به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، انقلاب اسلامی با ترورهای داخلی مواجه شد و بزرگان بسیاری را از دست داد؛ یکی از گروهکها، با تفکر افراطی، یکی از این بزرگان را ترور کرد؛ این اتفاق، حضرت امام را آن چنان متأثر ساخت که راهی بیمارستان شد.
گروهکی تروریستی به نام فرقان که در ایدئولوژی خود دچار گمراهی شده و راهکار مقابله با اندیشهها را ترور میدانستند، دست به ترور استاد مطهری زدند. پس از آیت الله مطهری، چند نفر دیگر نیز توسط این گروه منحط ترور شدند. این اتفاق، حضرت امام را آن چنان متأثر ساخت که راهی بیمارستان شد.
محسن رضایی با بیان این مطلب میگوید: «در این شرایط من فعالیتهای سیاسی را کنار گذاشتم و خرداد ۵٨ وارد سپاه شده، اطلاعات را شکل دادم. و این طوری، خداحافظی با سیاست برای اولین بار درزندگی من شکل گرفت».
او میگوید که در مقابله با فرقان چون خیلی دستمان پر نبود و تنها توانسته بودیم سرنخهایی از خانههای تیمی فرقان به دست آوریم، خجالت میکشیدیم پیش امام برویم. البته، راجع به حوادث کردستان خدمت امام میرسیدیم، اما در مورد فرقان حرفی نمیزدیم. چند ترور دیگر هم این گروهک انجام داد که برخی از آنها، مانند ترور شهید قرنی، موفق بود و برخی مانند ترور آقای هاشمی رفسنجانی ناموفق. همین گروه، رهبر معظم انقلاب را هم ترور کردند.
مسئولیت عملیات به عهدۀ خود محسن رضایی جوان بود. در عین حال، بچههای عملیات، تعقیب و مراقبت و شنود همگی با هماهنگی کامل در اختیار آقای محمدعلی رمضانی بودند و رضایی به آنها گفته بود که عملیات را با رمز «یا زهرا» آغاز کنند. عملیات با موفقیت کامل همراه بود و بدون آنکه کسی شهید شود، همه آنها گرفته شدند، در حالی که تمام اعضا و خانههای تیمی گروه فرقان هم اسلحه و هم نارنجک و مواد منفجره و تجهیزات دیگر داشتند.
آن زمان بعضی میگفتند که باید به خانههای تیمی حمله کرده و با دستگیری افراد این خانهها بقیه را دستگیر کنیم، اما رضایی میگوید که: «ما بر مبنای سابقه کار چریکی در دوره قبل از انقلاب میدانستیم اگر در آنها هوشیاری به وجود بیاید، همه سرنخها نابود میشود و از این به بعد، شناسایی و یافتن بقیه افراد آن کار سختی است. درمورد فرقان نیز چون مطمئن نبودیم میتوانیم گودرزی رهبر گروه را دستگیر کنیم، لذا تدابیری انیشیدیم تا حتماً بتوانیم به سران و کادر فرماندهی فرقان دست پیدا کنیم. همین نکته سبب تردید بیشتر در حمله به خانههای تیمی فرقان میشد».
رضایی میافزاید: «حتی در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مسألۀ فرقان به عنوان یک مأموریت مطرح نبود؛ شورای فرماندهی سپاه در چارچوب اساسنامۀ سپاه عمل میکرد، حال آنکه طرح تشکیل واحد اطلاعات و بررسیهای سیاسی در اساسنامه سپاه نبود. واحد اطلاعات سپاه برمبنای نیازهای زمان و حوادث ایجاد شد و حضرت امام حامی ما بودند و مرتب خدمت ایشان رسیده، از آن حضرت کسب اجازه میکردیم».
آن موقع، بحثهای مطرح در صحنه سیاسی کشور بحثهای دیگری بود و اگر احیاناً کسی به مسائل امنیتی توجه هم میکرد، برای مقابله با آن راهکار نداشت یا نمیدانست چه کاری باید بکند. بسیاری از افراد باورشان نمیشد که اطلاعات سپاه بتواند چنین کارهایی را انجام دهد.
اولین فرمانده سپاه پاسداران میگوید: «همه این اقدامات کاملاً خودجوش بود. دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز از روی تعهد و علاقهای که به انقلاب داشتند، بدون اینکه کسی به آنها چیزی بگوید، دور هم جمع شدند و گفتند باید فکری کرد، ممکن است گروه فرقان افراد دیگری را هم شهید کند. پس باید کاری کرد. من تشخیص دادم با امکانات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نمیتوان کار اساسی انجام داد. در سپاه نیز کسی به ما چیزی نگفت و این برداشت خودم بود که اگر تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی برای کشور درست نکنیم که قادر باشد حوادث را فنی و سیستماتیک دنبال کند، درعمل نمیتوان کاری انجام داد. گروه فرقان ممکن است فردا چند نفر دیگر را شهید کند، مگر اینکه ما سازمان اطلاعاتی جامع درست کنیم. کسی به ما نگفت شما سازمان اطلاعاتی درست کنید؛ همۀ این اقدامات از فضای خودجوش انقلاب نشأت میگرفت».
شهید مطهری و امام خمینی محسن رضایی دربارۀ نحوۀ کسب اطلاعات از گروهک فرقان میگوید: «چون برای ما مهم بود که بدون ازدست دادن زمان اگر افراد یا خانههای تیمی دیگری هنوز وجود دارد، سریع به آنها دسترسی پیدا کنیم. احتمال میدادیم بتوانیم در ۴۸ ساعت اول، اطلاعات دست اول کسب کنیم. لذا بسیاری از دوستان ما در دو روز اول برای یک لحظه خوابشان نبرد و پای کار ماندند. از طرف دیگر، دستگیرشدگان قریب به پنجاه نفر بودند که میبایستی اطلاعات آنها گرفته شده و بعد از تطبیق دادن، اطلاعات تکمیلی از آنان گرفته میشد. به همین دلیل، وقت زیادی لازم بود و اگر دوستان ما میخواستند به سبک اداری فقط در روز هشت ساعت کار کنند، شاید دو تا سه ماه طول میکشید تا بتوانند تمام افراد گروه فرقان را تخلیۀ اطلاعاتی کنند، ولی در ۴۸ ساعت، همه کارها را انجام دادند. یکی از کارهای خوب دوستان ما برخورد اعتقادی با اعضای دستگیرشده فرقان و پرهیز از موضع قدرت و حکومت بود. لذا خیلی از آنها نهایت همکاری را داشتند».
گودرزی، در گروهک فرقان اقتدار ویژهای داشت. رضایی میگوید: «آقای گودرزی در همان ۴۸ ساعت اول همه چیز را لو داد. بقیه یاران او نیز با ما همکاری میکردند. یکی از کمکهای خیلی خوب این بود که نه تنها آقای گودرزی همه اطلاعاتش را داد، بلکه وقتی یک نفر از دوستانش نمیبُرید و حرف نمیزد، وقتی او را با آقای گودرزی روبه رو کردیم خیلی راحت اعتراف کرد. آقای گودرزی بهشان میگفت که من خودم همه اطلاعات را دادهام؛ شما چرا مقاومت میکنید؟ شما هم اطلاعات خود را بدهید».
هنگامی که گروه فرقان متلاشی میشود، حضرت امام برای معالجه به بیمارستان قلب تهران رفتهاند؛ زیرا امام به سبب شهادت شهید مطهری خیلی متأثر شدند. رضایی میگوید: «وقتی من ازطریق آقای صانعی برای اولین بار در قم خدمت [امام] رسیدم و به ایشان گفتم ما کار روی فرقان را شروع کرده و سرنخهایی به دست آوردهایم، امام خیلی خوشحال شد».
او میافزاید: «ایشان به من وقت داد و من خدمت امام رفتم. این چهارمین بار بود که امام را از نزدیک میدیدم. یک بار قبل از پیروزی انقلاب در مدرسه رفاه امام را دیده بودم. یک بار هم فکر میکنم بعد از فروردین سال ۵۸، بار سوم در تیر یا خرداد سال ۵۸ خدمت امام رسیدم و درباره گروه فرقان به ایشان توضیح دادم و گفتم دوستان ما کار را شروع کرده و سرنخهایی هم به دست آوردهاند که امام خوشحال شد. این خوشحالی در چهره امام آشکار بود. امام برای بچههای اطلاعات سپاه دعا کردند. خیلی راضی بودند. من فکر میکنم این گزارش در روحیۀ امام تأثیر مثبتی داشت. البته، خیلی مشکل بود در زمانی که امام روی تخت بیمارستان بستری است، گزارشهای حساس امنیتی بدهی، اما من هم به دلیل آنکه امام از روحیه خوبی برخوردار بودند و هم اخبار و اطلاعات خوشحال کننده بود، این کار را کردم و امام نیز بچهها را دعا کردند. برخی اوقات گزارش مکتوب هم میدادم، منتها به دلیل آنکه مسائل سرّی بود، معمولاً حضوری خدمت امام (ره) میرسیدم. با این حال، گزارشهای مکتوبی که به امام میدادم هم موجود است».
رضایی میگوید: «آن موقع، دکتر حسن عارفی مسئول تیم پزشکی امام بود. هنگامی که من به سید احمد آقا گفتم: میخواهم خدمت امام بیایم و راجع به قضیه فرقان به ایشان گزارش بدهم تا هم خوشحال شده و هم در جریان امور باشند.
احمد آقا گفت: این کار تقریباً شدنی نیست.
پرسیدم چرا؟
احمد آقا گفتند آقای دکتر عارفی گفته هیچ کس ـ به جز یکی دو نفر از بستگان نزدیک ـ حق ندارد امام را ببیند. اعضای شورای انقلاب هم چند روز است منتظر ملاقات با امام هستند، امّا دکتر عارفی اجازه ملاقات نداده است. حالا منتظر باش ببینم چه کار میتوان کرد. فردای آن روز به من اطلاع دادند میتوانی امام را ملاقات کنی. من وارد اتاق بزرگی شدم که امام آنجا بستری بود و به نقطهای خیره شده بود. آقای دکتر عارفی هم در انتهای اتاق ایستاده و چپ چپ به من نگاه میکرد. من کنار تخت امام رفتم و آن بزرگوار سرشان را برگرداندند. من امام را بوسیده و از فاصله نزدیک به گونهای که آقای عارفی متوجه نشود، برای امام تعریف کردم که ما گروه فرقان و رهبر آنها را دستگیر کرده و وی اعتراف کرده که انگیزهاش از این کارها چی بوده است. بعد توضیح دادم که اینها برنامه خیلی وسیع تری داشتند و میخواستند خیلی از آقایان را شهید کنند، ولی الحمدالله همگی دستگیرشدهاند. امام خیلی خوشحال شدند و سپس خداحافظی کرده، از بیمارستان بیرون آمدم».
خاطره پزشک امام در بخش دیگری از خاطرۀ رضایی آمده است: «سالها بعد و در زمان رحلت حضرت امام، دکتر عارفی با دیدن من گفت آقای رضایی بیا خاطرهای را برای شما تعریف کنم. آن موقع که شما به بیمارستان قلب آمده و در گوش امام حرف میزدی، من خیلی تعجب کردم. تعجب من از دو جهت بود: یکی اینکه علی رغم آنکه من گفته بودم هیچ کس نباید امام را ملاقات کند، اما چرا احمد آقا اصرار میکردند که شما امام را ببینی. من مرتب به ایشان میگفتم مصلحت نیست و تنها دو یا سه نفر از بستگان نزدیک میتوانند با ایشان ملاقات داشته باشند. امّا شما که از بستگان امام نبودید، با ایشان ملاقات میکردید. تا مدتها نمیدانستم چرا شما میآیی و با امام ملاقات میکنی. مطلب دوم که سبب تعجّب من شده بود، این بود که شما مثل بقیه فاصلهات را با امام حفظ نمیکردی و در گوش امام چیزهایی میگفتی. این کار تعجب من را بیشتر میکرد تااینکه بعدها یک بار دیدم که شما به عنوان مسئول اطلاعات سپاه پاسداران مصاحبه کردی. تازه متوجه شدم عجب! این جوان مسئول اطلاعات کشور بوده و اخبار امنیتی را به امام میرسانده است».
منبع:تابناک
انتهای پیام/