آیا انتخاب‌های نسل جدید برای جامعه تهدید و آسیب محسوب می‌شود یا نشانه‌ای برای شناخت بهتر از آنان به ما عرضه می‌کند؟

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «خودم دوست دارم »؛ این بزرگترین فصل مشترکشان است.  کاری را که دوست دارند انجام می‌دهند، جسورترند و برای آنچه دلخواهشان است خود را ملزم به رعایت هیچ‌کدام از چهارچوب‌ها و عرف‌های رفتاری پیش از خود نمی‌دانند و شاید برای همین است که همواره انگشت اتهام نسل قبل به سمتشان نشانه رفته است. برای توصیف رفتارشان آنها را با یکی از کمدی‌های برادران مارکس توصیف می‌کنند.

 در یکی از سکانس‌های کمدی کلاسیک «یک شب در کازابلانکا» گروچو مارکس که تازه مدیریت یک هتل در شهر کازابلانکا را برعهده گرفته است، در نخستین دستورش فرمان می‌دهد شماره همه اتاق‌های هتل را با هم عوض کنند.  وقتی نیروی زیردستش از او می‌پرسد که آیا به آشفتگی‌ای که با این کار پیش خواهد آمد فکر کرده است یا نه، گروچو جواب می‌دهد:   «من فکر آشفتگی‌اش رو کردم، اما تو چطور؟ فکر کردی چقدر بامزه می‌شه؟» و این نمونه عینی رفتار نسلی است که می‌خواهد آنچه را در ذهن دارد، پیاده کند بی‌توجه به عواقبش یا چهارچوب‌های موجود پیشین. 

جوانان و نوجوانانی که حتی الگوهای رفتاری و افراد محبوبشان هم با معیارهای نسل قبلی‌شان زمین تا آسمان فرق می‌کند. حالا جامعه با نسلی رو‌به‌روست که خودش را ملزم به رعایت محدودیت‌ها و چهارچوب‌های پیش از خود نمی‌بیند و از طرفداری کردن از چهره‌های محبوبش هیچ ابایی ندارد. چهره‌های محبوبی که خیلی در ساختار نظام ارزشی و فکری نسل‌های قبل‌تر از آنها جایی ندارند و همین برایشان شده عامل حیرت. اینکه چطور می‌شود الگوهای رفتاری و چهره‌های مورد وثوق جامعه‌ای از «فردین» گذشته‌ای نه‌چندان دور تا خواننده زیرزمینی و جنجالی تغییر یافته باشد؟ دکتر داوود پرچمی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران می‌گوید که برای درک بهتر می‌توان نسل  امروز را با دهه ٥٠ و ٦٠ مقایسه کرد.

 امروز تحول در ایفای نقش‌های اجتماعی تقریبا در همه گروه‌های سنی ازجمله در گروه سنی نوجوانی که از ١٣-١٢ سالگی تا ١٨-١٧ سالگی است، مشاهده می‌شود. همان‌طور که در سبک زندگی و الگوی مصرف به‌ویژه الگوی مصرف فرهنگی اقشار جامعه تحولاتی را مشاهده می‌کنیم، در این گروه سنی هم می‌بینیم. این تحول خاص دهه هشتادی‌ها نیست. یک فرآیند تغییر در ارزش‌ها، هنجارها و سبک زندگی است که هم متولدان دهه‌های قبل و هم متولدان دهه‌های بعد را به صور مختلف و با درجه شدت گوناگون دربر می‌گیرد.  بنا به گفته پرچمی، ما در یک فرآیند تغییر قرار داریم. این فرآیند از یک‌سو تابع تغییرات ارزشی در نظام بین‌المللی از سنتی به مدرن و از سوی دیگر تابع شرایط حاصل از وقوع انقلاب، جنگ و رکود اقتصادی به‌عنوان عوامل تغییرات اجتماعی است.

اگر نگاهی دقیق به طرفداران ستاره‌های پرهیاهوی امروزی بیندازیم، می‌بینیم این ستاره‌ها که بیشترشان مهر تولد یکی از سال‌های دهه ٦٠ به شناسنامه‌شان خورده،  طرفدارانی دارند که متعلق به دو دهه بعد از خود هستند و به‌اصطلاح دهه هشتادی‌ها پیشرو طرفداری از ستاره‌های امروزی هستند. نوجوانانی که سال‌های شکل‌گیری شخصیت را پشت سر می‌گذارند و بنا به گفته روانشناسان مهم‌ترین دغدغه این سن و سالشان «بحران هویت» است.

 اریکسون نخستین کسی بود که هویت را به‌عنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی و گامی مهم به‌سوی تبدیل شدن به فردی ثمربخش و خشنود تشخیص داد.  تشکیل هویت عبارت است از مشخص کردن چه کسی هستید و برای چه چیزی ارزش قائلید و چه مسیری را می‌خواهید در زندگی دنبال کنید. آنچه بیش از همه در شکل‌گیری هویت در نوجوانان حایز اهمیت است، انتخاب الگوهای رفتاری و فکری آنهاست. طبق نظریه‌های روانشناسی  بخش مهمی از آنچه هر فرد یاد می‌گیرد، از طریق الگو‌گیری است. در یادگیری از طریق مشاهده الگو، فرد از طریق استنباط شخصی به تجزیه و تحلیل گفته‌ها و اعمال الگوی خود می‌پردازد و نگرش‌ها، عقاید، ارزش‌ها و رفتار خود را تغییر داده، خود را هر چه بیشتر به الگوی مورد نظر شبیه و به فاکتورهای رفتاری او نزدیک می‌کند.

اسفندیار  آزاد، روانشناس می‌گوید که برای انتخاب الگو دو روش وجود دارد: نخستین نوع آن استفاده از الگوی واقعی و زنده است که به‌طور واقعی و در حضور مشاهده‌کننده رفتار‌های مورد نظر را اجرا می‌کند، مانند والدین که در دوره کودکی و بعد از آن الگوهای زنده خوبی‌اند که فرزندان دوست دارند مثل آنها باشند تا احساس ایمنی کنند و مورد حمایت قرار گیرند. با بالا رفتن سن، افراد مهم دیگری مانند همسالان به‌عنوان الگوی واقعی برای الگوپذیری انتخاب می‌شوند. هر چه افق‌های دید افراد وسیع‌تر می‌شود، فرصت‌های زیادتری برای مشاهده و تقلید از رفتار‌های افرادی که در مسیر با آنها روبه‌رو می‌شوند، پیدا می‌کنند. روش دوم، استفاده از الگو‌های نمادین یا سمبلیک است. قهرمانان فیلم‌های تلویزیونی و سینمایی، قهرمانان و شخصیت‌های معروف دیگر می‌توانند الگو قرار گیرند و از آنان به‌عنوان راهنما استفاده شود. از سوی دیگر، انسان‌ها در تمام مراحل زندگی، به‌خصوص در دوران نوجوانی، الگوهایی را انتخاب می‌کنند که دارای صمیمیت و عاطفه بیشتری‌اند و تفاوت کمتری با خودشان دارند.

 حالا چند روزی است که نسل حاضر باز هم خبرساز شده، آن هم به‌علت طرفداری از یکی از چهره‌های جنجالی موسیقی زیرزمینی. دوباره انگشت‌ها به سمتشان نشانه رفته و زیرتیغ نقد قرار گرفته‌اند که چرا و چطور دنباله‌رو و هوادار چنین فردی هستند؟ این سوال از آنان پرسیده می‌شود، اما کسی در قبال این سوال که جامعه‌ای که از نوجوانانش انتظار انتخاب الگوهای موجه‌تری دارد، چه به آنها عرضه کرده که حالا در مقابل انتخاب آنها شگفت‌زده شده است؟ پاسخی ندارد. 

پرسش دوم هم شاید بازمی‌گردد به تفاوت نسل‌ها. این‌که اگر امروز انتخاب نسلی برای نسل قبلش قابل هضم نیست و جای شگفتی دارد، آیا نشان از ناشناخته بودن نسل جدید برای نسل‌های قبل‌تر است؟ انتخاب‌های نسل جدید برای جامعه تهدید و آسیب محسوب می‌شود یا نشانه‌ای برای شناخت بهتر از آنان به ما عرضه می‌کند؟ و در آخر این‌که آیا می‌توان خوب و بد را برای هر نسل با یک خط‌کش و معیار واحد اندازه‌گیری کرد؟

منبع: روزنامه شهروند
انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.