خبرنگار مادرگزارشی به روایت روزهای تلخ و شیرین دوران سربازی پرداخته است.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اصفهان،بیست و پنج روزه که محسن از میانمان رفته و ما را در میان انبوهی از اندوه ها تنها گذاشته است. امروز من مسئول جمع کردن وسایل محسن هستم تا مادر با دیدن آنها محسنش را فریاد نزند.

امروز در اتاق را که باز می کنم برخلاف همیشه که باید از لابلای وسایلش رد می شدیم، اتاق تمیز و نظم حاکم است اما قشنگ نیست.

توان ایستادن ندارم، روی تختش دراز می کشم، بغضم را فرو می دهم، نگاهم سراسر اتاق را دور می زند، همه چیز پسرانه است، چشمانم را به قاب عکس روبرویم می دوزم و جای خالی محسن را آه می کشم.

ناگهان احساس می کنم زیر تشک چیزی پنهان شده، دستم کتابی را لمس می کند، آن را بیرون می کشم.

کتاب نیست، سررسید سال 94، آن را باز می کنم، صفحه اول نوشته شده: خاطرات محسن واقعی، مگر محسن، واقعی و غیرواقعی داشت؟ مگر پسرها هم خاطره می نویسند؟ ورق میزنم.

صفحه دوم این چنین شروع می شود: به نام خدا. از آنجا که نوشتن خاطرات همواره راهی برای تخلیه دردهای ناآشناست، این دفترچه به سربازی و خاطراتش می پردازد.

به سربازی می روم تا مرد شوم

آن محسن خنده رو و بی خیال مگر درد داشت؟

سرانجام امروز با شک و تردید فراوان قدم در راهی می گذارم که از پایانش بی اطلاعم و اضطراب عجیبی دارم همانند وقت که مادر می گوید انگار در دلم رخت می شویند.

آن محسن تخس هرگاه اسم استرس به میان می آمد، می خندید و می گفت: شما دخترها عقلتان ناقص است، استرس و اضطراب چیست؟ پس او هم می دانست، به روی خودش نمی آورد.

اندیشیدن به شغل، چهار ستون بدنم را می لرزاند و قول هایی که به پدر مریم داده ام، قلبم را آوار می کند. کاش انرژی ام تحلیل نرود و نیرو و نشاط جوانی ام به قوت خود باقی بماند.

با خواندن این بخش از خاطرات محسن در این فکر فرو میروم که آیا این همان محسن بی مسئولیت و بی خیال است که می شناختیم.

در همان صفحات اول از ورودش به پادگان می گوید، از اینکه بچه ها با فرهنگ ها، نژادها و خانواده های متفاوت کنار هم قرار می گیرند و به نوعی به مثابه یک دانشکده، درسِ انسان شناسی، فرهنگ شناسی، قومیت شناسی و... را می آموزند.

از لباس های گشاد و نامناسبش نوشته، آنجا که لباس به قول خودش بر تنش زار می زند، اینجاست که به یاد شیک پوشی ها و حساسیتش به لباس اتو کشیده می افتم.

با این حال می گوید با پوشیدن آن ها، چنان احساس غرور ایرانی در من متجلی شد که تاکنون تجربه اش نکرده بودم.

آرام آرام دفترچه را ورق می زنم تمام وقایع را با جزئیات نگارش کرده، آنجا که از نحوه تقسیم غذا می گوید که به همه افراد با هر توان مالی یک نوع غذا به اندازه مساوی داده می شود .

به سربازی می روم تا مرد شوم

از غذا مخصوصا خورشت سبزی هایش چنان تعریف کرده که انگار این غذاها را به دستپخت مادر ترجیح می دهد، اما در انتها نوشته در پادگان، علی ضعف جسمانی، محمد ورم معده و نیما کاهش وزن داشته است.

برادرم از اینکه در شخصی گریش فردی عجول بوده و حالا سربازی او را به فردی شکیبا و بردبار تبدیل کرده، خوشحال و خدا را شاکر است.

او می گوید یکی از مسایلی که او را صبور کرده، «ارشد بازی» است، به این معنا که هر کس چند ماه زودتر آمده، به تازه واردها دستور می دهد و قانون می گذارد.

به شدت تعجب می کنم، این دیگر چه نوعی از زورگویی است، آن هم در قرن 2016!

هر چه جلوتر می روم شخصیت درونی محسن برایم روشن می شود، انگار در این سال ها برادرم را نشناخته بودم.

جایی نوشته بود پدر عزیزتر از جانم، دلت خوش بود پسرت به سربازی برود و مرد شود، دایی کامران می گفت برو تا پخته شوی ولی باید بگویم اینجا در باب رفتارهای اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و مهارت های زندگی، آموزش های کمی می بینیم.

اما پدرجان اینجا مردانی می بینیم که شرافتشان ستودنی است، مهرداد هر روز ساعت 4، یک ساعت زودتر از ساعت بیدارباش، از خواب بیدار می شود و کفش بچه ها را واکس می زند تا به ازای آن از هر نفر 500 تومان بگیرد و اموراتش را بگذراند.

به سربازی می روم تا مرد شوم

در کنار یکی از صفحات، خط خطی ها و نقش های بی ربطی به چشم می خورد، محسن نوشته بود بیکاری و بطالت بسیار آزارم می دهد، برنامه های مناسب برای پر کردن این اوقات وجود ندارد. متاسفانه گاهی اوقات به دلیل بیکاری و گذران ساعت، برخی بچه ها، بازی های روانی به راه می اندازند، یحیی از لحاظ روحی دچار مشکل شده است .

می گوید بچه ها با خرید نخ های بافتنی از بوفه پادگان خود را سرگرم می کردند ،هرچند کاری بی ارزش و بیهوده ببه نظر می رسید اما بهتر از شوخی های خارج از عرف بود .

* در جاهای مختلف محسن اسم سیگار می آورد، مگر در سربازی هم می شود سیگار کشید؟

نوشته است سینا هر روز پاکتی سیگار به همه تعارف می کند ولی باید بگویم تا این زمان که 1 سال و 3 ماه است از دوره می گذرد، من لب به سیگار نزده ام، نه تنها من، بلکه مهرداد، یحیی، احمد، علی و بسیاری دیگر از بچه ها حتی از سیگار متنفر هم شده ایم.

در بالای یکی از صفحات درشت نوشته کلید کمد گم شد و توضیح می دهد شناخت و پذیرش مسئولیت از مواهبی است که باید مدیون این دوره باشیم .

مهم تر اینکه یاد می گیریم حتی از کوچکترین خطاها ساده نگذریم، در واقع با بی تفاوتی از کنار مسائل عبور نکنیم.

امروز کلید یکی از کمدها را گم کرده ام و پس ازساعت ها تلاش آن را پیدا نمی کنم ،تنبیه هم که حتما می شوم. خطایی که شاید اگر در زندگی روزمره با آن مواجه می شدم خیلی ساده از کنار آن گذشته و با مراجعه به قفل ساز، حتی اسمش را خطا نمی گذاشتم و به مشغله های زیاد ذهنی آن را ربط می دادم ولی اینجا یاد می گیریم که هیچ اشتباه و سهل انگاری را کوچک نشماریم .

محسن در یکی از صفحات به سخت گیری ها و تنبیه ها اشاره کرده و گفته ما را تنبیه می کردند و می گفتند بدنتان برای رزم ورزیده می شود .

یاد پدر افتادم که در یکی از ایام مرخصی به او گفت: این سختی ها در برابر دشواری های بچه های جنگ به چشم نمی آید.

سررسید را می بندم، روی سینه ام میگذارم، و آرام آرام اشک می ریزم .

به بردارم قول می دهم تا دلنوشته هایش را در قالب گزارشی در خصوص خدمت سربازی تهیه کنم.

جامعه شناس، معاون فرهنگی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی گفت: از نظر سطح ملی به دلیل افزایش و تقویت توان دفاعی و مقابله با هجوم بیگانگان به کشور، چاره ای جز استفاده از خدمت سربازی نداریم.

رضا اسماعیلی ادامه داد: هرچند در بعد بین المللی در حال حاضر برخی از کشورها به جای استفاده از سربازان وظیفه ای از سربازان حرفه ای استفاده می کنند و افراد با استخدام، در خدمت ارتش و نیروهای مسلح آن کشور قرار می گیرند.

وی با اشاره به بافت جوان کشور و استفاده از آنان برای خدمت سربازی افزود: از جمله مزایای این دوره می توان به تقویت بنیه دفاعی کشور، آشنا شدن افراد با دوستان جدید و افزایش هوش فرهنگی، اجتماعی شدن، حرکت به سمت استقلال، کسب توانایی های فردی و آمادگی برای پذیرش و تشکیل خانواده اشاره کرد.

او گفت: با وجود مزایای این دوره، مسائلی مانند دور شدن افراد از خانواده، آسیب ها و خطرهای اجتماعی و ناکافی بودن درآمد آنان می تواند اثرات مخربی برجای بگذارد.

اسماعیلی با اشاره به لزوم بازنگری برنامه های آموزشی دوره سربازی اذعان نمود: بخش ها و برنامه های مختلف این دوره، نیازمند بازنگری هایی برای استفاده بیشتر از ظرفیت جوانان است.

وی با اشاره به اینکه از این ظرفیت می توان در توسعه، عمران و آبادی کشور استفاده کرد افزود : این موضوع در چند سطح قابل بررسی و نیازمند برنامه ریزی کلان در سطح ملی است.

معاون فرهنگی دانشگاه آزاد اسلامی با اشاره به اینکه سربازی مستلزم آموزش های کار آمد تری است گفت: سربازی از نظر جامعه شناسی یکی از کانال های اجتماعی شدن است و آموزش ارزش ها، هنجارها و تناسب این آموزش ها با نیازهای دوره جوانی همراه با نیازهای اجتماعی و فرهنگی، یکی از برنامه هایی است که باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد

وی با اشاره به آسیب های اجتماعی این دوره خاطرنشان کرد: دور شدن افراد از خانواده، یکی از مباحثی است که در حوزه اجتماعی مطرح است. هنگامی که پیوند افراد با خانواده کمتر و به محیط جدید وارد می شوند، آسیب های بیشتری آن ها را تهدید می کند.

اسماعیلی افزود: تنهایی بیشتر، قرار گرفتن در گروه همسالان، قرار گرفتن در یک شهر و محیط دیگر موجب می شود که برخی از سربازان خطرپذیری اجتماعی بیشتری را تجربه کنند و متقبل آسیب های اجتماعی جدیدی بشوند و از این نظر جای بررسی بسیاری وجود دارد.

به سربازی می روم تا مرد شوم

وی با بیان اینکه منابع درآمدی مالی که در اختیار سربازان قرار می گیرد، بسیار ناکافی است، افزود: به دلیل محدودیت های مالی این دوره، برخی افراد به سمت فعالیت های دیگر، خارج از بحث های نظامی گری سوق پیدا می کنند.

این جامعه شناس ادامه داد: این مسئله باید مدنظر قرار بگیرد که این افراد با توجه به دوره جوانی، نشاط، بالندگی و نیازهای تفریحی بیشتری دارند و اجازه ندهیم از این منظر، دچار آسیب شوند و این مشکلات باید در حوزه اقتصاد و حقوق ماهیانه سربازان مورد تجدید نظر قرار بگیرد.

وی در پایان با اشاره به ناکافی بودن برنامه های محتوایی سربازی گفت: متصدیان و برنامه ریزان دوره سربازی اگر بتوانند در چینش محتوای آموزشی دوره خدمت سربازی تجدید نظر نمایند، می توانند از مسائلی که در اثر فراغت های آسیب زا اتفاق می افتد، جلوگیری کنند.

آن روز هیچ کس حرف های محسن را جدی نمی گرفت. بیچاره محسن. بغض می کنم دلم برای برادرم تنگ شده، به این فکر می کنم که پسرها علاوه بر ظاهرشان که تمام اتهامات به سمتشان نشانه می رود، قسمت نهفته ای در وجودشان جریان داردکه فشارهای اجتماعی، اقتصادی و روانی را تحمل می کنند و دم نمی زنند.

با خواندن خاطرات محسن یاد می گیرم از این به بعد با دیدن پسری که موهایش سفید، پایین چشم هایش گود و یا پیشانی اش چروک است، تعجب نکنم.


گزارش از آسیه دهباشی



انتهای پیام/م 


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.