اسماعیل آذر در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان:

در ساحت مولانا دست به کاری جز عاشقی نمی توان زد!

مولانا در آثار خود همواره انسان را به آستانه الهیت و عشق الهی دعوت می کند.

دکتر امیر اسماعیل آذر چهره نام آشنای زبان و ادبیات فارسی به بهانه سالروز بزرگداشت مولانا در گفتگو با خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ گفت:

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو/  به دو چشم و به دو صورت به یکی جان من و تو

سخن گفتن از مولانا یعنی از انسانی سخن به میان آوردن که تنها محبوب و معشوقش خداست. در حقیقت مولوی انسان را دعوت می‌کند که عاشق خدا باشد و بدون شک اگر کسی به آنچه مولوی گفته و آنچه که حقیقت واقع است، عمل نکند پژمردگی بر سر راه زندگی اش سبز خواهد شد.

وی افزود: سیاستی در جهان حاکم است که انسان های کره زمین را به مصرف گرایی سوق می‌دهد. انسان مصرف گرا همواره باید توجه خود را معطوف مادیات کرده و درگیر دغدغه‌های زمینی شود. این چرخه دائما ادامه خواهد داشت و انسان در چنین وضعی هیچ گاه فرصت فکر کردن و اندیشیدن را پیدا نمی کند. در حقیقت سیاست جهانی با تشویق و دعوت انسان به مصرف گرایی فرصت تفکر و اندیشیدن به خدا و  نامحدود را از او سلب کرده؛ در نتیجه راه آسمان بر او بسته شده و افسردگی و پژمردگی به سراغش می آید.

جان همه روز از لگدکوب خیال/ وز زیان و سود وز خوف زوال
نی صفا می‌ماندش نی لطف و فر / نی بسوی آسمان راه سفر
تو چه دانی ذوق آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان
گر تو این انبان ز نان خالی کنی / پر ز گوهرهای اجلالی کنی

وی در ادامه اظهار داشت: این مصرف‌گرایی و گرفتاری‌های روزمره فضای روزگار را به انسان تنگ کرده و راه آسمان و اندیشیدن را  بر او بسته است. از همین رو قرآن کتاب آسمانی ما مرتبا انسان ها را به اندیشیدن و تعقل رهنمون می سازد؛ زیرا انسانی که نتواند بیاندیشد ممکن است به هر جنایتی تن دهد. اما مولوی در آثار خود انسان محدود و افسرده را مضاف الیه نامحدود و عاشق خدا کرده و انسانی که به آسمان ها و بی نهایت وصل باشد بدون شک از گرفتگی و تنگی روزگار که سبب افسردگی او شده جدا می گردد. از همین روست که مولانا می گوید:

ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست / پر شکرست این مقام هیچ تو را کار نیست
غصه در آن دل بود کز هوس او تهی است / غم همه آن جا رود کان بت عیار نیست

این استاد ادبیات در ادامه افزود: وقتی که انسان زمینی و محدود شود، نمی داند چگونه درهای محدودیتش را بشکند و آنجاست که به غم، مواد مخدر، جنایت، رانت خواری و... روی می آورد. چنین انسانی معرفت الهی از دلش بیرون آمده و هدفی می شود برای هرگونه خدعه، کینه و جنایت. زیرا اکثر نابسامانی های روحی محصول همین محدودیت هاست؛ اما کاری که مولوی در این راستا انجام می دهد این است که از طریق هنر، شعر و قصه انسان را به آستانه الهیت رسانده و به سر منشا هستی وصل می کند. 

وی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به اینکه بیشتر حکایت های موجود در دفترهای مثنوی مولانا ترجمان یا تفاسیر آیات قرآن است گفت:

به عنوان مثال وقتی پیرامون آیه "وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِين" به سراغ مولوی می رویم؛ مشاهده می‌کنیم که برای این آیه کوتاه به سرودن داستانی بلند پرداخته و در لباس شعر و هنر تلاش می‌کند که ما در کنار انسان احمق زندگی نکرده و به رنج و زحمت نیفتیم.  
 
عیسی مریم به کوهی می‌گریخت / شیرگویی خون او می‌خواست ریخت
آن یکی در پی دوید و گفت خیر / در پیت کس نیست چه گریزی چو طیر
با شتاب او آنچنان می‌تاخت جفت / کز شتاب خود جواب او نگفت
کز پی مرضات حق یک لحظه بیست / که مرا اندر گریزت مشکلیست
از کی این سو می‌گریزی ای کریم / نه پیت شیر و نه خصم و خوف و بیم
گفت از احمق گریزانم برو / می‌رهانم خویش را بندم مشو
گفت آخر آن مسیحا نه توی / که شود کور و کر از تو مستوی
گفت عیسی که به ذات پاک حق / مبدع تن خالق جان در سبق
کان فسون و اسم اعظم را که من / بر کر و بر کور خواندم شد حسن
برتن مرده بخواندم گشت حی / بر سر لاشی بخواندم گشت شی
خواندم آن را بر دل احمق بود / صد هزاران بار و درمانی نشد
گفت حکمت چیست کآنجا اسم حق / سود کرد اینجا نبود آن را سبق
گفت رنج احمقی قهر خداست / رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت / صحبت احمق بسی خونها که ریخت

مدیر عامل موسسه فرهنگی هنری «فرهنگ بان» در پایان خاطرنشان کرد: به طور کلی می توان گفت مولوی همواره انسان را از خطرها و دردهایی که در جامعه وجود دارد، آگاه ساخته و با دعوت به معرفت و ساحتی الهی کاری می کند که  آدمی شرمنده شود دست به کاری جز عاشقی بزند، و من در مصاحبه ای چند خطی کدام قطره را از این دریا بردارم که بتوانم طعم و عطر دریا را در کام خواننده شما بچکانم؟ پس تنها همگان را به سوی مثنوی مولوی دعوت کرده و با یک شعر در مذمت شراب و نوشابه های الکلی این گفتگو را به فرجام می رسانم:
 
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دل تریم / رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
باده گلگونه ‌ست بر رخسار بیماران غم / ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
باده در جوشش گدای جوش ماست / چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نی ما ازو / قالب از ما هست شد نی ما ازو
 
انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار