملی و دینی و گروه های مختلفی که در انقلاب دست داشتند، ملاقات کرد. وی مجموعه مقالاتی را که در این دو سفر داشته، در کتابی به نام ایرانی ها چه رؤیایی در سر دارند؟ منتشر کرده است.

میشل فوکو از انقلاب اسلامی ایران به نیکی و عظمت یاد می‌کند و می‌نویسد: "نفی رژیم پهلوی در ایران، پدیده ای است عظیم و اجتماعی، اما نه به این معنا که سردرگم و عاطفی باشد، یا به خود چندان آگاهی نداشته باشد، به عکس شیوه انتشارش بسیار کارآمد است ـ از اعتصاب ها به تظاهرات، از بازارها به دانشگاه ها، از تراکت ها به پیشگویی ها ـ و واسطه انتشارش هم بازاریان و روحانیان و کارگران و استادان و دانشجویان‎اند. در نظام سیاسی، این جنبش نه نظیری دارد و نه جلوه و تظاهری.

///
عجیب است که می بینیم این کشور پهناور که جمعیتش در حاشیه دو کویر بزرگ پراکنده است، این کشوری که سانسور و نبودِ آزادی عمومی، بند بر پایش نهاده است، با همه اینها، چنین وحدت شگفت انگیزی از خود نشان دهد و خواستی جمعی و کاملاً یگانه برای انقلابی بزرگ در آن شکل بگیرد. پزشک تهرانی و ملاّی شهرستانی، کارگر نفت و کارمند پُست و دانشجوی چادری همه یک اعتراض و یک خواست دارند. در این خواست چیزی هست که مایه تشویش خاطر است.همیشه صحبت از یک چیز است؛ یک چیز واحد و بسیار مشخص: شاه باید برود".

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار