سردار شهید «حمید تقوی‌فر» از فرماندهان شهید مدافع حرم است که دو سال پیش در سامرا به شهادت رسید. به عقیده همسر وی، حمید فردی بود که همواره ارتباط صمیمانه‌ای با جوانان داشت و به آنان اعتماد می‌کرد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، فرهنگ جهاد در میان فرزندان امام(ره) پایان یافتنی نیست. این مهم در رگ‌های مردم جاری شده و تا جایی که ندای مظلومی هنوز شنیده شود، ادامه دارد و این فرزندان در صف اول مقابله با دشمن خواهند ایستاد. زمانی که گروهک‌های ترویستی همچون داعش با هدف ضربه زدن به اسلام وارد خاک سوریه و عراق شدند، فرزندان امام(ره) بار دیگر برای مقابله به پا خواستند و در این میان افراد با تجربه همچون سردار سلیمانی‌ها و همدانی‌ها نیز به میدان جنگ آمدند. یکی از این افراد با تجربه سردار شهید «حمید تقوی فر» بود که در دوران دفاع مقدس همراه با همسرش در خط مقدم جبهه حضور داشت تا جایی که تا مدت‌ها پس از پایان جنگ تحمیلی برای دستگیری حاج حمید جایزه گذاشته بودند. وی همچنین در فتنه 88 برای دفاع از اسلام و آرمان‌های انقلاب به میدان آمد و خطر دشمن را احساس کرد. برای آشنایی با این شهید بزرگوار در ادامه هشت برداشت از زندگی این شهید به روایت همسر و دخترش را می‌خوانید.

برداشت اول: پارتی بازی ممنوع

همسر شهید: در سن 15 سالگی با حاج حمید ازدواج کردم. از آن موقع علاقه زیادی به فعالیت‌های فرهنگی و هنری داشتم از این رو، وی من را به تبلیغات سپاه پاسداران معرفی کرد. با کمک حاج حمید و ذوق هنری که داشتم در گروه تئاتر، با حسین پناهی و چند تن از هنرمندان همراه شدم. از آن پس به همراه گروه برای اجرای تئاتر به شهرهای مرزی می‌رفتیم. پیشروی دشمن باعث تخلیه شهر شده و از این رو اکثر تماشاچی‌ها رزمندگان بودند.

گاهی در حین اجرا وقایع مختلفی رخ می‌داد. یک روز در حال اجرای تئاتر در اهواز بودیم که انفجار باعث قطع برق شد. از این رو با فانوس برنامه را اجرا می‌کردیم. پس از اجرا، خبر دادند که چند سرباز منتظرم هستند. از آنجایی که برادرم و برادر حاج حمید سرباز بودند، گمان کردم که آن‌ها هستند اما با چند سرباز که هر کدام از یک شهر آمده بودند، مواجه شدم. پس از سلام و احوال‌پرسی یکی از آن‌ها گفت: «تئاتر شما در چنین شرایطی باعث دلگرمی ما شد. زمانی که مشاهده کردیم یک خواهر در چنین شرایطی در منطقه مانده تا برای رزمندگان تئاتر اجرا کند، متوجه شدیم که مقاومت ادامه دارد.» سخنان آن سرباز برای من دلگرمی شد و خوشحال شدم که به اندازه کوچکی در دفاع مقدس و مقاومت سهم داشتم.

روزی هم حاج حمید قرار بود که برای تماشای تئاتر بیاید اما در سالن وی را ندیدم. پس از اجرا در کنار درب خروجی منتظرم بود. در جواب سوالم که جویا شدم چرا برای تماشای تئاتر نیامدی، گفت: «زمانی که رسیدم بلیط تمام شده بود.» گفتم خود را معرفی می‌کردی و وارد می‌شدی. پاسخ داد «شرایط برای همه یکسان است.»

حاج حمید ابعاد مختلفی در زندگی داشت که در طی 34 سال زندگی مشترک با وی، متوجه شدم. معتقدم اگر قرار باشد که کتاب یا فیلمی از زندگی‌ حاج حمید ساخته شود، تنها باید یک بعد از آن را در نظر گیرند در غیر این صورت حق مطلب ادا نمی‌شود.

برداشت دوم: تاکید بر تحصیل

همسر شهید: در دوران دفاع مقدس از آن‌جایی که جهاد برای خانم‌ها واجب نبود، در مناطق عملیاتی فعالیت‌های فرهنگی انجام می‌دادم. علاوه بر تئاتر از مناطق عملیاتی عکاسی هم می‌کردم، این در حالی بود که شهرهایی همچون سوسنگرد، بستان و هویزه خالی از سکنه بودند.

آن مقطع زمانی در خوابگاه بسیج زندگی می‌کردیم. در اوقات بیکاری هم برای رزمندگان خط مقدم آجیل بسته بندی‌ می‌کردم.

سال‌ها بعد از جنگ تحمیلی در حالی که چهار فرزندمان محصل بودند، از من خواست تا درسم را ادامه بدهم. رشته مدیریت فرهنگی قبول شدم و خودشان من را در دانشگاه ثبت نام کردند و امروز دانشجوی ارشد مدیریت فرهنگی هستم.

برداشت سوم: ارتباط صمیمانه با جوانان

همسر شهید:حاج حمید با جوانان ارتباط نزدیکی داشت. اغلب فرزندان دوستانش با وی دوست بودند. یک روز دوست و همرزم دوران دفاع مقدس حاج حمید با منزل تماس گرفت. وی مجاهد عراقی ساکن ایران بود. پس از سلام و احوالپرسی درخواست کمی از وی کرد. وی می‌خواست تا حاج حمید با فرزندش صحبت کند تا به عنوان مدافع حرم اهل بیت عازم عراق و سوریه نشود. پس از اتمام سخنان دوستش، وی خندید و گفت: «روزی از من خواستی تا با پدرت صحبت کنم تا رضایت بدهد به جبهه بیایی و امروز تماس گرفتی تا از پسرت بخواهم برای دفاع از دین، کشور و اعتقاداتش به عراق یا سوریه نرود.»

بعدها از حاج حمید جویا شدم که گفت: دوستش برای اعزام فرزندش به عراق رضایت داده است.

برداشت چهارم: اعتماد به جوانان

همسر شهید: همسرم معتقد بود که باید به جوانان اعتماد کنیم و برای ایجاد جلب اعتماد آن‌ها نیز در حد توان کمک می‌کرد. وی در هر امری با من مشورت می‌کرد. روزی گفت یک جوانی نیاز به دریافت وام خانه دارد. اگر من راضی باشم سندخانه را به نام آن جوان بزنیم تا بتوانند از بانک وام دریافت کنند. در اکثر مواقع با تصمیمات حاج حمید موافق بودم. با این موضوع نیز مخالفت نکردم. بعدها که آن جوان وامش را دریافت کرد و صاحب خانه شد، سند را مجدد به نام حمید زد. این اتفاق چندین مرتبه رخ داد. به عقیده من حاج حمید نه معصوم بود و نه امام بلکه وی تنها یک انسان خوب بود.

برداشت پنجم: نجات دهنده‌ی خانواده

همسر شهید: زمانی که قصد داشتیم برای زیارت به کربلا برویم همزمان با اشغال عراق توسط آمریکایی‌ها بود. آن زمان برای دستگیری حاج حمید جایزه گذاشته بودند. وی من و بچه‌ها را تا مرز مهران رساند و در حالی که می‌خندید به شوخی گفت: «مراقب خودتان باشید که اگر شما را دستگیر کنند من برای کمک نمی‌توانم بیایم.» بچه‌ها برای رفتن حتی یک لحظه هم تردید نداشتند زیرا می‌دانستند که اگر اتفاقی رخ دهد، حاج حمید برای نجات‌شان یک لحظه هم صبر نخواهد کرد.

برداشت ششم: استکبارستیزی

همسر شهید: دوستان و اقوام درخصوص مسائل منطقه و سوریه با حاج حمید تماس می‌گرفتند و جویا می‌شدند. در دورانی که هجوم دشمن در منطقه زیاد بود، از وی سوال می‌کردم که آیا خطری کشورمان را تهدید می‌کند یا خیر؟ حاج حمید هم همیشه جواب امام(ره) را تکرار می‌کردند و می‌گفتند «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.» تمام این حرف‌ها طبل تو خالی است. اگر دشمن قصد تعرض به ایران را داشته باشد تمام جوانان ایرانی همچون دوران دفاع مقدس با تمام قدرت در مقابل آن‌ها ایستادگی خواهند کرد.

برداشت هفتم: علاقه مردم عراق به حاج حمید

همسر شهید: پس از شهادت همسرم، مهندس ابومهدی از پارلمان عراق به منزلمان آمد و گفت: «حاج حمید در آخرین عملیاتش یک سربند یازهرا بر پیشانی بسته و در صف اول ایستاده بود. این شهامتش باعث قوت قلب نیروها می‌شد. در این عملیات قرار بود که گروها با یکدیگر عمل کنند تا دشمن زمین گیر شود اما یک گروه عمل نکرد. حاج حمید به عقب برمی‌گردد و خطاب به فرمانده گروه می‌گوید «شما بر حق هستید و از دین تان دفاع می‌کنید برای چه می‌ترسید؟» بعد از کمی صحبت آن‌ها را با خود همراه می‌کند اما زمانی که عملیات آغاز می‌شود، گویی دشمن وی را شناسایی کرده و تحت نظر داشته که مورد هدف قرار می‌دهند. بعد از تیراندازی در شنود دشمن شنیده می‌شود که می‌گفتند فرمانده‌شان را زدیم.»

حاج حمید فرد بسیار با حیایی بود تا جایی که به خاطر ندارم با لباس خانه تا درب منزل رفته باشند. پیش از عملیات هم به نیروها می‌گوید که در صورتی که من به شهادت رسیدم، پیکرم را به عقب بیاورید.

همسرم در میان مردم عراق شناخته شده است تا جایی که تنها شهید ایرانی است که تصویرش در خیابان‌ها نصب شده است. دو سالی است که فرزندانم در مسیر اربعین حسینی موکب دارند و مورد استقبال زائران و مردم قرار گرفته است.

برداشت هشتم: جهاد ادامه دارد...

دختر شهید: برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و ادامه دادن راه پدر و مادرم هنوز نتوانستم کاری انجام دهم اما در تلاش هستم که با رفتار صحیح، فرهنگی که پدرم در خانواده به ما آموخته است را ترویج دهم.

انقلابی که امام(ره) پایه گذاری کرد نه تنها در کشور خودمان بلکه برای دیگر کشورها نیز پربرکت بود. فرزندان امام(ره)، فرهنگی که ایشان پایه گذاری کردند را در دیگر کشورها گسترش دادند و امروز شاهد هستیم که در سایر کشورها عکس و آرمان‌های امام در حال ترویج است.

از آنجایی که جامعه به فرزندان شهدا به عنوان یک الگو نگاه می‌کند، من و خواهرانم بسیار مراقب رفتارمان هستیم. زیرا برخورد ما در جامعه زیر ذره‌بین است. امیدوارم بتوانم راه پدر و مادرم را ادامه دهم و وظیفه‌ای که بر دوش دارم را به نحو احسنت انجام دهم.

***

سردار شهید «حاج سید حمید تقوی‌فر» از فرماندهان خبره و کارآزموده دوران دفاع مقدس، روز ششم دی ماه سال 1393 در شهر سامرا به شهادت رسید و پیکر پاکش روز نهم دی ماه سال 1393 در گلزار شهدای شهر اهواز در دل خاک آرام گرفت. 
منبع: دفاع پرس
انتهای پیام/


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.