به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، دهه هفتاد میانِ برنامههای کودک و نوجوان، شاهد برنامههایی بودیم که کودکان خودشان نوحهخوان بودند و در دستههای منظمی سینهزنی میکردند. نوحههایی که در آن روزها خیلیهایمان آنها را حفظ کردیم و در تکیههای کوچک نوجوانانهمان در محله و حتی صفهای مدرسه خواندیم و کودکانه اشک ریختیم. نوحههایی که این روزها جای آن در کنداکتور رسانه ملی خالیست تا این شورحسینی را هرچه بیشتر به نسل کودک و نوجوان منتقل کند.
شنیدن نوحههای حسینی به زبان و لهجه کودکانه نوگلانی که از خردسالی هوای خواندن برای اباعبدالله(ع) دارند، شیرینی خاص خودش را دارد. علی اکبر ولیاللهی مداح خردسالی است که تنها سه سال و چندماه دارد اما یک سال است که با صدای شیرین کودکانهاش جدی و مصمم در هیئتهای مذهبی مداحی میکند تا از خردسالی در این مسیر قرار بگیرد. شیرینی صدای کودکانه این مداح خردسال و ویدئوهای پربازدیدش در فضای مجازی بهانهای شد تا با او و خانوادهاش در یکی از هیئتهای مذهبی قرار بگذاریم. علی اکبر به محض ورود خودش را به منبر رساند و حتی ترجیح داد از همان بالا با میکروفون با ما حرف بزند و میان حرفهایش برایمان نوحههای تازهاش را بخواند.
نوحه کودکانهای که تاثیر خودش را گذاشت علی اکبر متولد ۸ اسفند۱۳۹۱ در تهران است. سال گذشته برای اولین بار در یکی از هیئتهای مذهبی میکروفون در دست گرفت و نزد یکی از مداحان مشهور اهل بیت(ع) نوحهاش را خواند . از همان موقع پایش به هیئت ها باز شد و حالا به عنوان یک مداح خردسال فعال شناخته میشود. قصه مداح شدن علی اکبر به یک ویدئو ساده از نوحه خوانی یک خردسال بر میگردد که او را حسابی تحت تاثیر قرار میدهد. حامد ولی اللهی پدر علی اکبر میگوید:«سال گذشته قبل از اربعین فیلمی دانلود کردیم که یک خردسال نوحهای را برای حضرت عباس(ع) میخواند. علی اکبر به واسطه کودک بودن مداح این نوحه را زیاد گوش میداد اما باتوجه به سنش که دو سال و نیم بیشتر نبود اصلا انتظار نداشتیم که شعر را حفظ کند؛ اما دیدیم یک دفعه همه شعر را دقیقا همانطور میخواند.» حرف به اینجا که میرسد علی اکبر بی هوا شعر را میخواند:«خدایا سقا، غریب و تنها، تو چشماش داره موج میزنه، غروب دریا...»
میکروفون را روشن کنید میخواهم بخوانم علی اکبر این نوحه را مدام در خانه تکرار میکند و برای پدر و مادرش میخواند تا اینکه یک روز اتفاقی میکروفون در دست میگیرد. آقای ولی اللهی میگوید:« سال گذشته برای اولین بار به هیئت آقای هلالی رفتیم. بچههای هیئت وقتی علی اکبر را با من دیدند استقبال گرمی کردند و ما را جلو بردند. بعد هم یک حلقه سینه زنی درست کردند که علی اکبر در مرکز آن قرار گرفت. هیئت که تمام شد به علی اکبر گفتم میخواهی بروی پیش عمو بخوانی؟ گفت:«آره» من گفتم که برو به عمو بگو. دیدم واقعا رفت و به آقای هلالی گفت که میخواهد برایش بخواند. آقای هلالی هم با روی باز قبول کرد و گفت:«چی میخوای بخونی؟» علی اکبرهم گفت میخواهد با میکروفون بخواند. میکروفون را که دستش دادند علی اکبر فهمید خاموش است، رو کرد و گفت:«اینکه خراب است، روشنش کنید.» بعد هم شروع کرد بدون استرس خواندن کامل شعر. آن شب در حد و اندازه یک بچه دو سال و خردهای خیلی خوب خواند. طوری که خودم تعجب کردم.»
مادر علی اکبر بعد از تعریف این ماجرا با خنده به ما میگوید:« حالا دقیقا از آن شب در خانه هیئت داریم. باید بنشینیم و به مداحیهای علی اکبر گوش کنیم (می خندد) و حتی همراهی کنیم وگرنه ناراحت میشود.»
در خانه با گوشتکوب میخواند به گفته پدر و مادرش از وقتی که در هیئتهای مذهبی میخواند هر شب در خانه هم هیئت دارند، برای همین علی اکبر در خانه همیشه یک گوشکوب یا قاشق به عنوان میکروفون در دستش میگیرد و نوحههایش را برای مراسمهای بعد تمرین میکند. مادر علی اکبر میگوید:« بعد از آنکه مداحی کردن را شروع کرد، مدام در خانه میخواند. هربار هم از من میکروفون میخواست. اولین بار که خواست، آشپزی میکردم و همان جا گوشتکوب را دستش دادم. از آن روز گوشتکوب یا قاشق عسل را میگیرد و مداحی میکند. حتما باید یک چیزی دستش بگیرد تا بخواند.»
علی اکبر به غیر از مداحی کردن سعی میکند تیتراژهای برنامههای تلویزیونی را هم حفظ کند و همراهشان بلند بلند بخواند یا دابسمش آنها را اجرا کند. اما پدرش میگوید چون هوش بالایی در حفظ کردن ریتم و اشعار دارد به او توصیه شده که نگذارند هرچیزی را گوش دهد. از علی اکبر میخواهیم یکی از ترانههایی را که حفظ کرده برایمان بخواند اما چون در ایام عزاداری و در هیئت هستیم، سرش را پایین میاندازد و میگوید:«الان عیبه.»
تا سیاهی محرم را دید مداحی کرد خانواده مادری علی اکبر همگی مداح هستند و به گفته پدر و مادرش او با این فضا بزرگ شده است. چگونگی حفظ اشعار هم به این شکل است که پدرو مادرش در خانه برایش نوحه را می گذارند و اگر دوست داشت، آن را چندین بار پخش می کنند. مادر علی اکبر می گوید:« شعرها را روی تخته وایت برد یخچال می نویسم و در خانه مدام باهم می خوانیم. خوشبختانه خیلی خوب حفظ می کند. حتی یک جاهایی از من ایراد می گیرد. من از بچگی به جای لالایی برایش نوحه می خواندم و او آرام می خوابید طوری که یکی از نوحه ها ملکه ذهنش شده بود و بعدها با اینکه نمیتوانست درست صحبت کند، آن نوحه را زمزمه میکرد. چند وقت پیش خانه خواهرم رفته بودیم. آنها به واسطه محرم سیاهی زده بودند. تا وارد خانه شدیم و علی اکبر سیاهی ها را دید دستش را مثل میکروفون مشت کرد و شروع به نوحه خواندن کرد.»
وارد هیئت که میشویم رفتارش عوض میشود اشتیاق علی اکبر به نوحه خوانی روی بقیه هم سن و سالانش هم تاثیر گذاشتهاست. طوری که پسرهای فامیل هم تشویق شدهاند بخوانند. اشتیاقی که از چشمانش در نگاه به منبر و میکروفون هیئت پیداست و تا میکروفون را دستش میدهیم نمیتواند ذوقش را پنهان کند و در ابتدا از ذوق حسابی میخندد. علی اکبر در مجلس مداحان مشهوری خواندهاست و ذوق او باعث شده که آنها به محض ورود مداح کوچک برایش از روی منبر دست تکان بدهند. علی اکبر در طول مصاحبه بارها دور پدر و مادرش میدود. وقتی از او جدی میپرسم که آیا موقع خواندن استرس میگیرد؟ از دویدن دست میکشد و خیلی جدی میگوید:« نه، واسه چی؟» برای همین خانم هاتف مادر علی اکبر میگوید:« یکبار برای امتحان علی اکبر را به مجلس خانمها بردم. خیلی دوست داشت. میکروفون را از من گرفت و شروع به خواندن کرد و به همان سبک هیئتهای مردانه شور گرفت و خواند. فکر نمیکردم راحت این کار را انجام دهد. حتی حرکات مداحها را تقلید میکند مثلا چند روز درگیر بود که بتواند میکروفون و کاغذ را در یک دستش بگیرد و بخواند.»
همین ذوق او برای مداحی و شرکت در مجالس مذهبی خانواده را بیشتر از قبل به هیئت میکشاند.آقای ولی اللهی درباره هیئت آمدن علی اکبر میگوید:« علی اکبر در خانه خیلی شیطنت دارد. اما وقتی پایش را داخل هیئت میگذارد رفتارش عوض میشود. همه آداب را رعایت میکند و مثل یک مرد کامل رفتار میکند.»
حضرت عباس خیلی قوی بود وقتی میکروفون را وصل میکنیم دیگر دل توی دلش نیست و فوری میرود روی منبر مینشیند و پاهایش را تکان میدهد.اگر سوالهایمان هم طولانی باشد نصفه نیمه جواب میدهد و بین آن میپرسد:«حالا بخونم؟» مادر علی اکبر میگوید میان شعرهایی که حفظ میکند گهگاه سوالهایی میپرسد و حتی معنی بعضی از کلمهها برایش سوال میشود. از او میخواهیم برایمان از قصه عاشورا بگوید و او با زبان کودکانهاش چندخطی درباره حضرت ابالفضل(ع) توضیح میدهد:« مشک رو پاره کردند. بعدش بدو بدویی رفت. بعدش دید آب نداره تو مشکش. حضرت عباس قوی بود یزید هم ازش می ترسید. حالا دیگه شعر بخونیم؟» اگر زمان خواندنش بخندیم یا حرف بزنیم بدون اینکه کلامش را قطع کند پشت میکروفون اخم سنگینی میکندو انگشت اشارهاش را به معنای ساکت شدن روی بینیاش قرار میدهد.
علی اکبر سال گذشته همراه خانواده در پیاده روی اربعین شرکت کردهاست و وقتی میخواهد آن روزها را تعریف کند، بلافاصله با هیجان میگوید:«رفتیم خونه عربا» وقتی میپرسم که چه چیزی دعا کردهاست؟ سرش را پایین اندازد و با لبخند ریزی میگوید:«همه چی. همممممه چی» تاکید میکنم که چه چیزی از امام خواستهاست؟ نگاهی به پدر و مادرش میکند و آرام میگوید: «یک شلوار آبی!»
دوست داریم مداحی را ادامه دهد پدرو مادر علی اکبر خیلی دوست دارند مسیری که او از ۲سال و چندماهگی وارد آن شدهاست تا همیشه ادامه یابد و علی اکبر در آینده یکی از ذاکرین اهل بیت(ع) شود و اگر قرار شد به جای مداحی سراغ موسیقی برود؛ کارهایش تم مذهبی و انقلابی داشته باشد. پدر علی اکبر درباره مسیر مداحی پسرش میگوید:« برخی میگویند از الان تا زمان مدرسه رفتن بخواند اما بعد از مدرسه به سمت قرآن و حفظ کردن اشعار برود تا خواندن برایش کمرنگ تر شود. بعد از آن که از سن بلوغ گذشت و تارهای صورتیاش کامل شکل گرفت، دوباره مداحی را ادامه بدهد. چون ممکن است صدایش خط دار و گرفته شود و همین موضوع به روحیهاش آسیب بزند.»
منبع: مجله مهر
انتهای پیام/