به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از اصفهان،جاده ی گلپایگان به سمت ورزنه، سر سبز و زیبا با درختانی ایستاده در پناه کوههای سرفراز زاگرس، ما را برای دیدن هنرمندی هنرمند همراهی کرد تا یادمان باشد گلپایگان یگانه شهری است سرشار از هر چه که باید ….
استاد احسان
جمالی را از گذشته های نه چندان دو می شناسم، ازتدریس سیاه قلم در دانشگاه پیام نور
.مردی است خوش رو، خوش برخورد با دستانی توانمند و ویلچری که طعنه می زند بر هر بی
هنری که زندگی را، هنر را و عشق را در آن دورهای خیالی، آن دورهای دست نیافتنی
جستجو می کند. مردی است زحمت کش، متکی بر بازوی خویش، به نقل خودش شکست ناپذیر و
امیدوار، اگرچه ناملایمات زندگی تنهایش نگذاشته اند.
خانه اش را ساده و صمیمی رو به دشت و کوه پیدا کردیم. سنگ های مرمر، روشن و پر انرژی، هم کلام با میزبان، پذیرای حضورمان شدند. سنگ هایی جان گرفته به دست میزبان، سنگ هایی از دل کوههای زاگرس.
استاد احسان
جمالی متولد ۱۳۵۲، از همان کودکی و دوران مدرسه علاقمند به هنر. فعال درزمینه های
مختلف شامل نقاشی، نقشه فرش، رنگ روغن، حکاکی روی سنگ و چرم، نور پردازی و … می
باشد. سال ۷۴ با دیدن مینیاتوری از استاد فرشچیان جذب این شاخه از هنر می شود و
ازهمان سال بدون هیچ استادی صرفاً با دیدن کارهایی از این دست مشغول به نقش زدن می
شود.
چند سال بعد در روز جهانی معلولین درمسابقه ی اساتید زیر ۳۵ سال استان
اصفهان؛ مقام اول را به خاطر سبک خاصش کسب می کند. بعد از کسب این مقام دو دعوتنامه
از کشورهای چک و آمریکا دریافت می کند که به خاطر نداشتن پشتوانه وعدم حمایت
مسئولین موفق به ارائه ی کارها در آنجا نمی شود. دلیل موفقیتش را تلاش و پشتکار
فراوان می داند که در هنر هیچ نفع مادی نیست و همچنین اذعان می کند که هر چه در
وادی هنر پیشرفت کنی بازهم کم است، قطره ای از دریا.
حدود بیست اثر ارزشمند در زمینه ی مینیاتور دارند که به تابلوی« نیاز» تعلق خاطر دارند. تابلویی است با تن های مختلف رنگ آبی، روحانیت و آرامش خاصی به مخاطب می بخشد. تابلوی نمادین هم دارند که یکی از آن ها اژدهای طلاق را به تصویر کشیده است.
در گلپایگان و
اطراف، نمایشگاه هایی برگزار کرده اند اما علاقمند به ارائه ی کارهایشان در گالری
ها و حراج های معروف هستند که قدر و مرتبه ی کارهایشان ستودنی است ولی به خاطر
نداشتن پشتوانه و حمایت نتوانسته اند شرکت کنند. دراین سال های اخیر هم به دلیل
هزینه های زندگی و مشغول شدن به کارهایی غیرهنری از حرفه ی اصلی شان باز مانده اند
که البته برایشان خوشایند نیست. انتظارشان از مسئولین در حد یک مستمری است تا با
فراغ بال بتوانند به هنرشان بپردازند و به علاقمندان آموزش بدهند، اگرچه در حال
حاضرهم چند شاگرد دارند که بدون دریافت هیچ هزینه ای آموزش میدهند چرا که خودشان
با کمبود امکانات و نبود هیچ استادی این مراحل را طی کرده اند و امیدوارند که
بتوانند برای علاقمندان به این رشته خدمتی کنند.
چه خوب است که به جای صرف هزینه های گزاف برای مواجه با معضلات اجتماعی گریبانگیر جوانان، از محضر چنین اساتیدی برای آشنا کردن و جهت دادن جوانان به سمت هنر استفاده کرد.
این بود گزیده ی مصاحبه با استادی جوان در حوالی شهرمان که خوشبختی را در گذشت و همدلی تعریف می کند. استادی که آثارش همچون هنرمندان آن دور ها فوروارد یا کپی پیست نمی شود و ما حتی نامش را هم نشنیده ایم.
عادت کرده ایم که ندانیم در حوالی ما چه بزرگانی آرام اما پر افتخار به سربلندی ایران می اندیشند.
عادت کرده ایم
که بگوییم : هنر نزد ایرانیان است و بس.
انتهای پیام/م