ژان بودریار، متفکر برجسته فرانسوی کتابی دارد تحت نام «فوکو را فراموش کن». او در این کتاب به نقد فوکو میپردازد و دلایلش را پیرامون نیاز به‌کنار‌گذاشتن فوکو یادآوری می‌کند

به گزارش حوزه افغانستان باشگاه خبرنگاران، این دشمن فاصله اجتماعی و بی‌اعتمادی اجتماعی است که با گذشت هر روز فربه‌تر می‌شود. ما از دشمن درون که همین فاصله اجتماعی است غافل شدیم و نخبه‌ها و به اصطلاح روشنفکران ما یا توان درک وضعیت و شکاف‌های کنونی را ندارند و آن را جدی نمی‌گیرند و یا هم در بزرگ‌تر کردن فاصله اجتماعی تلاش می‌کنند.

جامعه افغانستان بعد از جنگ‌های داخلی، هیچ گاهی چون حالا این همه حجم بی‌اعتمادی و مرزبندی‌های قومی را تجربه نکرده است، شاید بخشی از بحران کنونی که فاصله اجتماعی را فراخ‌تر کرده است به نبرد و رویارویی هویت‌ها برگردد اما مقصر این وضعیت هیچ کشوری نیست جز خود ما.
مشخصه بی‌اعتمادی اجتماعی در جامعه افغانستان را می‌توان در چارچوب روابط اجتماعی، جزیره‌ای شدن مناطق مسکونی، نبرد در شبکه‌های اجتماعی و شکل‌گیری گروه‌های قوم‌محور مشاهده کرد.

برآیند فاصله اجتماعی چیزی نیست جز نفرت، بدبینی، غلط‌فهمی، توهم توطیه، اتهام وارد کردن و غیره. بی‌اعتمادی اجتماعی در افغانستان را می‌شود که از مناطق مسکونی اقوام مشاهده کرد. به‌طور مثال در کابل هر قوم در منطقه خاصی زند‌گی می‌کند، وقتی گفته می‌شود که غرب کابل و یا شمال کابل در اذهان مشخص می‌شود که منظور کدام قوم است. شما انفجار بی‌اعتمادی اجتماعی را در شبکه‌های اجتماعی می‌توانید ببینید که بازی اتهام به‌شکل زهرآلودی هر روز به جامعه تزریق می‌شود.


مشکل بزرگ نخبه‌ها و به اصطلاح روشن‌فکران ما این است که جسارت خودانتقادی را ندارند و بیش از حد عوام‌زده شده‌اند. موضع‌گیری آن‌ها را کاربران شبکه‌های اجتماعی تعیین می‌کنند نه واقعیت‌های اجتماعی. اصلاحات اجتماعی به تعبیر دکتور سروش، گام‌های عالمانه‌ای می‌طلبد تا اقدامات عامیانه.

وقتی یک لین برق می‌تواند کلیه مناسبات عاطفی و اجتماعی ما را برهم بزند و به رویارویی‌های قومی منجر شود، باید اعتراف کرد که ما با تجربه ملت شدن فاصله عمیقی داریم. بدون شک که دولت مقصر این وضعیت نیست، این ما هستیم که تا اکنون نتوانستیم اشتراکات خود را بشناسیم و با هم گفتگو کنیم. پیوندهای اجتماعی ما به‌گونه‌ای شکل گرفته که از روی اجبار و مجبوریت حاضر هستیم که با هم در مراسم‌های رسمی در زیر یک سقف قرار گیریم و برخورد ما با یک‌دیگر از روی تحمل است نه از روی صمیمیت. نمادهای عاطفی- هویتی ما از یک‌دیگر تفاوت دارد، هر کدام ما تفسیرهای جداگانه‌ای از رویدادهای تاریخی کشور داریم و هیچ یک از ما حاضر نیست تا به نقد خویشتن روی آورد. بازار شایعه گرم است و جنگ نرم در جزم.

اولویت شناخت یک نفر در جامعه افغانستان اکنون قومیت طرف مقابل است تا شخصیت و دانش و هویت شهروندی‌اش. وقتی کسی به مقام بلند‌پایه‌ای قرار می‌گیرد و برخی او را نمی‌شناسند اولین پرسش این است که قوم این فرد چی است، در حالی‌که کسی به تحصیلات و تجربه کاری این فرد توجه آن چنانی ندارد.

در جامعه ما اعتماد مرده است و فاصله‌ها برنده شده‌اند. ما به‌سان خط‌های موازی تبدیل شدیم که اگر این‌گونه ادامه پیدا کند به هم نخواهیم رسید. در جامعه ما امروز چه مانده است که سیاسی نشده باشد؟ مکتب و آموزش سیاسی شده، بند برق سیاسی گردیده، لین برق سیاسی شده، معدن سیاسی شده، دانشگاه و پوهنتون سیاسی شده، حقوق زن سیاسی شده، مصالحه سیاسی شده، ورزش سیاسی شده و هویت‌ها نیز سیاسی‌تر از همه. در جامعه‌ای که همه چیز با تفسیر‌های سیاسی توجیه شود دیگر اعتماد اجتماعی معنایش را از دست می‌دهد و به تضاد هویت‌ها منجر می‌شود.

ما مردم افغانستان عادت کردیم تا همواره ضعف‌های خود را بر دوش خارجی‌ها بیندازیم چون این کار هم هزینه کمی دارد و هم بسیار آسان است و هم از خود ما رفع مسوولیت می‌کند. مگر این ناشی از ضعف ما نیست که از چهل سال به این‌سو با اسلحه شرق و غرب علیه یک‌دیگر می‌جنگیم؟ اگر ما اسلحه بیگانه را به‌دست نگیریم، هیچ کسی نخواهد توانست تا ما را در اسارت بگیرد. امروز نیز این خطای ما است که به‌جای گفتگو در دنیای حقیقی به نبرد نرم در دنیای مجازی رو آوردیم و به‌جای آسیب‌شناسی وضعیت، به بن‌بست رسیدن آن می‌اندیشیم.

ما از سه واحد اجتماعی بسیار مهم در افغانستان به‌گونه‌ای محروم هستیم که شامل سینما، رسانه و ورزش است. ما هر سه این واحد را در کشور داریم و به شدت نیز فعال هستند، اما واحد سینمای ما به‌جای کارکرد مثبت بیشتر کژکارکرد داشته است و واحد رسانه‌ای ما فاقد استراتژی منسجم فرهنگی می‌باشد. این را هم باید گفت که زحمات شماری از رسانه‌ها و روزنامه‌ها نباید نادیده گرفته شود که با دشواری‌های فراوان گام‌های مثبتی را برمی‌دارند. واحد ورزشی ما نیز اسیر سلیقه‌ها می‌باشد و به‌گو‌نه‌ای سیاسی شده است. این سه واحد نقش اساسی در تعامل و نزدیکی اعضای جامعه دارد و فرایند هم‌گرایی را تقویه می‌کند. باید برای تقویه این نهادها کارهای اساسی صورت گیرد تا فرایند هم‌گرایی را قوت بخشد.

شفقنا نوشت: جامعه‌شناسان از اعتماد اجتماعی به‌عنوان سرمایه اجتماعی یاد می‌کنند که قادر است تا تعامل اجتماعی را تقویه و همکاری و مشارکت اعضای جامعه را سبب شود. به تعبیر پانتام، فقدان اعتماد اجتماعی در برخی از جوامع عهدشکنی، بی‌اعتمادی‌، فریب و حیله و بهره‌کشی‌، انزوا، بی‌نظمی و رکود را به‌دنبال خواهد داشت

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.