به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تحرک اجتماعی در ایران بسیار بالاست. جوان وقتی وارد جامعه می شود تصور می کند می تواند به مدارج عالی برسد اما وقتی ابزارها را نامناسب می بیند، دلزده می شود. به یأس می رسد و اگر توان کنترل خود را نداشته باشد و با واقعیت ها کنار نیاید دست به خودکشی می زند. این بخشی از گفته های «علی اصغر سعیدی» جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران، درباره علل خودکشی از دیدگاه اقتصادی است.
او معتقد آنچه می تواند مانع بروز عمل نهایی مانند خودکشی در ایران شود، فعالیت دولت رفاه و تامین اجتماعی است؛ به شکلی که گروه های هدف به درستی شناسایی و حمایت شوند. این جامعه شناس، در گفتگوی حاضر تلاش می کند بخشی از دلایل و عوامل تاثیرگذار بر ناهنجاری به نام خودکشی در جامعه ایران را آسیب شناسی کند. این عوامل وقتی درخور توجه می شود که بدانیم در فرهنگ ایرانی ها، خودکشی به واسطه آموزه های دینی، کاری ناپسند است و حتی آموزه های اخلاقی نیز آن را بر نمی تابد اما با وجود این تناقض آشکار، سعیدی به بیان دلایل به وجود آمدن چنین شرایطی اشاره می کند.
جایی که معتقد است «جامعه ایران به گونه ای است که نمی تواند کنش های اقتصادی و منفعت طلبی افراد را مهار کند و این مسئله به نوعی درست است «از جاکندگی» را به وجود می آورد و تاثیر عوامل اقتصادی بر رفتارها را آشکار می کند.» از این رو این جامعه شناس یک راهکار مشخص ارائه می دهد تا سایه عوامل اقتصادی بر بروز ناهنجاری خودکشی کنار برود. او می گوید: «باید راه هایی برای دوباره برگرداندن نقش کنش ها در ساختار اجتماعی دنبال کنیم. اخلاقیات تا حدی و در جایی بر خود کنترلی افراد نقش دارد و بیش از آن باید با یک سری قوانین مسئله موجود را حل کنیم.»
به طور کلی آیا می توان رابطه ای بین سطوح درآمدی افراد و میزان خودکشی در آنها پیدا کرد؟
- در مجموع می توان گفت بین تغییرات اقتصادی و خودکشی رابطه مستقیمی وجود دارد؛ در واقع اگر تغییرات درآمدی را در نظر بگیریم می توانیم بین این موضوع و خودکشی ارتباط هایی پیدا کنیم. معروف ترین جامعه شناسی که به موضوع خودکشی به صورت ویژه نگاه کرده، «امیل دورکیم» است.
دستاوردهای امیل دورکیم، جامعه شناس فرانسوی، نشان داده است افرادی که دست به خودکشی می زنند، یا درآمد پایینی دارند یا این میزان درآمد به قدری بالا بوده که دست به خودکشی زده اند. به بیان دیگر نمی توان به طور خاص شرایط رکودی یا شرایط رونق در اقتصاد را ایجاد کننده موج خودکشی ها در یک جامعه در نظر گرفت و در حقیقت در شرایط رونق و رکود شاهد افزایش میزان خودکشی هستیم.
اتفاقا این موضوع در ایران در بخش اول یعنی شرایط رکودی بیشتر تجربه شده و ملموس تر است. در برهه های زمانی مختلف دیده شده که در دوره رکود میزان خودکشی ها نیز بالاتر رفته است. مثال بارز این موج خودکشی ها را می توان در سال های پایانی دهه 60 به خوبی مشاهده کرد.
در سال های 1368 و 1369 به دلیل تغییرات نرخ ارز عده ای از مردم که با بالا گرفتن سفته بازی در بازار ارز، اقدام به خرید دلار کرده بودند، پس از پایان جنگ با ضرر و زیان بالای مادی مواجه و ورشکست شدند و راهی جز این پیدا نکردند که دست به خودکشی بزنند. همچنین در دوره اخیر و همزمان با نوسانات شدید در بازار قیمت دلار عده زیادی متضرر شدند و دست به خودکشی زدند.
از دیدگاه جامعه شناسی، خودکشی دلایل مشخصی دارد اما زمانی که علت مرگ آنها از نزدیکان شان پرس و جو می شد، سهم عمده ای از دلایل این کار، به عوامل اقتصادی می رسد. بخش دیگری از عوامل خودکشی به تورم و بی کاری باز می گردد. بی کاری، به ویژه در میان گروه های سنی پایین اجتماعی، یأس و افسردگی به وجود می آورد و از جمله دلایل روان شناختی که می توان برای خودکشی در نظر گرفت همین یاس و افسردگی است که به نوعی در زنجیره ای از عوامل دیگر از جمله دلایل اقتصادی باید آن را جستجو کرد.
این زنجیره ای که از آن نام می برید کدام گروه سنی را می تواند دربر بگیرد؟
- باید تاکید کرد خودکشی عامل نهایی است و مراحل ابتدایی آن در گروه های جوان به وجود می آید که آرزوها و انتظارهای بالایی دارند اما منابع مالی و بنیه خانوادگی به اندازه کافی در اختیار آنها نیست. همین افراد وقتی در جامعه قدم می گذارند، با اختلاف درآمدی در جامعه مواجه می شوند؛ در نهایت تاثیر این کمبودها در فرد بیشتر نمایان می شود و اگر فرد نتواند این تفاوت ها را درک و تحمل کند، دست به خودکشی می زند. تجربه بیشتر خانواده های کم درآمد نشان می دهد فرزندان آنها به والدین خود فشار می آورند تا آنها را در سطح فوق العاده تامین کنند.
با این اوصاف چرا در بعضی جوامع مانند ژاپن شاهد هستیم که خودکشی به نوعی فرهنگ تبدیل شده است و از دوران باستان تاکنون اجرا می شود و این در حالی است که ژاپن به لحاظ صنعتی و درآمد در سطح کشورهای ثروتمند طبقه بندی می شود؟
- این موضوع به اخلاق اقتصادی باز می گردد؛ برای مثال آمریکایی ها در برابر ورشکستگی بردبارتر هستند و ریسک پذیری بالایی دارند. در عین حال، ماجراجویی اقتصادی بیشتری هم دارند. در دو دهه اخیر شاهد بودیم با پیشرفت های فناوری، بسیاری از کارآفرینان در شرکت های ایده پرداز رشد کردند و به همین ترتیب بر تعداد جوانان کارآفرین افزوده شد اما در بین کشورهای اروپایی و کشورهای اسکاندیناوی ریسک پذیری کمتری مشاهده می شود. رابطه بین دولت رفاه و اقتصاد هم موضوعی است که باید به آن اشاره شود.
به نظر شما ایجاد شرایطی برای پذیرش ورشکستگی از سوی دولت ها، می تواند بخشی از هزینه های اجتماعی زیان های مالی را پوشش دهد که بیشتر در قالب خودکشی ها نمایان می شود؟
- این بستگی به قانون های مختلفی دارد که با توجه به تجربه های اجرا شده در کشورهای مختلف می توان به پاسخ مثبت یا منفی در این باره رسید. در آمریکا دولت رفاه به عنوان عاملی که می خواهد توازن را بین سرمایه و نیروی کار فراهم کند، لیبرال تر است.
به همان نسبت سیستم تامین اجتماعی آمریکا به گونه ای است که با توجه به زیان های مالی، افراد کمتری را زیر پوشش همه جانبه قرار می دهد و ریسک پذیری در این کشور در رده های بالاتری قرار می گیرد؛ اما در عین حال باید به این موضوع هم اشاره کرد که در قوانین آمریکا این مزیت برای ورشکستگان وجود دارد و در فصل 11 قانون ورشکستگی، قانون از فرد حمایت می کند و این گونه فرد ورشکست شده از زندان رفتن مصون است.
این موضوع در کشوری مانند ژاپن کمتر دیده می شود؟
- در زاپن یک نکته ظریف وجود دارد که از تفاوت فرهنگی این کشور نشأت می گیرد و آن احساس مسئولیت است که بیش از حد بر عهده فرد گذاشته می شود و فرد می خواهد به تنهایی در برابر شکست ها پاسخگو باشد.
بنا به آموزه های کنفسیوس فرد در برابر خانواده و جامعه و به ویژه خانواده مسئول است. کار تیمی و سازمانی بسیار مهم است و در شرکت ها و سازمان های بزرگ صنعتی این کشور، افراد، خود را مانند یک خانواده می دانند و وقتی شکست متوجه سازمان شود، مدیرعامل مانند پدر، از آنجایی که خود را در برابر خانواده بزرگش مسئول می داند، دست به خودکشی می زند.
آیا رویکرد تک بعدی به حل موضوع خودکشی می تواند از بروز رفتارهای این چنینی جلوگیری کند؟
- همان طور که اشاره کردم، خودکشی یک موضوع «تک بعدی» نیست و با عوامل مختلفی سروکار دارد؛ بنابراین باید برای پاسخ به این سوال، بیشتر تحقیق کرد تا به صورت جامع به آن پرداخت اما استنباط من این است که به ویژه در گروه های سنی پایین تر حداقل یکی از عوامل مهم در بروز خودکشی، عامل اقتصادی است. شواهدی از این دست هم زیاد است و می توان مثال آورد. مشاهده می کنیم وقتی جوانان وارد دانشگاه می شوند، یأس آنها درباره آینده کاری شان بیشتر می شود. البته ناگفته نماند در تمام دنیا سطح انتظارهای جوانان از واقعیت های موجود در جامعه بالاتر است و زمانی که از این رده سنی عبور می کنند، سطح انتظارهای آنها مطابق با واقعیت می شود.
در ایران در سال های اخیر شاهد بوده ایم تحرک اجتماعی بسیار بالا بوده است. اندیشه ای که در گذشته وجود داشته تغییر کرده و جوانان نگرش قشربندی باز را در تصور و پیش روی خود دارند و می خواهد به سطوح بالا برسند؛ همین افراد وقتی وارد جامعه می شوند، به این نتیجه می رسند که ابزارهای لازم آن طور که باید و شاید در دسترس آنها نیست؛ همین دسترسی نداشتن به ابزارها ممکن است فرد را به خودکشی برساند.
این تفکر در تمام طبقات اجتماعی دیده می شود یا مختص گروه های نخبه جامعه است؟
- در گذشته قشربندی نیمه باز و بسته پیش روی افراد به ویژه جوانان بود؛ اما اکنون یک جوان روستایی هم رسیدن به مدارج عالی اجتماعی را دور از دسترس نمی بیند، چرا که ممکن است یکی از دوستان یا اقوام او به این مرتبه های بالا رسیده باشد. در ایران در سال های بعد از انقلاب سرعت تغییرات زیاده بوده و این موضوع بر جوانان تاثیر گذاشته، ممکن است این روند غیرقانونی نباشد؛ اما آن قدر با سرعت رخ داده که پذیرفتنی نیست و مسئولان باید از سرعت آن بکاهند.
در غرب اح-زاب این فعالیت را انجام می دهند؛ اما در ایران این مهم وظیفه قدرت های اجرایی است. از طرف دیگر آموزش عالی تغییرهای رفتاری را به وجود می آورد و سطح انتظارها را بالا می برد و باید این انتظارها کنترل شود.
شما از دلایل و عوامل اقتصادی در بروز خودکشی به ویژه در ملأ عام صحبت کردید. در شرایط فعلی که مواردی از این دست در جامعه ایران دیده می شود، آیا می توان به این نتیجه رسید که خودکشی در ملأ عام که بیشتر به دلایل اقتصادی است، در سطح نگران کننده ای قرار دارد؟
- خیر؛ میزان آن نگران کننده نیست. در حال حاضر ما دوره رونق یا رکود شدید را در اقتصاد پشت سر گذاشته ایم و وضعیت اقتصاد ما بیشتر به سمت ثبات می رود؛ در حقیقت باید به دنبال عوامل دیگر باشیم. زمانی که کنش های اقتصادی از ساختارهای اجتماعی جدا می شود، بحران های اقتصادی تاثیر بیشتری بر افراد می گذارد؛ این تفکیک شدگی در جامعه ایران ممکن است باعث بحران اقتصادی شود.
در حال حاضر هنجارها و کنترل اجتماعی اثر واقعی را ندارند؛ فرد به سود دلخواه نمی رسد و روابط اجتماعی نیز به دلیل نفع طلبی انسان ها به جایی نمی رسد. برای مثال در گذشته وقتی فردی ورشکست می شد، خانواده، دوستان و آشنایان از او حمایت می کردند و چه بسا می توانست دوباره روی پای خود بایستد اما در حال حاضر چنین چیزی را شاهد نیستیم و همه به دنبال سود شخصی خود هستند.
این موضوع در جامعه ما به چه دلیل به وجود آمده است؟
- این مسئله به نظام رفاهی کشور ما باز می گردد. نظام رفاهی در آمریکا و کشورهای اروپایی به گونه ای است که افراد ریسک پذیری می کنند و زمانی که با شکست مواجه می شوند، دولت رفاه از آنها حمایت می کند. در ایران برای اینکه از یک عامل خودکشی پیشگیری کنیم، باید به تامین اجتماعی برسیم. باید گروه های هدف را به درستی شناسایی کنیم؛ این گروه های هدف زنان جوان سرپرست خانوار، جوانان و سالمندان را در بر می گیرد. البته در میان سالمندان خودکشی به دلیل عوامل اقتصادی مشاهده نمی شود؛ اما این قشر نیز باید حمایت شود.
تا چه حد فقر به عنوان شاخص تشدید کننده خودکشی درخور توجه است؟ تنش های اقتصادی و نبود تعادل درآمدی چه اثری در نوسان این شاخص دارد؟
- ما باید پدیده های اقتصادی را با رفتارها در ساختار اجتماعی بررسی کنیم و ببینیم رابطه ساختار اجتماعی، خرده فرهنگ ها و شبکه های اجتماعی با کنش های اقتصادی چگونه است. جامعه ایران به گونه ای است که نمی تواند کنش های اقتصادی و منفعت طلبی افراد را مهار کند و این مسئله به نوعی «از جا کندگی» را به وجود می آورد و تاثیر عوامل اقتصادی بر رفتارها را آشکار می کند.
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که در آن خودکشی، کاری مذموم و نکوهیده است. از طرفی می دانیم فقر یکی از عواملی است که ممکن است فرد را به خودکشی برساند. چرا این تناقض ها درک نمی شود و در جامعه ما این آموزه های اخلاقی رعایت نشده است؟
- درباره جامعه ما باید گفت ما بر اساس آموزه های اخلاقی حرکت کردیم اما رعایت بعضی مفاهیم مانند اسراف در بسیاری از کنش ها دیده نمی شود. حتی برخی معلمان اخلاق در جامعه ما نیز آن طور که باید این موضوع را رعایت نمی کنند.
برای بازگشت الگویی که شما درباره اخلاق گرایی مطرح می کنید، چه سازوکاری را می توان اجرا کرد؟
- برای حل این موضوع باید راه هایی را برای بازگرداندن نقش کنش ها در ساختار اجتماعی دنبال کنیم. اخلاقیات تا حدی و در جایی بر «خودکنترلی» افراد تاثیر می گذارد. بعد از آن باید با یک سری قوانین مسئله موجود را حل کنیم. در نظام رفاهی وظیفه دولت این است که در بخش آسیب ها و هنجارشکنی ها نقش خود را ایفا کند.
از سوی دیگر نمی توانیم نقش سازمان های مردم نهاد را نادیده بگیریم. در گذشته افراد هنجارها و مناسک جمعی را می پذیرفتند و هر کس از پذیرش آن سر باز می زد، گناهکار خطاب می شد؛ در حال حاضر این وضعیت صادق نیست و باید کنترل اجتماعی جایگزین آن شود و افرادی که احساس مسئولیت بیشتری می کنند باید سازمان های غیردولتی تشکیل دهند و از طریق آگاهی دادن به افراد، نتیجه عمل شان را به آنها نشان دهند.
منبع: دوهفته نامه جامعه پویا
انتهای پیام/